کم کم دم غروب، حرم غرق شور شد
صدها ملک ز سردرِ آن، در عبور شد
یک "خانواده" آمد و خندان سلام داد
صحن از نگاه عاشقشان در سرور شد
"آغوش امن مادر" و "آرامش حرم"
آسوده شد خیال پدر، رفت و دور شد
پستی رسید وقت دعا در حریم امن
در پیش بیدفاع، شجاع و جسور شد
"زن" میفشرد "زندگی"اش را به سینهاش
"آزادی" از نگاه عدو، لخت و عور شد
با خون نشست بال شهادت به شانهاش
آغوش، گرم و گرم! شبیه تنور شد
وقتی گلوی نازک کودک شکسته شد
صد تکه مثل تُنگ ظریف بلور شد
شیر از کنارههای لبش میچکید که
چادر نماز، غرق به خون، غرق نور شد
شاعر ناشناس
پ.ن۱: چقدر چادر خونی و پاره آشناست...
پ.ن۲: بغض و مظلومیت تصاویر گویای خیلی چیزاست...
شیراز تسلیت ، ایران تسلیت