غروب خورشید و نقاشی اسمان خدا
کلی ازغروب خورشید خاطره دارم
سلام این عکس یکی دو ساعت پیش گرفتم
کنار اون یکی ساختمونی که مشغولم یک پرورشگاهی هست دیوار به دیوار ما که توش 7 تا دخترو که اکثرا کوچولو هستن نگهداری میکنه با هزینه شخصی
دیوار بغلی ما یکم کوتاه هست
با استا بنا داشتم صحبت میکردم یهو دیدم صدای خنده میاد سرمو برگردوندم چیزی ندیدم اون صدا چندین و چند بار تکرار شد بعد دیدم دوتا شون ازونجا دارن دید میزنن اینورو بعد یهو دیدم ی چیزی پرت شد اینور
رفتم دیدم این بود:
نمیدونم اشتباهی انداختن اینوری یا اون یکی میخواست اونو اذیت کنه گلشو انداخت اینور
بعد چند دقیقه دیدم دوتا دختر بچه با مربشون بیرون رفتم حدودا ده ساله
گلو دوباره گذاشتم از یک سرواخ دیواراونور
سلام
بانک که رفته بودم چند روز پیش توی یکی از باجه ها اینو پیدا کردم
گاهی باید به پشت سر نگاهی انداخت
کجابودیم و به کجا رسیدیم
سلام
این گل ها که لای قرانه برای حدودا 20 سال پیشه
وقتی شیش هفت سالم بود با خواهرم این گلهارو لای قران گذاشتیم
بیست سال گذشت مثل چشم بهم زدن انگار دیروز بود
چند سال میخوایم عمر کنیم؟ 50 ؟ 60 ؟ 70؟ اونایی که زندگی سالم داشتن به این اعداد رسیدن
علیرضا تو بهترین حالت 60 سال عمر کنی چیزی حدود نصف عمرت گذشت
اگه سالم زندگی کنی و به مرگ طبیعی بمیریم و اجل مارو غافل گیر نکنه اینقدر دیگه میخوای زنده بمونی
برای اون دنیات چی جمع کردی؟ گناه؟ غیبت؟ تهمت؟ حق الناس؟
چقدر کار خیر کردی؟ چقدرش با خودنمایی ریا کردیش؟ خرابش کردی
چقدرشو با منت گذاشتن خراب کردی؟
اصلا چقدر ازین مدت رو زندگی کردی؟ اصلا زندگی کردی یا فقط زنده بودی؟
امیدوارم برای باقیموندش کاری بکنی اگه عجل اجازه بده بهت
عکس های شمال 4 سال پیشم رو براتون میزارم بهترین سفری بود که تا الان رفتم (عشق کردم بخدا)
*راسی یادم رفت بگم اینجا جنگل دوهزاره*