کانون

امام زاده صالح تهران 53258zu2qvp1d9v

نور پشتش بود تیره افتاد..

[تصویر: 5837_IMAG0607.jpg]

سلام!
O:-)معرفی میکنم!
Khansariha (18)

و اینک جوجوی جدیدم!

دی دی دی دی!

http://s3.picofile.com/file/7691555806/%...D9%882.jpg

سلام،

مكه، تير ماه 1389

هفت سین ما: [تصویر: 91737039345094749788.jpg]

سبزی پلو با ماهی ما:
چرا قاشق و چنگال رو برنداشتم بعد عکس بگیرم؟؟؟؟ [تصویر: 59351686919325058481.jpg]

شكوفه هاي روستاي ما

[تصویر: kfahjh2q19pdiubim6yp.jpg]

دو تا عکس از دو غروب متفاوت

در جلوی دانشگاه

عکس اولی رو روش کلیک کنید تا بزرگ بشه

یه عصر دل انگیز

یه آسمون زیــــــــبا

شهرستان چادگان

http://s3.picofile.com/file/7726713545/654767.jpg

صبحی در کیش...

http://upload7.ir/images/90191833157672143118.jpg

http://upload7.ir/images/57419045064304385618.jpg

ببخشید ولی خب میتوانم جونم ناهار میخواست، براش درست کردم Khansariha (18)

خب اگه کس دیگه ای هم گرسنه هست بفرمایید ناهار clapping

چرا بعضیا "بفرمایید شام" داشته باشن اونوقت ما "بفرمایید ناهار" نداشته باشیم؟؟!!

vaaalllllllaaaaa 4fvfcja

ببخشید که واضح نیست، گوشیم دیگه داره نفسای آخرشو میکشه، حس نداره درست بندازه

[تصویر: 61781265553286265586.jpg]

http://s3.picofile.com/file/7730033117/a...fa_com.jpg

عاشق عكاسيم Smiley-face-cool-2

سلام

اینم چنتا عکس خوشکل از جزیره هنگام...

1. جاتون خالی از بس آبش شفاف بود لباس که هیچ هرچی داشتیم در آوردیم پریدیم تو آب 4fvfcja

2. عکس قبل از نمایی نزدیکتر cheshmak

3. ببین چه عکسی گرفتم داییم سمت راست تصویر جناب زنبور سمت چپ

یا علی

حیفم اومد برای جوونترها نذارم ک آرزوها زیاد هم دور نیستند

اینجا قلب تپنده سکوسازی ایران هستش

خدا عادل؛ اما رو نظر شخصیم ترجیح میدم نمازم بعد اول وقت بخونم

اما از همین راه ک حلال ترین راه و پول جونمون نون بخورم

اون ور تصویر، بصره در مرز آبی ایران و عراق

[تصویر: 6004pd8xam61hxsa0nak.jpg]

سکوی 12 بی در حال ساخت

[تصویر: 1saevctdiiu8irr3nvl5.jpg]

سکوی 12 سی؛ ابرغول خاورمیانه
[تصویر: dqvhn3a4ctza5hhl8kl.jpg]

واقعا سربازان گمنامن اینا؛ برای نسل های بعدی
برای پیشرفت ایران
.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر *** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

"مولوی"

روی محل فرود هلیکوپتر سکو نشسته بودم، هوا تاریک شده بود.

شب، وسط دریا که باشی و به دور نگاه کنی،

فقط یک چیز می بینی؛ انگار که آسمون و دریا یکی شده اند،

تاریکیِ تمام ...

البته اون شب، سه تایی، یکی شده بودیم!

یکی از بچه ها اومده بود بالا،

با دوربین عکاسی ش از سکو اینا عکس می گرفت، پَق پَق ... و هِی هم فلش.

خب فلش تنها چند متر جلوش رو روشن می کنه تو عکس، برا یه منظره توی شب زیاد مناسب نیست.

رفتم پیشش، ورودی چند سال قبل تر دانشگاه مون بود، [چیزهای مشترک ...]

گفتم بیا دوربین رو بذاریم زمین، یه جا ثابت ش کنیم،

بعد با یه سرعت shutter پایین مثلن دو ثانیه عکس بندازیم تا نور کافی از جاهای دور منظره هم به دوربین برسه.

چند تا عکس گرفتیم، خوب شدند.

یکی از عکس ها،

وسط اون دو ثانیه که نور به سنسور دوربین می رسید،

دستم خورد به دوربین و لرزید.

ردِ نورهای نقطه ای،

و کلی آدم که در تصویر آمدند.

اتفاق ...

ما هم، اگه دریچه ی قلب مون رو باز کنیم به روی نور و روشنایی،

کلی آدم از ما بیرون میاد.