1389 ارديبهشت 13، 10:03
قسمت دوم نامه :
حضرت علی (ع) :
که درورد خدا بر او بادفرمودند :
فرزندم !
آخر راه را آباد کن !
آن دنیا را با این دنیا عوض نکن
در باره ی انچه نمی دانی گفتگو نکن ،
و انجا که لازم نیست حرفی بزنی ، نزن ،
اگر می ترسی در راهی گم شوی ، همان اول راه پا پس بکش ،
چون در آستانه ی سرگردانی ، باز ایستادن و تامل بهتر است از این که بگذاری حوادث هولناکتر تو را بر پشت خود بنشانند و هر جا ببرند .
به خوبی ها بخوان و اهل بدی نباش !
با دست و زبان بدی را بران !
تمام سعیت را بکن تا از اهل بدی دور بمانی !
آنطور که شاید و باید ، در راه خدا جهاد کن و نگذار ملامت هیچ ملامت گری تو را نگه دارد .
در جست و جوی حقیقت ، هر جا که هست ، در اعماق سختی ها و در انبوه حوادث .غوطه ور شو !
و پی فهم حقیقت دین باش !
خودت را عادت بده به صبوری ، و تحمل ناگواری ها !
چه اخلاق خوبی است این صبوری و این شکیبایی در مسیر حق! .
در همه ی احوال ، وجودت را به خدایت بسپار !
پیش او باشی ، پناهت امن است و نگهبانت قوی !
که دادن و ندادن از اوست .
مدام از او تقدیر های خوب بخواه !
فرزندم در این سفارش ها دقت کن و به این نامه پشت نکن .
فرزندم !
سن وسال من بالا رفته و ناتوانی مرا فرامیگیرد ،
گفتم پیش از این که اجلم شتابان از راه رسد ، .
این سفارش ها را بنویسم و این اوصاف را برای تو ثبت کنم ،
نکند دیگر نتوانم آنچه را در درون دارم ، به تو برسانم ،
نکند جسمم که ناتوان می شود اندیشه و فکرم هم نقص پیدا کند ،
نکند بعضی از وسوسه های درون و برون ، زود تر از من ، به قلب تو برسد و دلت را سخت و رمیده کند !
بی تردید ، دل جوان ، زمین خالی از کشت و کاری است که هر بذری در ان بپاشند ، می پذیرد و می رویاند ،
به همین خاطر ، پیش از این که دلت سخت شود و فکرت مشغول هزار جا گردد ، تربیت تو را شروع کردم ،
تا با اندیشه و اراده ی مصمم ، سراغ حقایقی بیایی که اهل تجربه پیش از تو ، زحمت گرفتن و یافتن ان را کشیده اند ،
حقایقی که لازم نیست برای جست و جوی انها رنجی ببری و دوباره تجربه شان کنی .
با دریافت این حقایق ، به همان آثاری میرسی که ما رسیدیم ،
یا شاید نکاتی که برای ما نامعلوم و تاریک بود ، برایت روشن شود .
فرزندم !
من به اندازه ی همه ی پیشینیان عمر نکرده ام ،
اما به آنچه کرده اند دقت کردم .
به حکایت هایی که از روز و روزگارشان مانده ، فکر کردم .
در نشانه ها و یادگاریهایشان گشتم ،
شدم مثل یکی از انها ،
حتی بالاتر .
من از سرگذشت همه ی انها خبر داشتم ، گویی با همه ی انها از اولین تا اخرین نفر زندگی کرده ام .
زلالی و تیرگی ، سود و زیان امور را فهمیدم .
بعد از هر چیزی ، برای تو ، زلال و زیبایش را انتخاب کردم و مبهم و شبه ناکش را کنار زدم .
مثل هر پدر دلسوزی نگران تو بودم .
تصمیم گرفتم (بر اساس این تجریه ها) تربیت تو را اغاز کنم .
درست همین حالا که تو در اوج زندگی هستی و در استانه ی رویا رویی با جهان،
همین حالا که نیتت سالم است و درونت صاف وپاک ، .
تصمیم گرفتم تربیتت را با کتاب خدا وتفسیرش شروع کنم ، با احکام اسلام و حلال و حرام ها ، خواستم چیزی غیر از این ها نگوییم ،
بعد ترسیدم که مکتب ها و شبهاتی که برای مردم ، به خاطر هواهای نفسانی و اندیشه های باطلشان پیش امده ،
حقیقت را از چشم تو هم ، مثل همان مردم بپوشاند .
پس بر خلاف میل قلبی ام تو را از اندیشه های دیگر هم اگاه میکنم ،
چون به یقین رسیدنت را بیش از این دوست دارم که
تسلیم امری شوی که در ان از، مهلکه ها و شبه ها در امان نیستی .
به این امیدم که در مسیر این تجربه ها ، خدا ، تو را به رشد برساند .
و تا مسیر معتدل و راست ، راه ببرد .
اینک سفارش های من ، از تو میخواهم به انها عمل کنی :
فرزندم !
بدان خوشایند ترین چیزی که دلم میخواهد از وصیت من بگیری ، پروای خداست .
اکتفا به هر چه مقرر اوست و راه افتادنت در همان مسیری که پدران و نیکویان خاندانت طی کردند ، .
چون انها مدام دل و روحشان را می پاییدند ، همان جور ک تو می پاییی ،
به خود فکر می کردند ، چون تو که اهل فکر و مراقبه ای ،
سرانجام این مراقبه ها انها را رساند به این که ، باید به حقایقی که میشناسند عمل کنند .
و هرچه تکلیفشان نیست واگذارند .
اگر قلب تو ، این دستاورد نیاکانت را نمی پذیرد ، اگر میخواهد خودش حقیقت را بداند ،
همانطور که انها دانستند ،
پس مراقب باش . خواستن و جستجوی تو برای دانستن و فهمیدن باشد ،
نه غوطه در شبه ها و تشدید جدالها .
قبل از اغاز جست و جو ، از خدا کمک بخواه
به او با شوق ، رو کن تا توفیقت دهد .
هرچه تو را به شبهه و دودلی می اندازد ، کنار گذار !
دلت که یکرنگ شد و سر فرو اورد،
رای و نظرت که از پریشانی در امد و کامل شد
انگاه به حقایق این وصیت دقت کن!
اگر دلت یک رنگ نشد و فکر و خیالت اسوده نشد
پس بدان چون شتری شب کور به بیراهه میروی
و در تاریکی ها غوطه ور می شوی .
انکه در جست و جوی دین است ، به بیراهه نمیرود و تاریکی و روشنی را به هم نمی امیزد ..
در این امیختگی ها ایستادن بهتر از رفتن است .
نامه ای از پدرت
... می نویسم تا پشت و پناه تو باشد ...
چون تو پاره ی وجود منی !
نه بالاتر از این تو ، خود منی !
هر رنجی به تو برسد ، به من رسیده ؛
... می نویسم تا پشت و پناه تو باشد ...
چون تو پاره ی وجود منی !
نه بالاتر از این تو ، خود منی !
هر رنجی به تو برسد ، به من رسیده ؛
حضرت علی (ع) :
که درورد خدا بر او بادفرمودند :
فرزندم !
آخر راه را آباد کن !
آن دنیا را با این دنیا عوض نکن
در باره ی انچه نمی دانی گفتگو نکن ،
و انجا که لازم نیست حرفی بزنی ، نزن ،
اگر می ترسی در راهی گم شوی ، همان اول راه پا پس بکش ،
چون در آستانه ی سرگردانی ، باز ایستادن و تامل بهتر است از این که بگذاری حوادث هولناکتر تو را بر پشت خود بنشانند و هر جا ببرند .
به خوبی ها بخوان و اهل بدی نباش !
با دست و زبان بدی را بران !
تمام سعیت را بکن تا از اهل بدی دور بمانی !
آنطور که شاید و باید ، در راه خدا جهاد کن و نگذار ملامت هیچ ملامت گری تو را نگه دارد .
در جست و جوی حقیقت ، هر جا که هست ، در اعماق سختی ها و در انبوه حوادث .غوطه ور شو !
و پی فهم حقیقت دین باش !
خودت را عادت بده به صبوری ، و تحمل ناگواری ها !
چه اخلاق خوبی است این صبوری و این شکیبایی در مسیر حق! .
در همه ی احوال ، وجودت را به خدایت بسپار !
پیش او باشی ، پناهت امن است و نگهبانت قوی !
که دادن و ندادن از اوست .
مدام از او تقدیر های خوب بخواه !
فرزندم در این سفارش ها دقت کن و به این نامه پشت نکن .
فرزندم !
سن وسال من بالا رفته و ناتوانی مرا فرامیگیرد ،
گفتم پیش از این که اجلم شتابان از راه رسد ، .
این سفارش ها را بنویسم و این اوصاف را برای تو ثبت کنم ،
نکند دیگر نتوانم آنچه را در درون دارم ، به تو برسانم ،
نکند جسمم که ناتوان می شود اندیشه و فکرم هم نقص پیدا کند ،
نکند بعضی از وسوسه های درون و برون ، زود تر از من ، به قلب تو برسد و دلت را سخت و رمیده کند !
بی تردید ، دل جوان ، زمین خالی از کشت و کاری است که هر بذری در ان بپاشند ، می پذیرد و می رویاند ،
به همین خاطر ، پیش از این که دلت سخت شود و فکرت مشغول هزار جا گردد ، تربیت تو را شروع کردم ،
تا با اندیشه و اراده ی مصمم ، سراغ حقایقی بیایی که اهل تجربه پیش از تو ، زحمت گرفتن و یافتن ان را کشیده اند ،
حقایقی که لازم نیست برای جست و جوی انها رنجی ببری و دوباره تجربه شان کنی .
با دریافت این حقایق ، به همان آثاری میرسی که ما رسیدیم ،
یا شاید نکاتی که برای ما نامعلوم و تاریک بود ، برایت روشن شود .
فرزندم !
من به اندازه ی همه ی پیشینیان عمر نکرده ام ،
اما به آنچه کرده اند دقت کردم .
به حکایت هایی که از روز و روزگارشان مانده ، فکر کردم .
در نشانه ها و یادگاریهایشان گشتم ،
شدم مثل یکی از انها ،
حتی بالاتر .
من از سرگذشت همه ی انها خبر داشتم ، گویی با همه ی انها از اولین تا اخرین نفر زندگی کرده ام .
زلالی و تیرگی ، سود و زیان امور را فهمیدم .
بعد از هر چیزی ، برای تو ، زلال و زیبایش را انتخاب کردم و مبهم و شبه ناکش را کنار زدم .
مثل هر پدر دلسوزی نگران تو بودم .
تصمیم گرفتم (بر اساس این تجریه ها) تربیت تو را اغاز کنم .
درست همین حالا که تو در اوج زندگی هستی و در استانه ی رویا رویی با جهان،
همین حالا که نیتت سالم است و درونت صاف وپاک ، .
تصمیم گرفتم تربیتت را با کتاب خدا وتفسیرش شروع کنم ، با احکام اسلام و حلال و حرام ها ، خواستم چیزی غیر از این ها نگوییم ،
بعد ترسیدم که مکتب ها و شبهاتی که برای مردم ، به خاطر هواهای نفسانی و اندیشه های باطلشان پیش امده ،
حقیقت را از چشم تو هم ، مثل همان مردم بپوشاند .
پس بر خلاف میل قلبی ام تو را از اندیشه های دیگر هم اگاه میکنم ،
چون به یقین رسیدنت را بیش از این دوست دارم که
تسلیم امری شوی که در ان از، مهلکه ها و شبه ها در امان نیستی .
به این امیدم که در مسیر این تجربه ها ، خدا ، تو را به رشد برساند .
و تا مسیر معتدل و راست ، راه ببرد .
اینک سفارش های من ، از تو میخواهم به انها عمل کنی :
فرزندم !
بدان خوشایند ترین چیزی که دلم میخواهد از وصیت من بگیری ، پروای خداست .
اکتفا به هر چه مقرر اوست و راه افتادنت در همان مسیری که پدران و نیکویان خاندانت طی کردند ، .
چون انها مدام دل و روحشان را می پاییدند ، همان جور ک تو می پاییی ،
به خود فکر می کردند ، چون تو که اهل فکر و مراقبه ای ،
سرانجام این مراقبه ها انها را رساند به این که ، باید به حقایقی که میشناسند عمل کنند .
و هرچه تکلیفشان نیست واگذارند .
اگر قلب تو ، این دستاورد نیاکانت را نمی پذیرد ، اگر میخواهد خودش حقیقت را بداند ،
همانطور که انها دانستند ،
پس مراقب باش . خواستن و جستجوی تو برای دانستن و فهمیدن باشد ،
نه غوطه در شبه ها و تشدید جدالها .
قبل از اغاز جست و جو ، از خدا کمک بخواه
به او با شوق ، رو کن تا توفیقت دهد .
هرچه تو را به شبهه و دودلی می اندازد ، کنار گذار !
دلت که یکرنگ شد و سر فرو اورد،
رای و نظرت که از پریشانی در امد و کامل شد
انگاه به حقایق این وصیت دقت کن!
اگر دلت یک رنگ نشد و فکر و خیالت اسوده نشد
پس بدان چون شتری شب کور به بیراهه میروی
و در تاریکی ها غوطه ور می شوی .
انکه در جست و جوی دین است ، به بیراهه نمیرود و تاریکی و روشنی را به هم نمی امیزد ..
در این امیختگی ها ایستادن بهتر از رفتن است .