1396 دي 11، 1:28
1396 بهمن 29، 19:04
سلام
بارون که میباره کل شهر غرق شادی میشه همه چی باصفا و زنده و پر از زندگی
بعد مدتها چشم انتظاری بالاخره بارون بارید
قدمش مبارک
سلاااااااااام حضرت باران
بارون که میباره کل شهر غرق شادی میشه همه چی باصفا و زنده و پر از زندگی
بعد مدتها چشم انتظاری بالاخره بارون بارید
قدمش مبارک
سلاااااااااام حضرت باران
1397 فروردين 1، 16:03
1397 ارديبهشت 14، 20:50
خزانه برنج همساده
1397 ارديبهشت 26، 15:25
سلاااام.
یه تیکه از بهشت(:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
1397 تير 1، 14:37
سلام.گلستان شهدای اصفهان...یه تیکه از بهشت
گلستان شهدای اصفهان...یه تیکه از بهشت
گلستان شهدای اصفهان
وبازهم...گلستان شهدای اصفهان
التماس دعا...
یاعلی
1397 تير 18، 15:05
منتظر عکس های دوستان هستیم پل معلق مشگین شهر
1397 مرداد 25، 15:39
1397 مرداد 25، 15:42
1397 مرداد 25، 16:37
#old_pic
#تیکد_بای_می
1397 مهر 27، 9:27
#تیکد_بای_می_توو
1397 آذر 10، 22:42
دزفول؛ شهر آجرها
هر جای دزفول که نگاه بندازی، بناهای آجری رو هم می بینی.
کوچه و خیابون. مغازه. مدرسه. مسجد.
بازارهای قدیمی:
حتا حرم سبز قبا:
حرم محمد بن موسی کاظم (برادر تنی امام رضا (ع)) که به خاطر جامه همیشه سبز رنگ شون به سبزقبا مشهور بودن.
تو هر خیابون که نگاه کنی، پره از مسجد و حسینیه و پایگاه و جامعه القرآن و ...
به شدت دین دار.
در حدی که سالن مطالعه رو هم حیف شون اومده بود با امورات دینی پیوند ندن و به همین خاطر، با سالن قرائت قرآن پیوند خورده بود:
رودخانه دز:
و ارده فروشی های پر کار دزفول:
مردم شهر علاقه ی وافری به خوردن ارده دارن.
صبح و ظهر و شب ارده می خورن.
صبح ها با نون. ظهرها با پلو. شب ها با خرما.
تا حدی که وقتی ارده تازه میاد، صف های دراز و طویلی برای خرید ارده شکل می گیره.
ارده سازی های کاردرست، شلوغ تر.
ما که رسیدیم، 30 نفر جلومون بودن.
داشتم فکر می کردم اینجا ملت برای دلار صف می بندن؛ اون جا ملت برای ارده.
چقدر دغدغه ها متفاوته.
یکی فکر می کنه دلاره که زندگیش رو می تونه نگه داره و برای خرید دلار تلاش می کنه؛ یکی فکر می کنه ارده حیات زندگیش رو تامین می کنه و وقتش رو برای سهم خواهی بیشتری از ارده صرف می کنه.
وقتی افکار و دغدغه ها متفاوت باشه، رفتارها هم متفاوت میشه.
پرسشی که مدام این چند روز در ذهنم نقش می بست، اگر اون ها «زندگی» می کنن؛ پس ما چه می کنیم؟
1397 بهمن 28، 11:36
(1397 مرداد 25، 15:39)هادی نوشته است: [ -> ]
نور سنجی فوق العاده
1397 بهمن 28، 11:39
(1397 آذر 10، 22:42)آرمین نوشته است: [ -> ]دزفول؛ شهر آجرها
هر جای دزفول که نگاه بندازی، بناهای آجری رو هم می بینی.کوچه و خیابون. مغازه. مدرسه. مسجد.
بازارهای قدیمی:
حتا حرم سبز قبا:
حرم محمد بن موسی کاظم (برادر تنی امام رضا (ع)) که به خاطر جامه همیشه سبز رنگ شون به سبزقبا مشهور بودن.
تو هر خیابون که نگاه کنی، پره از مسجد و حسینیه و پایگاه و جامعه القرآن و ...به شدت دین دار.در حدی که سالن مطالعه رو هم حیف شون اومده بود با امورات دینی پیوند ندن و به همین خاطر، با سالن قرائت قرآن پیوند خورده بود:
رودخانه دز:
و ارده فروشی های پر کار دزفول:
مردم شهر علاقه ی وافری به خوردن ارده دارن.صبح و ظهر و شب ارده می خورن.صبح ها با نون. ظهرها با پلو. شب ها با خرما.
تا حدی که وقتی ارده تازه میاد، صف های دراز و طویلی برای خرید ارده شکل می گیره.ارده سازی های کاردرست، شلوغ تر.ما که رسیدیم، 30 نفر جلومون بودن.
داشتم فکر می کردم اینجا ملت برای دلار صف می بندن؛ اون جا ملت برای ارده.چقدر دغدغه ها متفاوته.یکی فکر می کنه دلاره که زندگیش رو می تونه نگه داره و برای خرید دلار تلاش می کنه؛ یکی فکر می کنه ارده حیات زندگیش رو تامین می کنه و وقتش رو برای سهم خواهی بیشتری از ارده صرف می کنه.وقتی افکار و دغدغه ها متفاوت باشه، رفتارها هم متفاوت میشه.
پرسشی که مدام این چند روز در ذهنم نقش می بست، اگر اون ها «زندگی» می کنن؛ پس ما چه می کنیم؟
ارمین عزیز اگه به کادر بندی حساسیت بیشتری به خرج بدی عکس ها خیلی بهتر میشه و اینکه تو چند تا از عکس ها هم یکم فولویی داشتیم لرزش دست خفیف داری موقع شاتر زدن
1398 تير 8، 20:19
بابی و برکِ