کانون

نسخه‌ی کامل: مذهبی از همه نوع
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
آیا قیامت همه اقوام در یک روز است؟







[تصویر:  0.874413001343809991_taknaz_ir.jpg]

در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که گواهی می‌دهد رستاخیز تمام اقوام در یک روز به نام «یوم القیامة» خواهد بود .

[b]خداوند وقایع رستاخیز را چگونه بیان کرده است!؟



قرآن کریم در آیات 102و 112 سوره «طه»، به یک سلسله از حوادث که در آستانه رستاخیز و بعد از آن تحقق می‌یابد اشاره می‌کند:

1- مردگان به حیات بازمی گردند (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).

2- گنهکاران جمع و محشور می‌شوند (وَ نَحْشُرُ الُْمجْرِمِینَ).

3- کوه های زمین متلاشی و سپس همه جا پراکنده می‌شوند و صفحه زمین صاف و کاملاً مستوی می‌گردد (یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً).

4- همگان به فرمان دعوت کننده الهی گوش فرا می‌دهند و همه صداها خاموش و آهسته می‌گردد (یَوْمَئِذ یَتَّبِعُونَ الدّاعِیَ...).

5- در آن روز شفاعت بی اذن خدا مؤثر نیست (یَوْمَئِذ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ...).

6- خداوند با علم بی پایانش همه را برای حساب آماده می‌کند (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ...).

7- همگی در برابر حکم او سر تسلیم فرود می‌آورند (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ).

8- ظالمان مأیوس می‌گردند (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).

9- و مؤمنان به لطف پروردگار امیدوار (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ...).(تفسیر نمونه، جلد 13، صفحه 337)

در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که گواهی می‌دهد رستاخیز تمام اقوام در یک روز به نام «یوم القیامة» خواهد بود.

آیا رستاخیز همه اقوام یک روز است؟

می‌دانیم که قرون زیادی بر انسان گذشته است و اقوام و ملل متمدنی بوده‌اند و منقرض شده‌اند.


آیا شاهدی هست که رستاخیز آن‌ها گذشته باشد، یا رستاخیز همه در یک روز است، خلاصه آیا قیامت و رستاخیز برای عموم اقوام و ملل یک روز است یا هر یک رستاخیز جداگانه ای دارند؟

در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که گواهی می‌دهد رستاخیز تمام اقوام در یک روز به نام «یوم القیامة» خواهد بود .

برای نمونه آیات زیرا را ملاحظه فرمایید:




«اِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ الاّ آتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً* لَقَدْ اَحْصَاهُمْ وَ عَدَّهُم عَدّاً* وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیَمَةِ فَرْداً؛ تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، بنده اویند.» خداوند همه آن‌ها را احصا کرده و به دقّت شمرده است و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می‌شوند. (سوره مریم، آیات 93 تا 95)


در جای دیگر می‌فرماید:

«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمَنِ وَ فْداً* وَ نَسُوقُ الُْمجْرِمینَ اِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً؛»


در آن روز که پرهیزگاران را دسته جمعی به سوی خداوند رحمان (و پاداش‌های او) محشور می‌کنیم... و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می‌روند) به جهنّم می‌رانیم...(سوره مریم، آیه 85 و 86) و همچنین آیات بسیار دیگر.

منبع :پرشین مکارم




[تصویر:  siRzu7_535.jpg]
وَمَکَرُوَا و مَکَرالله وَاللهُ خَیٌرُالٌمَکِرِینَ(1)


حتما به این نوشته پشت بعضی از ویترین های مغازه ها برخورد کرده اید که چادر اندامی رسید.
و حتما تا به حال این جمله را هم شنیده اید فلانی فلانی را دور زد ؟
شاید بگید چه ربطی داره، ولی اگه کمی دقت کنید می بینید کسانی که این چنین تبلیغاتی را برای چادر انجام می دهند و کسانی که از این چادر ها استفاده می کنند همون دور زدن است ولی نه دور زدن هم نوع خودشون، بلکه دور زدن خداوند و دین است. بعضی از این انسان ها داستان قوم یهود را به شکل جدید در حال نوشتن هستند. خداوند به قوم یهود گفت:
در روز شنبه ماهی نگیرید قوم یهود شنبه را تور پهن کردند و یکشنبه ماهی ها را جمع کردند.(2)

حال خداوند به زنان می فرماید: بدنتان را از مرد نامحرم بپوشانید؛ ولی بعضی ها که دوست دارند هم متدین باشند و هم به میل خودشان جواب دهند می روند چنان لباس چسبان و تنگی می پوشند که اگر عریان باشند جوانان را این گونه جذب نمی کنند.
بله دوستان تا آنجا که اطلاعات من و شما در مورد چادر قد می دهد چادر کار کردش این است که ،اندام را بپوشاند؛ حالا چادر اندامی که ظاهرا برای بهتر نشان دادن اندام طراحی شده چه کار کردی دارد نمی دانم .
بله دوستان بعضی خواسته یا ناخواسته می گویند: حجاب به معنی پوشش است و ما هم خود را می پوشانیم و می روند در بین لباس ها تنگ ترین و چسبان ترین لباس خود را انتخاب می کنند و غافل از این که بدترین پوشش را انتخاب نموده اند. و متاسفانه هدف از پوشش را متوجه نشده اند.

منبع : سایت بیداری اندیشه

اگر دعا به اجابت نرسید چه کنیم


آیت‌الله تهرانی می‌گوید: هر کس در اجابت دعایش تأخیر دید، بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ خدا را در هر حال سپاس می‏گویم، چه در حالی که دارد به من می‏دهد و چه زمانی که هنوز به من نداده است.
جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۲۵

آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق در تازه‌ترین جلسه از جلسات اخلاق و معارف اسلامی ویژه ماه مبارک رمضان به موضوع «مراحل اجابت دعا» پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید:



أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛


«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَی إِذَا نَاجَیتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیکَ وَ وَقَفْتُ بَینَ یدَیکَ»


مروری بر مباحث گذشته


عرض شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن، کلام الهی و ماه دعا است، یعنی راز و نیاز با پروردگار و طلب حاجات، چه دنیوی، چه اخروی، چه برای خود و چه دیگران، که بحث کردم. به مناسبت ایام در جلسه گذشته تذکّراتی دادم و روایتی هم مطرح کردم که البته قبلاً بحث‏هایی در باب نسبت حالت داعی در دعا و اینکه کسی که دعا می‏کند چه حالتی باید داشته باشد شده بود. جلسه گذشته روایتی بود که می‏خواهم به آن اشاره کنم و آن اینکه دو دید مطرح کرد؛ که یکی نسبت به خودش و دیگری نسبت به پروردگارش بیان می‏کرد.


حاجتِ حاضر


در اینجا مسئله دید به خود را کنار می‏گذارم و دیدی که باید نسبت به پروردگار داشته باشد را مطرح می‏کنم. در مورد مسئله استجابت دعا این تعبیر در روایت از امام صادق(علیه‏السّلام) بود که: «إِذَا دَعَوْتَ‏ فَأَقْبِلْ‏ بِقَلْبِکَ وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ»؛ یعنی دعا کردن باید با «اقبال به قلب» باشد و بعد از آن هم باید حاجت خود را حاضر ببینی.


اجابت دعا با چه دلی است؟


روایت دیگری از امام‏ صادق(علیه‏السّلام) است که در همین رابطه، این تعبیر را می‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَجِیبُ‏ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ‏ سَاهٍ»؛ خداوند دعایی که از دل غافل باشد به اجابت نمی‏رساند. بنابراین چگونه باید باشد؟ این‌جا حضرت دو حالت را برای داعی در حین دعا تفکیک کرده: «فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ»؛ یک: هرگاه دعا کردی با توجّه به قلب باشد و رو به سوی خدا داشته باشی. جلسه گذشته عرض کردم که لقلقه زبان نباشد و تمام دلت متوجّه خدا باشد. دو: «ثُمَّ اسْتَیقِنْ بِالْإِجَابَة»؛ این تعبیر خیلی قوی‏تر از روایت قبلی است. آنجا «ظنّ» بود، امّا اینجا «یقین» را آورده است؛ یعنی یقین داشته باشد که به اجابت می‏رسد. این متن روایات ما است: «ثُمَّ اسْتَیقِنْ بِالْإِجَابَة»؛ یقین داشته باش که دعایت به اجابت می‏رسد. حالا این برای حین دعا بود که حالت آن را عرض کردم امّا می‏رویم سراغ بعد از دعا.


دو حالت برای داعی


در بابِ بعد از دعا، به طور غالب این‌‌‏طور است که انسان در انتظار اجابت است. این طور نیست؟ این مطالبی که می‏گویم همگانی است. در اینجا از دو حال خارج نیست؛ یک: و آن اینکه آثار اجابت را می‏بینم؛ مثل اینکه گره آرام آرام باز می‏شود. حالت دوّم اینکه: می‏بینم که از اجابت خبری نیست، پس در اینجا چه برخوردی می‏کنم؟


نمک خوردی، اقلاً نمکدان را نشکن!


یکی دو روایت می‏خوانم و جواب را می‏دهم. روایت از پیغمبراکرم داریم که به‏طور کلّی می‏گوید: «قالَ رسول‏الله(صلّی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلّم): مَا یمنَعُ أَحَدَکُم إِذَا عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ فَشَفِىَ مِن مَرَضٍ أَو قَدِمَ مِن سَفَرٍ یقول الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛ حضرت می‏فرماید: چگونه است که هرگاه یکی از شما می‏بیند که دعایش دارد به اجابت می‏رسد و خدا به دعایش جواب داده، «عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ»؛ حضرت مثال می‏زند: فرض کنید که شخصی بیماری‏ای داشته و بعد می‏بیند که آرام آرام فروکش می‏کند و یا شخص دیگری مسافری داشته و از او خبری ندارد، امّا خبرش می‏آید که به سلامت رسیده است و می‏بیند که سلامت است و دارد می‏آید و امثال این‏ها. حضرت مثال می‏زند تا ما بفهمیم. در این مواقع چه چیزی جلوگیر از این می‏شود که وقتی این شرایط پیش می‏آید بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛ سپاس خداوندی که با عزّت و جلال او کارهای نیک انجام می‏گیرد. این تشکّر و سپاسگزاری است؛ تعبیر ساده و خودمانی می‏کنم، حضرت می‏گوید: نمک به حرام نباش! دعا کردی و می‏بینی که انگار گره، آرام آرام دارد باز می‏شود، پس زود به محضر خدا برو و بگو: «اَلحَمدُ لِله»؛ خدایا! سپاس تو را است که به عزّت و جلالت عنایت می‏کنی. به تعبیر من بعد از دعا، اگر اجابت را می‏بینید، نمک به حرام نباشید.


اگر دعا به اجابت نرسید چه کار کنیم؟


روایت دیگری داریم که آن هم از پیغمبراکرم است که حضرت فرمود: «إِذَا سَأَلَ أَحَدُکُمْ رَبَّهُ مَسْأَلَةً فَتَعَرَّفَ الاسْتِجَابَةَ فَلْیقُلِ»؛ اگر یکی از شما از پروردگارش درخواستی کرد و بعد هم دید که دارد به اجابت می‏رسد پس بگوید: «فَلْیقُلِ»؛ اینجا حضرت امر می‏کند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛ این برای آنجایی است که نشانه‏های اجابت را می‏بینم. امّا در آنجایی که تأخیر در اجابت می‏بینم، «وَ مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ مِنْ ذَلِکَ شَیءٌ»؛ یعنی هر کس در اجابت دعایش تأخیر دید، «فَلْیقُلِ» اینجا بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ خدا را در هر حال سپاس می‏گویم، چه در حالی که دارد به من می‏دهد و چه زمانی که هنوز به من نداده.


مگر از خدا طلب داری؟


چرا؟ مسئله این است و بحثی هم در دعا داریم. از اموری که در دعا از آن منع شده و البته مضرّ هم هست مسئله استعجال در اجابت است. یک وقت می‏بینید که اجابت می‏رسد، معلوم است که چگونه با خدا برخورد می‏کنم. امّا آنجایی که می‏بیند هنوز خبری نشده، در اینجا باید اشاره کرد که: مراقب باشد تا حالت استعجال در اجابت برای او پیش نیاید، چون همین حالت موجب می‏شود که در اجابت تأخیر بشود. تا خدا می‏بیند، این حالت پیدا شد می‏گوید: فعلاً دست نگه دارید و به او ندهید. نه اینکه مطلقاً به او ندهید. حالا نمی‏خواهم بگویم، چه بسا گاهی خود ما هم همین‏طور باشیم. در باب استعجال در دعا، روایت می‏خوانم و مطلب را هم معنا می‏کنم.


قوانین خلقت استوار است


در روایتی از امام صادق(علیه‏السّلام) است که می‏فرماید: «إِنَ‏ الْعَبْدَ إِذَا دَعَا لَمْ‏ یزَلِ‏ اللَّهُ‏ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی حَاجَتِهِ مَا لَمْ یسْتَعْجِلْ»؛ وقتی بنده دعا می‏کند، خدا دنبال این است که حاجت او را بدهد. چه بسا یک سنخ مقدّماتی در کار باشد، امّا این‏طور نیست که خدا سلسله اسباب و مسبّبات را برای خاطر بنده به هم بزند. به قول ما، قوانین خلقت که نباید به هم بخورد. باید قوانین بر جای خودش باشد و بر همان روالی که باید به دست من برسد، از همان مسیر برسد، حال چه به نفع من باشد یا به ضرر من؛ در حقیقت خدا در صدد این است که این را هر‏ طور که هست به دست من برساند؛ امّا معقول و مشروع به دست من برسد.


عبد شتاب نکند؟!


حالا سؤال اینجا است که این تا چه وقت است؟ «مَا لَمْ یسْتَعْجِلْ»؛ یعنی خدا پیوسته در کار حاجت او است امّا به شرطی که عبد شتاب نکند و شتاب به خرج ندهد. یعنی چه؟ به این معنا که تا وقتی داعی، شتاب به خرج ندهد، به اجابت نمی‏رساند. حالا اینکه عبد شتاب به خرج ندهد یعنی چه؟


اثر استعجال: از خدا رو برمی‏گرداند!


در روایتی از ابوبصیر است که از امام صادق(علیه‏السّلام) نقل می‏کند. می‏گوید، حضرت فرمودند: «لَا یزَالُ‏ الْمُؤْمِنُ‏ بِخَیرٍ وَرَجَاءٍ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ مؤمن همیشه در مسیر خیر است و امیدهایی هم که دارد تا به آن برسد، بر اثر رحمت الهی نسبت به او است؛ امّا: «مَا لَمْ یسْتَعْجِلْ فَیقْنَطَ وَ یتْرُکَ الدُّعَاءَ»؛ تا موقعی که حالت استعجال برای او پیش نیاید. حضرت توضیح می‏دهند که: می‏دانی اگر حالت استعجال یعنی انتظار از اینکه خدا زود برساند و شتابزدگی کند پیش بیاید، چه در پی دارد؟ در حالت شتاب این اتفاق می‏افتد که وقتی عبد ببیند حاجت برآورده نشد، اینجا است که به حالت قنوط و یأس مبدّل می‏شود. از خدا ناامید می‏شود و بعد هم دعا را ترک می‏کند؛ یعنی رویش را از خدا برمی‏گرداند. این‏ها را چون مناسب دیدم که بعد از لیالی قدر مطرح کنم تذکّر می‏دهم.


این کار را نکن!


وقتی می‏بینی به زودی به دستت نرسید، به حالت استعجال رو نیاوری که این، قنوط را در پی می‏آورد. یعنی چه؟ به این معنا که از خدا ناامید می‏شوی و باز این ناامیدی چه در پی دارد؟ ترک دعا؛ یعنی از خدا رویم را بر می‏گردانم. در حرف‌های من دقّت کنید و ببینید که معارف ما چقدر زیبا است.


استعجال یعنی چه؟


وقتی جناب ابوبصیر این را از امام‏ صادق(علیه‏السّلام) می‏شنود، نقل می‏کند که: «قُلْتُ لَهُ کَیفَ یسْتَعْجِلُ؟»؛ به آقا عرض کردم: ممکن است به ما بفرمایید: چگونه است که بنده دعا می‏کند و بعد هم در دعا استعجال می‏کند؟ استعجال را برای ما معنا کنید؟ ما گفتیم «شتابزدگی در اجابت»؛ امّا این یک مفهوم ذهنی است. او می‏خواهد تا مسئله را برای ما روشن کند. «قَالَ یقُولُ:» حضرت فرمود: خواهم گفت که استعجال یعنی چه؟ یعنی: عبد دعا می‏کند، بعد هنوز حاجتش به او داده نشده، شروع می‏کند و این حرف را می‏زند: «یقُولُ قَدْ دَعَوْتُ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا وَ مَا أَرَى الْإِجَابَةَ»؛ می‏گوید: مدّت‏ها است دعا کرده‏ام امّا از اجابت خبری نیست، «دَعَوْتُ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا وَ مَا أَرَى الْإِجَابَةَ»؛ مدّتی است که از خدا خواستیم امّا جوابی نمی‏شنوم و چیزی از اجابت نمی‏بینیم. البتّه ابوبصیر انسان فاضلی است. مسئله این است که مواظب باشید تا یک وقت کارتان به این‌جا نکشد. عرض کردم که از دو حالت خارج نیست. یکی اینکه سپاسگزاری خدا را بکنید و دیگری اینکه از خدا طلبکار نشوید.


کاروانِ خالی


در مقاتل می‏نویسند: در روز عاشورا بعد از آنکه صحنه‏ها تمام شد؛ عمرسعد دستور دارد که به جنازه‏ها و پیکرهای نحس لشکرش نماز بخوانند و دفن کنند. امّا پیکر مقدّس اولیاء خدا بر روی زمین کربلا مانده است. روز یازدهم بود که کاروان آماده حرکت شدند. خاندان حسین(علیه‏السّلام)، بی‏بی‏ها و بچّه‏ها را سوار مرکب‏ها کردند تا به سمت کوفه ببرند. مقدّمه کوتاهی می‏گویم و بعد به توسّلم می‏پردازم. دارد که امام حسین(علیه‏السّلام) وقتی از مکّه خواست حرکت کند و به سمت کوفه بیاید، خیلی با عظمت بود. شاید حدود بیش از دویست یا سیصد کجاوه‏ و... که مورد احتیاج این کاروان بود را همراه داشتند. کجاوه‏ها مخصوص بود، من جمله کجاوه زینب(سلام‏الله‏علیها) که خیلی با عظمت است. دارد وقتی زینب خواست حرکت کند و از داخل منزل بیاید تا سوار بر محمل بشود، قاسم دوید و چهارپایه‏ای آورد و پای کجاوه گذاشت؛ اباالفضل آمد و وقتی دید اصحاب ایستاده‏اند، به آن‏ها رو کرد و گفت: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ‏»؛ چشمانتان را ببندید؛ که کسی پیکر خواهرش زینب را نبیند. آمد و زانو خم کرد که زینب پایش را بر روی زانو‏ی برادر بگذارد. علی اکبر پرده محمل را کنار زد و حسین(علیه‏السّلام) زیر بغل‏های زینب را گرفت. سوار بر کجاوه شد. زینب(سلام‏الله‏علیها) این‏طور از مکّه حرکت کرد. امّا حالا می‏خواهد از کربلا حرکت کند. مقایسه‏ای بکنید و ببینید چگونه است؟
و بخوان نامه ی عمل ت را......

کهف 49،اسرا 14

پس گنه‌کاران را می‌‏بینى که از آن‌چه در آن (نامه عمل‌شان) است، ترسان و هراسانند و می‌‏گویند: «اى واى بر ما! این چه نامه‌ای است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر این‌که آن را به شمار آورده است؟! و همه اعمال خود را حاضر می‌‏بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌‏کند.

تصوّرِ این‌که هیچ‌کدام از کارهایی که داریم انجام می‌دهیم، نیست و نابود نمی‌شود، جایی برای همیشه ثبت می‌شود، تصوّر این‌که از اوّل زندگی‌مان، کارگردانی داشته از زندگی ما یک مستند می‌ساخته با همه‌ی جزییاتش، همه‌ی زندگی ما را توی دوربینی ضبط کرده و نگه‌داشته، آدم را نگران می‌کند، به هراس می‌اندازد.

یکی از صحنه‌های سختِ قیامت باید همان‌جا باشد که همه‌ی آن‌چه توی دنیا انجام داده‌ایم را با همه جزییاتش از مقابل چشم‌هایمان بگذرانند. آدم نمی‌تواند بگوید این‌ها من نیستم. این کارها را من نکرده‌ام. وقتی همه‌چیز، به دقت، ثبت و ضبط شده باشد. این‌جای آیه خیلی عجیب است وقتی می‌گوید؛ خودِ عمل آدم است که آن‌جا حاضر می‌شود. وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً.

همچین مدارک مستندی که باشد، دیگر نه شاهدی لازم است و نه حتّی حساب‌گری. راست گفته خدا آن‌جا که؛ «بخوان نامه‌ی عملت را! که خودِ تو برای حسابرسی خودت کافی هستی! اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً». آن‌جا دیگر خودِ آدم می‌فهمد چند مرده حلّاج است.
.
بِسم اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
... فَتَرَى المُجْرِمینَ مُشفِقینَ مِمّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِمُ رَبُّکَ أَحَداً
با این آیه‌ها باید نشست و از استیصال، اشک ریخت.وَ ما لی لا اَبکی...

منبع: وبلاگ برای خاطر آیه ها
پست منتقل شده:

[highlight=#ffffff]
(1391 شهريور 3، 16:25)شيطان نوشته است: [ -> ]
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
[/highlight]
[/size][/font]
ای خدای کعبه ،
این مردمی را که همه ی عمر هر صبح و شام در جهان رو به خانه ی تو دارند ،رو به خانه ی تو می زیند و رو به خانه ی تو می میرند این مردمی را که برگرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند قربانی جهل شرک و دربند جور نمرود مپسند.
و تو ای محمد ،
پیامبر بیداری و آزادی و قدرت !
در خانه ی تو حریفی دامن گستر در گرفته است و در سرزمین تو سیلی بنیان کن از غرب تاختن آورده است و خانواده ی تو دیری ست که در بستر سیاه ذلت به خواب رفته است .
بر سرشان فریاد زن : بیدارشان کن
و تو ای علی ،
ای شیر !
مرد خدا و مردم
رب النوع عشق وشمشیر !
ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم . شناخت تو را از مغز های ما برده اند اما عشق تو را علی رغم روزگار درعمق وجدان خویش در پس پرده های دل خویش همچنان مشتعل نگه داشته ایم ،
چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها می کنی ؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی که در ذمه حکومتت می زیست تاب نیاوردی و اکنون مسلمانان را در ذمه یهود ببین .
و ببین که بر آنان چه می گذرد !
ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت هردو جهان برتر است
ضربه ای دیگر!
که ابلیس را اگر از در برانی ، از پنجره باز میگردد.
در بیرون بکوبی،
در درون سربر می دارد.
در جنگ ناتوان کنی ،
در صلح توان می یابد.
در جامعه ی سیاه کفرعریانش کنی ،
ردای سبز دین بر تن می کند.
درچهره ی شرک رسوایش کنی ،
نقاب توحید بر چهره می زند.
بتخانه را بر سرش ویران کنی ،
در محراب خانه می کند.
در بدر خونش را بریزی ،
درکربلا انتقام می گیرد.
درخندق مدینه شمشیر بخورد ،
در مسجد کوفه پاسخ می گوید.
در احد ،بت حبل را از دستش
بگیری ،
در صفین ،
قرآن ِ اللّه را بر سر دست می گیرد!
سلام



فرار از خدا


می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.

پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!

خودش را به سینه‌ی پدر چسباند.

شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»(1) هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
به نقل از حاج محمد اسماعیل دولابی

یا علی
و راهی که از لجن تا خدا کشیده شده است «مذهب» نام دارد .
در اینجا روشن است که مذهب یعنی راه . مذهب هدف نیست، راه است و وسیله است . تمام بدبختی ئی که در جامعه های مذهبی دیده می شود به این علت است که مذهب تغییر روح و جهت داده و در نتیجه نقشی که دارد ، عوض شده است و این بدان علت است که « مذهب را هدف کرده اند» . شما جاده را هدف کنید ؛ گل کاری و آسفالت و آذین کنید ، صد ها سال ، نسل به نسل روی این جاده کار کنید، جاده پرست بشوید ، معتقد به جاده بشوید، آن را دوست بدارید، بدان عشق بورزید، تا چشمتان به آن افتاد یا اسمش به گوشتان خورد از شور به گریه افتید ، با هر که چپ به آن نگاه کرد بجنگید ، تمام وقت و پولتان را صرف تزیین و تعمیر و صاف و صوف کردن آن کنید ، یک لحظه آن را برای رسیدن به کار زندگیتان ترک نکنید ، همیشه بر روی آن قدم بزنید و کیف کنید و از آن گفت گو کنید و خاکش را به چشمتان بمالید و دوای دردتان بسازید و … چه خواهید شد ؟ گمراه.
آری . همین راه راست و درست و حقیقی شما را از هدف باز می دارد ، شما را به جایی نمی رساند ، در راه گم شدن از گمراه شدن بدتر است.

روایتی از حضرت فاطمه زهرا(س)در رابطه با حجاب2




روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند.
این سؤال به گوش فاطمه علیه اسلام رسید.فاطمه فرمود:
« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)

وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود: شهادت میدهم که فاطمه پاره تن من است.
سلام

تو قرآن نوشته به پدر ومادر خود نیکی کنید....

این که پدر میگه برو نون بگیر یا یه لیوان آب بده یا هر چیز دیگه ....

این محبت نیست این وظیفه ماست ...

محبت اینه : قبل از اینکه پدر بگه برو یه لیوان آب بیار ، براش آب بیاریم ... قرآن اینو میگه ... ببین چه دین زیبایی داریم.

یاعلی
حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.
افسوس كه در زماني زندگي مي كنيم كه بي ديني نشانه ي روشنفكريست...

داستان عبرت انگیز توبه نصوح
شرح این توبه‌ی نصوح از من شنو
بگرویدستی، ولیک از نو گرو

نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و سينه‌هايي برجسته چون سينه زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.
دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود.
طبق اين دستور مأمورين ، کارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند.
نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد .
به مجرد این که نصوح توبه کرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه تحصیل کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »
همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند
. نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.
خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.
رفته رفته، آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم
.
پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
چنان کردند و نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن
. نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى .
گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.
آن شخص گفت: بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .
-----------------------
در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :
چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.
من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟
حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست.(منبع : اصول كافى ، ج 4 ، ص
164)
در مجمع آمده كه معاذ بن جبل گفت: یا رسول اللّه توبه نصوح چیست؟ فرمود: أن یتوب التّائب ثمّ لا یرجع فى ذنب كما لا یعود اللبن الى الضرع یعنى توبه كند بعد به گناه برنگردد چنان كه شیر به پستان باز نمی گردد. چون بنده اى توبه نصوح كند، خدا دوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند.


بعدالتحریر 1: منبع من اینه ولی گویا از مثنویه
بعدالتحریر 2: دوست دارم بخوام که خدا اون مدل درموندگی که نصوح تو خزینه تجربه کرد رو به ما هم بده، اگه شما هم دوست داری، شما هم جزء این "ما"
بعدالتحریر 3: خدا خودش واسه استمرار این حس دستمونو بگیره و ما رو دریابه


روايت عجيب و غريبى از حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ نقل كرده اند كه:« أَلا أُخْبِـــرُكُمْ [أُنَبِّـؤُكُمْ] بِـدآئِكُـمْ مِنْ دَوآئِكُـمْ؟ دَآؤُكُـمُ الذُّنُـوبُ، وَ دَوآؤُكُـمُ الإِْسْتِغْفارُ. »
(1)



آيا درد و درمان شما را به شما خبر ندهم؟ درد شما گناهان، و دوا و درمانتان استغفار است.

بنده اين حديث را در جوامع روايى نديده ام.

يعنى: سرت درد مى كند،« دوآؤُكُمُ الإِْسْتِغْفارُ. »؛ پايت درد مى گيرد، دواى آن استغفار است؛ گوش و دندان درد مى كند، « دوآؤُكُمُ الإِْسْتِغْفارُ. » و... يعنى يك نسخه براى درمان همه ى دردها!
1.
مستدرك الوسائل، ج 11، ص 333؛ ج 12، ص 123؛ نيز ر.ك: بحار الانوار، ج 90، ص 282؛ جامع الاخبار، ص57.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36