و شاهد بر اين مطلب آنكه در كتاب «معاني الاخبار» با همين سندي كه أخيراً ذكر شد روايت ميكند از امام محمّد تقيّ عليه السّلام كه چون از آنحضرت از حقيقت مرگ سؤال شد، در پاسخ فرمودند:
احوالات پس از مرگ همانند حالات مختلف خواب ديدن است
مرگ همين خوابي است كه هر شب به سراغ شما ميآيد؛ با اين اختلاف كه مدّتش طولاني است و انسان در اين خواب بيدار نميشود مگر روز قيامت. افرادي كه در حال خواب، خواب ميبينند و در آن حال به أنواع فرح كه به وصف و اندازه نيايد شاد خاطر ميگردند، يا به انواع دهشتها و وحشتها كه قابل توصيف و تقدير نباشد دچار ميگردند؛ چگونه است حال سرور و شادماني آنها يا حال دهشت و اضطراب آنها در خواب ؟ همينطور است مرگ و احوالاتي كه در آنحال بر انسان پيش ميآيد؛ پس آمادۀ مرگ شويد!
اين روايت صريح است بر اينكه خواب و مرگ يكي است، منتهي مرگ قدري عميقتر است و سنگينتر و خواب قدري سطحيتر است و سبكتر.
پس ميتوان گفت كه مرگ خوابي است سنگين؛ و خواب مرگي است سبك.
تمام فلاسفه و حكماي بزرگ جهان متحيّرند كه حقيقت خواب چيست، كما اينكه همه متحيّرند كه حقيقت مرگ چيست؛ و هيچيك از آنها تا بحال نتوانسته است به أسرار خواب پي برد و از حقيقت آن پرده بردارد، كما اينكه هيچيك از آنها نتوانسته است به اسرار مرگ پي برد و به واقعيّت آن دست يابد.
فرق خواب و مرگ
فرقي كه ميان آن دو ميتوان گذاشت اينست كه در حال خواب بدن ميافتد، و اعمالي كه بدن انجام ميدهد سبكتر ميشود؛ خون آرامتر ميگردد، اعصاب استراحت بيشتري دارند، قلب و سائر اعضاي رئيسه و غير رئيسه و جوارح و أمعاء خفيفتر حركت كرده و بكار خود ادامه ميدهند، بدن تا حدودي حرارت خود را از دست ميدهد و لذا در حال خواب آدمي بيشتر سرما ميخورد و بايد روي خود ملحفهاي بكشد؛ امّا در مواقع بيداري چنين نيست، چرا ؟
براي اينكه در حال خواب روح علاقۀ خود را نسبت به بدن كم ميكند، امّا قطع علاقه نميكند، بلكه في الجمله علاقه باقي است و بواسطۀ همين اندازه علاقۀ اجمالي است كه بدن اعمال خود را انجام ميدهد.
در وقت مردن روح علاقۀ خود را بكلّي قطع ميكند و در عالم تجرّد محض و مطلق ميرود.
همينطور كه در وقت خواب روح حركت ميكند به عالم تجرّدِ في الجمله كه همان عالم ملكوت أسفل و عالم صورت و مثال است و بدن به زمين ميافتد، در وقت مردن نيز روح حركت ميكند به همان عالم يا به ملكوت أعلي و عالم معني و عالم نفس و بدن را يَله و رها ميگذارد. پس خواب، مرگ چند ساعت است و مرگ، خواب دائمي و هميشگي. و بين مرگ چند سال و چند صد سال و چند هزار سال تفاوتي نيست، كما اينكه بين خواب يك دقيقه و يك ساعت و چند ساعت تفاوتي نيست.
و همينطور كه در درجات خواب اختلاف مشاهده ميشود، بعضي خوابشان سبك است، با يك حركت مختصر يا صداي مختصري بيدار ميشوند، و بعضي خوابشان سنگين است، و بعضي سنگينتر كه با حركت شديد و با غرّش صداي طيّاره و رعد نيز بيدار نميشوند؛ همچنين بعضي از مردم مرگشان سبك است، به مجرّد دعوت بسوي مقام عزّ ذوالجلال و حركت براي قيامت كبري زنده ميشوند و كوچ ميكنند، و بعضي مرگشان سنگين و سنگينتر تا بحدّي كه بايد در صور دميده شود تا جانها بيدار شود و زنده گردد و در قيامت كبري حاضر شود.
يا به عبارت ديگر ميتوان گفت: انسان در حال حيات و زندگي خوابهاي موقّت و كوتاهي ميكند و سپس بيدار ميشود، ولي در حال مرگ يك خواب طولاني ميكند، و پس از آن بيدار شده و زنده ميگردد.
سلام
دیروز داشتم قران میخوندم به نکته جالبی برخوردم ایه 45 و 46 سوره «ص»
وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ
به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صاحبان دست ها (ی نیرومند) و چشمها ( ی بینا) (45)
إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ
ما آن ها را با خلوص ویژه ای خالص کردیم. وآن یادآوری سرای آخرت بود (46)
اگه یادتون باشه توی مکالمه خدا و شیطان . شیطان میگه قسم به جلالت و بزرگیت که همشونو از دم گول میزنم و گمراه میکنم مگر کسایی که خودت خالصشون کرده باشی
اینجا تو این ایه خدا یکی از راه های خالص شدن رو گفته که میگه خیلی هم وِیژه اس اونم یاد مرگ و سرای آخرته
تمثيل عوالم مردن به أطوار تحوّلات كرم ابريشم
كرم ابريشم و دورانهاي مختلفي كه بر اين حيوان ميگذرد بسيار موجب عبرت و شگفت است. افرادي كه دورانهاي مختلفۀ آنرا بچشم ديدهاند از دوران ابتدائي تا دوران نهائي، ميتوانند عبرتها بگيرند و يك دوره درس معاد را در اين حيوان مشاهده كنند.
حقير در سنّ طفوليّت علاقهاي به پرورش اين حيوان داشتم و ساليان متوالي در فصل بهار در منزل مقداري از آنرا تربيت مينمودم.
تخم اين حيوان سفيد رنگ و قدري از دانۀ خشخاش بزرگتر است.
در فصل بهار همينكه درخت توت برگهايش جوانه ميزند اين تخم باز ميشود و كرم ريز سياه رنگي به اندازۀ ضخامت ته سنجاق و به درازاي چند ميليمتر از آن خارج ميگردد، و از برگ توت تغذيه ميكند و كمكم بزرگ ميشود، و بعد در خواب فرو ميرود. خوابش تقريباً دو شبانه روز طول ميكشد.
در حال خواب پاهايش روي زمين و دستها و سرش بلند است، و أبداً راه نميرود و غذا نميخورد. اگر دست به او زنيم مختصر حركتي ميكند كه فقط معلوم ميشود زنده است.
بعد از دو شبانه روز بيدار ميشود، بدين طريق كه پوست عوض ميكند؛ پوست سابق خود را ميگذارد و از ميان آن با پوست تازه و بدني تازه و نو خارج ميشود. در اين حال قدري بزرگتر و رنگش سفيدتر است.
و سپس مشغول خوردن غذاي مختصّ بخود يعني برگ توت ميگردد تا مدّت چندين روز، كمكم بزرگتر ميشود و رنگش بازتر ميگردد.
براي مرتبۀ دوّم به خواب ميرود و دو شبانه روز به همان كيفيّت اوّل ميخوابد و پس از دو شبانه روز بيدار ميشود، و باز پوست عوض كرده و با بدن شادابتر و تازهتر بسراغ برگ توت ميرود.
چندين روز ديگر تغذيه ميكند و باز بخواب ميرود و پس از گذشتن دو شبانه روز بيدار ميشود و پوست جديدي عوض ميكند. در اين حال بسيار شكلش با سابق تفاوت دارد، بندهاي بدنش مشخّص و سرش مشخّص و شكل پاها و دستها معلوم، و حتّي در موقع نفس كشيدن، شكل ورود و خروج نَفَس در ريۀ او كه در ناحيۀ پشت او ـ و به منزلۀ ستون فَقَرات انسان است ـ قرار دارد، مشهود و معلوم ميگردد. و مشغول خوردن غذا ميشود، و بطوري برگ توت را ميجود كه صداي آن مانند بُرش ارّه موئي به گوش ميخورد. و چندين روز به همين منوال ميگذرد.
اين حيوان معصوم باز به خواب ميرود مانند خوابهاي سابق، و سپس بيدار ميشود و پوست عوض ميكند. در اينحال كه معلوم است حيوان به مرحلۀ بلوغ خود رسيده است، رنگش كاملاً سفيد كمي مايل به آبي رنگ، ضخامتش تقريباً به اندازۀ ضخامت يكدانه نخود و هستۀ خرما، و طول قامتش تقريباً هفت يا هشت سانتيمتر ميباشد. مدّتي از غذاي خود ميخورد تا به مرحلۀ كمالش ميرسد.
حالا ديگر ميخواهد اين زندگي و حيات را وِداع گويد. اين حيوان كمكم براي خود قبري ميسازد، و در حال ساختن اين قبر كمكم مشغول مردن ميشود؛ سَكَرات موت بر او غلبه ميكند و كاملاً گيج ميشود.
قبر او عبارت است از پيلۀ او كه با لعاب دهان خود ـ كه مانند نخ نازكي دائماً و متّصل بهم بيرون ميآورد ـ بنا ميكند. اين قبر براي او لازم است چون اگر خود را در ميان آن مخفي نكند در اوّل وهله مورچه كه بزرگترين دشمن اوست او را پاره پاره نموده و به لانۀ خود ميبرد، و گنجشكان نيز يكباره او را بلعيده و فاتحهاش را ميخوانند، و يا در زير دست و پا له ميشود.
اين پيله يا قبر را در ميان شاخههاي درخت توت يا در همان صندوق و ظرفي كه او را در آن گذاردهاند بنا ميكند، و به اندازهاي ظريف و لطيف است كه آدمي خود را بدان محتاج ديده و بنام ابريشم براي تهيّۀ لباس از آن بهرهبرداري مينمايد.... ادامه دارد
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﻏﺰﻩ ، ﺑﻌﻠﺖ ﺷﺪﺕ ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺶ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﻤﺒﺎﺭﺍﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻟﻐﻮ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ .
ﭼﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﻘﺪ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ
ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ .
ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﻘﺪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻇﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺑﻪ
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ
ﺑﻬﺸﺖ .
ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ
باري! هنگام سكرات موت و رسيدن حال مرگ، شروع به خارج كردن لعاب دهان خود كرده و دائماً به دور خود ميتَنَد تا در مدّت تقريباً يك شبانه روز اين پيله دور او را كاملاً احاطه كرده و كم كم اين كرم بلند قامت كوتاه ميشود، و تا هنگامي كه پيله تماماً تنيده شد تقريباً قامتش به اندازۀ ثلث قامت اصلي او ميشود.
در وقتي كه پيله كاملاً تنيده شد حيوان در داخل آن ميخوابد؛ خوابي طولاني كه به مدّت تقريباً بيست روز طول ميكشد. امّا در اين مدّت ديگر اين حيوان به شكل كرم نيست، چنان در خودش جمع شده و سر و پاها و دستهايش در بدنش فرو رفته و به اندازهاي كوتاه شده كه هيچ شباهت با آن كرم سابق ندارد.
درازايش تقريباً يك سانتيمتر، و اگر پيله را بشكافند ميبينند اين حيوان بصورت يكدانه لوبياي سوخته يا بصورت يك دانه تخم زنبور درآمده و بتمام معني خشك شده و مرده است.
اين حيوان به هيچ چيز شبيه نيست جز يك موجود جامد مرده، امّا مرده نيست؛ در داخل پيله چه سيرها دارد، چه حركتهائي در جوهرۀ وجودش موجود است كه در هر لحظه او را از مرحلهاي به مرحلۀ ديگر كشانده و از حالي به حال ديگر تحويل داده و در مقام سير تكامليِ وجود او پيوسته او را به أعلي مدارج نزديك ميسازد.
تا اينكه كمكم زنده ميشود و سر از اين خواب گران بر ميدارد، و قبر خود را با لعاب دهان خود ميشكافد و از پيله و قبر خارج شده و در صحراي محشر حاضر ميشود.
ولي عجيب شكلي پيدا كرده و عجيب سيمائي به هم زده است! آن كرم دراز در اين هنگام يك پروانه است. دو بال بزرگ دارد، دو بال كوچكتر روي آن دو بال قرار دارد، دو چشم دارد روشن و درخشان بعين چشم پروانه، دو شاخ دارد مانند دو شاخ پروانه، پاهايش كه سابقاً عقب بود الآن در زير سرش قرار گرفته، شكمش مانند شكم پروانه قسمت فوقانيش ضخيم و قسمت تحتانيش باريك شده است.
به اندازهاي بدن و بالهايش ظريف و لطيف شدهاند كه اگر كسي با دست خود مختصر اشارهاي كند آثار گرد لطيف آنها بر روي دست او خواهد نشست.
سبحان الله چه خبر است ؟ اين چه موجودي است ؟ اين چه تطوّر و چه تكاملي است ؟
اين يك نمونه و مثال از مردن و تطوّرات آن و زندهشدن است.
گرچه حالاتي كه براي اين حيوان بيان كرديم مثال از براي مردن نيست بلكه مجرّد تشبيه است؛ چون تمام دورانهائي را كه اين كرم طيّ كرده است همۀ آنها متعلّق به عالم طبع و مادّه بوده و به عالم برزخ و صورت نرفته است؛ ولي اين تشبيه براي تطوّرات انسان و موت و حيات بعدي او بسيار مفيد است.
اين تشبيه براي دوران موت انسان و خفتن او در ميان قبر و تمام شكل و اندام اوّليّۀ خود را از دست دادن و چشم و گوش و جوارح را بخاك فنا سپردن، و براي نشان دادن آنكه اين تغييرات دلالت بر فقدان حيات نميكند بسيار جالب و قابل توجّه و ملاحظه است.
فرازی از مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه : خدایا از تو امان میخواهم روزی که کفایت نمیکند پدری از فرزندش و نه فرزندی کفایت کننده است از پدرش به هیچ وجه... البته وعده خدا حق است
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ
ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمّل میکند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را؛ به یقین وعده الهی حقّ است؛ پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم خدا مغرور سازد!
آیه 33 سوره مبارکه لقمان
همين انسان در قيامت به صورت و شكل ديگري كه همان صورت واقعيّۀ نفس ناطقۀ اوست حضور پيدا ميكند، منتهي قيامت اين كرم بعد از بيست روز است و قيامت انسان بيشتر.
همينطور كه اين كرم خوابيد و بيدار شد، انسان ميخوابد و بيدار ميشود. همينطور كه اين كرم مرد و زنده شد، انسان ميميرد و زنده ميشود.
براي اينكه اين مطلب كاملاً روشن شود، ناچار از توضيحي بسيار روشن و روان هستيم؛ هر چند مطالبي كه در اين زمينه بيان ميكنيم سعي مينمائيم كه تا حدّ إمكان مطالب ساده و قابل ادراك باشد.
مراحل وجودي انسان: طبع و مادّه، ذهن و برزخ، روح و نفس انسان داراي سه مرحله است: اوّل بدن او كه به عالم طبع و مادّه تعبير ميشود، دوّم قواي فكريّه و تخيّليّه كه از آن به عالم مثال و صورت تعبير ميشود، سوّم روح و نفس او كه از آن به عالم نفس تعبير ميگردد.
اين سه مرحله از هم جدا نيستند بلكه داخل يكديگرند، نه مثل آنكه يك نخود را با يك لوبيا پهلوي هم قرار دهيم، و نه مانند آنكه يك قاشق را داخل استكان و استكان را داخل ظرفي بگذاريم، بلكه بدن منفكّ از صورت و صورت منفكّ از روح نيست؛ بدن مندكّ در صورت و صورت مندكّ در نفس است.
ای فرزند آدم در شگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری
و به دیگران دل می بندی در حالی که می دانی
تنها خواهی مرد و می دانی تنها در قبر خواهی خفت
و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد
و تنها حساب پس خواهی داد؟
تشبيه براي عالم طبع و مثال و نفس
تشبيه: يك دانه گردو يا يكدانه بادام جسمي دارد و روغني دارد و عصارهاي دارد. مرحلۀ اوّل جسم اوست كه همان پيكر او را تشكيل ميدهد، مرحلۀ دوّم روغن است كه خارج از جسم نيست بلكه در تمام اعضاء و اجزاء اين جسم است و حكم جان او را دارد، مرحلۀ سوّم جوهره و اسانس است كه او نيز خارج از روغن نيست بلكه در تمام ذرّات روغن منتشر و حكم جان و روح آن را دارد.
ولي اين تشبيه از دو جهت با مورد بحث كه اندكاك بدن در صورت و صورت در نفس باشد تفاوت دارد.
جهت اوّل آنكه در دانۀ بادام، عصاره و جوهره مندكّ در روغن و روغن مندكّ در دانۀ بادام است امّا در مورد بحث بعكس؛ جسم مندكّ در صورت و مثال، و مثال مندكّ در نفس است.
جهت دوّم آنكه در دانۀ بادام عصاره واقعاً داخل روغن و روغن در حقيقت داخل در اجزاي دانه است؛ امّا در مورد بحث دخول نيست بلكه روح، إحاطه و سِعۀ به مثال دارد و مثال احاطه و سعۀ به بدن دارد، و از باب ضيق تعبير ميگوئيم كه بدن داخل در مثال و مثال داخل در نفس است.
باري، در اين تشبيه ميگوئيم كه بدن انسان مانند جسم دانۀ بادام است، و عالم مثال و صورت انسان مانند روغن بادام، و عالم نفس و روح انسان مانند جوهره و عصارۀ بادام.
افعال انسان در حال خواب و مرگ با بدن مثالي اوست
بدن انسان را كه طبع و مُلك اوست، همۀ ما ميبينيم و او را حسّ ميكنيم. مثال او كه همان عالم ذهن اوست، مجرّد و عالم ملكوت پائين اوست. نفس او كه همان روح اوست، تجرّدش بيشتر و عالم ملكوت بالاي اوست.
روح و نفس ناطقۀ انسان از تولّد تا زمان مرگ عوض نميشود بلكه باقي است و شخصيّت انسان را معيّن ميكند، ولي البتّه تكاملي دارد و از مراحل استعداد و قابليّت به مرحلۀ تعيّن و فعليّت ميرسد.
عالم ذهن و مثال انسان كه آنرا عالم برزخ نيز گويند، تغيير و تبديل پيدا نميكند بلكه مراحلي را از تكامل ميپيمايد.
بدن انسان دائماً در تغيير و تبديل بوده، هر روز اجزائي را از دست ميدهد و اجزاي دگري را به خود اضافه ميكند، و غذا بدل مايتحلّل است كه بايد دائماً به آن برسد و جاي اجزاي از بين رفته را پر كند و تدارك بنمايد.
وقتي انسان ميخوابد بدن را زمين ميگذارد، ولي عالم مثال و ذهن او بر زمين نميافتد.
ذهن او بيدار است. حركت ميكند، مسألۀ فكري حلّ ميكند، عبادت ميكند، داد و ستد مينمايد، نكاح ميكند، بر هوا پرواز و در دريا شنا ميكند، و بالاخره هزاران كار انجام ميدهد بصورتهاي مختلف كه ما از آن تعبير به خواب ديدن و طيف و رؤيا مينمائيم.
در بعضي از خوابها آنقدر عصباني و ناراحت ميشود، و دعوي و جنگ راه مياندازد، و ترس و دهشت او را فرا ميگيرد؛ و در بعضي دگر آنقدر حال انبساط و سرور به او دست ميدهد، و در تفرّج و ملايمت و مسالمت به حدّ أعلا ميرسد.
چون از خواب بيدار ميشود، گمان ميكند كه اين كارها را بدنش انجام داده است و با اين بدن خاكي پرواز كرده و داد و ستد نموده و جنگ و جدال راه انداخته و مسافرتهاي طولاني نموده است.
از رفيقش كه بيدار بوده است سؤال ميكند من چه كردم، كجا رفتم، چند نفر را كُشتم، چه شاديها نمودم ؟ رفيق در پاسخ ميگويد: هيچ، هيچ؛ بدنت روي زمين بدون حركت افتاده و أبداً كاري و حركتي و گفتاري از تو سر نزده است.
آري اين كارها را بدن او نميكرده است، خطبهها را زبان گوشتي او نميخوانده است، مناظر عجيب و غريب خواب را چشم ظاهري واقع در كاسۀ سر او نميديده است، اين صداها و غرّشها را دو گوش گوشتي و استخواني او نميشنيده است.
سلام به همه دوستان
منم مث همه اونایی هستم که این عادت بد رو دارن
من همیشه یاد مرگ بودم ولی باور کنید نه به اندازه چند روز پیش
مرگ رو جدی نگرفته بودم
اگه از هر کسی بپرسی ظلمت رو کجا تجربه کردی شاید بگه مثلا رفتم توی یه بیابون تاریک یا ....
ولی همه ما می تونیم ترسناک ترین ظلمت رو توی ذهنمون تجربه کنیم
می دونید کدوم ظلمت رو میگم؟ آخ آخ موقعه ای سنگ های قبر رو روی ما می زارن و بعد خاک میریزن و بعد پر کردن قبر ، با پا میرن روی اون خاک ها و ..........
الله اکبر.الله اکبر
وقتی بهش فکر میکنی تنت می لرزه
آیا می دونید وقتی یه نفر میمیره ، همه مراحل غسل دادن و دفن شدنش رو می بینه ولی نمی فهمه که خودشه مرده؟
الله اکبر.الله اکبر
تجسم کردنش خیلی ترسناکه ولی سر همه ماها میاد.
انشالله خدا خودش ظلمت قبر رو واسمون روشن روشن کنه
دوستان ببخشید همه شما استاد من هستید.من خاک پای شما هم نمیشم
منم مث شما به این عادت گرفتار بودم. اما خدا رو شکر از 16 روز پیش با دیدن این کلیپی که آدرس دانلودش رو واستون میزارم ، باعث شد تا بخودم بیام و به یکباره ترک کنم. اینم فقط بخاطر این کلیپی بود که توی من انقلاب کرده بود.
باور کنید همیشه موقع خواب خودم رو توی قبر میبینم و تن و بدنم می لرزه
به امید اون روزی که همه جوونای ما برن سرکار و ازدواج کنن
آدرس اون کلیپ:
http://uplod.ir/t3iua2bcl5sm/marg.rar.htm
ممنون میشم نظر بدید
یاحق
یکی از منازل بسیار مخوف و پر وحشت قبر است،
زیرا بشری که تا روز قبل، از غبار خانه ای که رفت و روب می کردند ناراحت می شد،
امروز باید در میان هزاران خروار خاک های نمناک بخوابد
و در صورتی که شب قبل، سر بر روی بالش پر می گذاشت،
امشب سر بر روی خشت لحد می گذارد
و بدنی که در هر هفته آن را در حمام تمییز می کرد،
امروز هزاران سنگ و کلوخ بر روی آن ریخته می شود
تا اینکه سر انجام در قبرش چنان متلاشی و پراکنده می شود که اگر خاک قبر او را الک نمایند، ذره ای از استخوان بدنش را به دست نمی آورند.
لذا همه پیامبران و اوصیاء آن ها برای قبر خود گریان و مضطرب بودند. چنانچه در دعای ابوحمزه ثمالی و مناجات امام سجاد (ع) ملاحظه می شود.
درباره پیامبر نقل شده که روزی در کنار قبری ایستاده بود که جنازه ای را وارد قبر نمودند. آن جناب به قدری گریه کرد که خاک قبر از اشک های چشم آن حضرت تر شد و فرمود:
ورود در قبر چه امر بسیار مشکلی است. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود : ای برادران من! برای این روز یعنی ورود در قبر آماده و مهیا شوید.
اصحاب گفتند چگونه برای قبر آماده شویم؟
حضرت فرمود: به جا آوردن واجبات، دوری از محرمات و متصف شدن به صفات پسندیده، آماده شدن برای چنین روزی است.