1392 شهريور 16، 11:39
(1392 شهريور 15، 20:45)Mina lindo نوشته است: [ -> ]bacheha shekastam
dge hich omidi nadaram ...
حالا اشکالی نداره
البته یکمی هم اشکال داره ها..
چند تا نقل قول از داداش سهیل میذارم ....
فک کنم خیلی کمک کنه
مربوط به وقتی میشه که منم هیچ انگیزه ای واسه ترک نداشتم..
(البته بعضی جاهاش یکمی سانسور شده)
(1392 تير 11، 18:29)soheil70 نوشته است: [ -> ]انگیزه ت واسه ترک کردن چی بود ؟..........نکنه دیدی چار نفر جمع شدن دارن ترک میکنن...منم بیام همینجوری دور هم باشیم..هااا
چه کار هایی اونموقع که خ.ا میکردی حس میکردی نمیتونی انجام بدی....
نمیدونم منظورمو درست رسوندم یا نه.......باید کارهایی که قبلا نمیتونستی انجام بدی رو الان انجام بدی.....اگه نمیدونی چه کاری.....پ فک کنم دلیل خاصی واسه ترک خ.ا نداری...
(1392 تير 11، 18:58)soheil70 نوشته است: [ -> ]....
کلا یه حالت بیشتر نمیبینم....اینکه اصلا ضربه ی خاصی از خ.ا نخوردی....
اینکه بگم واسه خودت دلیل بساز خیلی غیر منطقیه....چون باید درک کنی چه بلایی سرت اومده....
دوباره آثار و تاثیرای خ.ا رو مرور کن.....تو سایت هست..
یه بار به یکی گفتم اینکارو بکنه بهم گفت: من میتونم واست کلی در مورد آثار اینا توضیح بدم....
منم گفتم....خب اگه میدونی چرا خ. میکنی.....گفت برادر....واسه اینه که آدم جماعت فراموش کاره.......گفتم کاش میشد این جمله ها رو قاب گرفت و زد به دیوار و هر روز دیدشون تا جوری روت تاثیر بذاره که وقتی حس خ.ا اومد بگی: مار از پونه بدش میاد دم خونش سبز میشه!!!!!
..
.
کاش بتونی بفهمی که چیه که خ.ا ازت گرفته
یا کاش با خوندن آثارش بتونی بفهمی که چیو بعدا ازت میگیره....
باید یه دردی اون ته مها احساس کنی تا موتورت روشن شه واسه ترک....
باور کنین الانم که دوباره خوندمش یه جوری شدم
واقعا کانون یه تیکه از آسمونه