(1402 ارديبهشت 15، 23:21)silent scream نوشته است: [ -> ]من که ایدهای ندارم؛ اگه داشتم قطعا به خودم کمک میکردم وخودمو از این احساس نجات میدادم.
(1402 ارديبهشت 15، 23:38)محسنین نوشته است: [ -> ]من هم نمیدونم راستش.
شاید باید با همون روش تربیت ذهن مجددا از نو نگاه رو به تدریج تغییر داد .
ولی بازم گنگه . چون به نوعی خودم به ذهنم آموختم که اینطوری باشه انگار
خب راه هایی هست که در ادامه بهتون میگم.
خود کتاب هم راه به خصوصی رو پیشنهاد کرده که در آخر ده مورد خطای شناختی به اون ها می پردازیم.
(1402 ارديبهشت 16، 0:17)^علی^ نوشته است: [ -> ]سلام
یه استادی ۲ تا نکته میگفت که فکر میکنم به بحث ما میخوره:
۱. من ضعیفم و ناتوان، یه واقعیته، باید ضعف هام رو بپذیرم، بدونم که کجای زندگی هستم، هرچند که واقعیت تلخ باشه، منی که به عنوان مثال مرتب کردن پتوی اتاقم هر روز کار نشدنیه، چطور انتظار دارم که تا ماه بعد یه سبک زندگی عالی درست کنم برا خودم، هر روز ۶ صبح بلند بشم، ورزش کنم و...
نقل قول: نمیدونم اگه بخوام واقعا در نظرشون بگیرم و بهشون راضی بشم چطور میتونم انگیزه برای ادامه پیدا کنم ؟ و اینکه مغرور نشم و دست از تلاش برندارم ؟
۲.پتانسیل من خیلی زیاده، خیلی. بدونم و به این باور برسم که میتونم به طرز فوقالعاده ای پیشرفت کنم، من اشرف مخلوقاتم، درون من قدرت بی اندازه ای نهفته هست.
اگه جایگاه خودمون رو بدونیم، با پیشرفت و کار مثبت خوشحال میشیم و اگه پتانسیل خودمون رو بشناسیم، دست از تلاش نمیکشیم.
خیلی خوبه آفرین،
برای حرکت لازمه
واقع گرا باشیم. محلی که الان هستیم رو به رسمیت بشناسیم و بر اساس اون قدم های بعد رو بچینیم. تو هوا سیر نکنیم.
و دومین نکته، یادآوری این نکته، خیلی خوب بود که
من ارزشمندم. همه آدم ها، هر آدمی ارزشمنده.
این رو میتونم به روش های مختلف بفهمم.
یکیش ارزش و جایگاهیه که خدا به ما داده. ما میتونیم انتخاب کنیم. میتونیم فکر کنیم و بعد با خلاقیت و روش ویژه خودمون مشکلات رو حل کنیم. میتونیم کسی باشیم که هیچ کس نتونسته باشه. بقیه موجودات چی؟
حتی فرشته ها. اون ها همیشه یکی لنگه دیگری بودند مگر تعداد بسیار بسیار معدودی.
آدمهان که متنوعن و سبک های مختلف خلق و اختراع کردن.
ما میتونیم با اراده مون از جایی به بعد مسیرمون رو عوض کنیم، همینطور که دیگران مسیر تاریخ رو در اندازه های کوچک و بزرگ عوض کردند. این خیلی توانایی بزرگیه. فکرش رو بکنید! کسی که دکمه رو اختراع کرد هیچ جا اسمش نیست ولی کار خودشو کرده!
بچه ها
اندیشمندی که اسمش یادم رفته میگه:
ذهن توانایی آغاز کردن داره.
ما میتونیم یک مسیر جدید رو شروع کنیم.
برای شروع، همیشه فکر می کردیم من به اندازه کافی خوب نیستم، چون همش گند می زنم، دوستم ندارند و.... .
حالا از این به بعد هر بار که این فکر به ذهنتون رسید به خودتون بگید نه همچین معلوم هم نیست! باهاش شوخی کنید. تردید ایجاد کنید در این اعتقاد راسخ. به یاد کسانی بیفتید که هم سن شما بودن یا حتی بزرگتر از شما زندگی بدی داشتن اما تلاش کردن و تغییرش دادن خدا هم تو این راه کمکشون کرده.
ما یاد خواهیم گرفت که
چطور مسیر تکراری ذهنمون رو عوض کنیم.
اولین قدم (امروز میگم) همین کاریه که اگر اینجایید انجام دادید.
آگاهی
وقتی خطا ها رو دنبال کردید تا اینجا(و ایشالا تا آخر لیست ده تایی دنبال خواهید کرد) یعنی خطاهای شناختی رو شناختید و بهش آگاهی دارید.
می دونید که این طرز فکر
غلطه. تا ندونیم غلطه نه تنها تغییرش نمی دیم بلکه ازش دفاع می کنیم! میگیم آره که بخاطر یه پرنده که خورده به شیشه ماشینم، روزم خراب شده! (خطای فیلتر ذهنی)
آگاهی دومی که لازمه داشته باشیم
اینه که بدونیم:
«
طرز فکر ماست که باعث احساسات منفی و روحیه منفی در ما میشه.»
پس حال ما خوب نمیشه تا وقتی که جور دیگه ای به مسئله نگاه نکنیم و درکمون رو نسبت به اون عوض نکنیم!
در مرحله بعد
باید بدونیم چرا این مکانیسم غلط در ما اثر می کنه.
چرا کمالگراییم؟ چرا کارهای مثبتمون رو نمیتونیم ببینیم؟
چرا تا یک اتفاقی میفته تعمیم میدیم میگیم «من همیشه...» «من هیچ وقت...»
اینو به من جواب بدید.
چرا فکر می کنید این هایی که گفتیم درباره تون اتفاق میفته؟
بعد که دلیلش رو فهمیدیم دیگه باورمون به بی ارزشی مون سست شده دیگه، کم کم باور می کنیم میشه کارهایی کرد بعد راهکارها رو میگم.
به خاطر این که اثر مطلب کم نشه یک جا نمیگم. هر بار یکم میگم. خوبه این روال؟