(1401 فروردين 20، 22:41)Meshkat نوشته است: [ -> ]سلام شب بخیر
به مناسبت امروز دیدم جای این متن تو مکتب خونمون خالیه..
نقل قول: تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاقِ متظاهران به روشنفکری، نا آشنا هستم!
خیر ، من از یک " راه طی شده" با شما حرف میزنم
من هم سال های سال در یکی از دانشکده های هنری درس خوانده ام، من هم سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به داناییِ بسیار، زیسته ام ، ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام، اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده ام
رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که " تظاهر به دانایی " هرگز جایگزین دانایی نمیشود!
"سید شهیدان اهل قلم از زبان خودش "
سلام شب شما هم بخیر
پیرامون تکمیل صحبت های شما
قضیهی اثر شوفر چیست؟
اثر شوفر که بر مبنای داستان حقیقی زیر پدید آمده است.
ماکس پلانک (ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک، Max Karl Ernst Ludwig Planck – یکی از مهمترین فیزیکدانان آلمان در سدهی ۱۹ میلادی و اوایل سدهی ۲۰) بعد از این که جایزهی نوبل را در اوایل قرن بیست میلادی (سال ۱۹۱۸) میگیرد، یک تور برای دور آلمان گذارده و در شهرهای مختلف دربارهی مکانیک کوانتوم شروع به صحبت و ارائهی محتوای علمی میکند.
اما از آنجاکه او هر مرتبه از سخنرانیهایش دقیقاً یک محتوا را به صورت کاملا تکراری ارائه مینمود، شوفر (رانندهی) او احساس میکند که تمامی مطالب این دانشمندِ نامآور را به خوبی یاد گرفته است و حال دیگر در حد او معلومات و دانش دارد؛
لذا روزی به آقای پلانک میگوید: شما از تکرار این حرفها خسته نمیشوید؟ از آنجاکه من نیز بارها این مطالب را شنیدهام، الان میتوانم به جای شما این مطالب را به راحتی برای دیگران ارائه کنم؛ اگر اجازه دهید، من در مقصد بعدی که شهر مونیخ است، به جای شما سخنرانی کنم و شما لباس من را پوشیده و صرفا در جلسه بنشینید و شاهد سخنرانی من باشید؟ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد میشود.
پلانک نیز این موضوع برایش جالب مینماید و با نظر به اینکه در مونیخ کسی چهرهی این دانشمند را نمیشناخت، قبول میکند که طبق روالی که شوفرش طرح کرد، عمل کنند!
از همین رو، در جلسهی مونیخ شوفرِ آقای پلانک در جایگاه یک دانشمندِ بنام و مشهور فیزیک شروع به سخنرانی کرده و اتفاقا در این جلسه بسیار موفق درباره مکانیک کوانتوم صحبت میکند و شنوندهها نیز بسیار لذت میبرند.
اما در انتهای جلسه، یکی از فیزیکدان که در جلسه حاضر بود، بلند شده و سوالی علمی را مطرح میکند؛ شوفر که محدودهی دانشش به همان نطقِ کمتر از دو ساعتهاش محدود میشد و بیش از آن چیزی نمیدانست، بالطبع قادر به پاسخ دادن به این سوال اصلا نبود؛ اما بواسطهی پشتگرمیاش به آقای پلانک، با خونسردی میگوید:
«من تعجب میکنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوالهایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده ازمن میپرسند ! این سوال شما حتی شوفر من هم میتواند جواب دهد!» سپس از پشت تریبون رو به ماکس پلانک که در جمع حضار نشسته بود میکند و میگوید «جناب شوفر (آقای راننده)، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید»!
ماکس نیز از جا برخواسته و پاسخ آن فیزیکدان را به صورت کامل میدهد.
اثر شوفر؛ توهم دانایی است
از آن زمان، در علم مدیریت این نوع عملکرد را “توّهم دانایی” را «اثر شوفر» مینامند. البته داستان اثر شوفر به مسئلهی علم فیزیک یا هر علم دیگری محدود نمیشود و این تَوّهُم دانایی گاهی در بسیاری از امور از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی، مدیریت، دین، فرهنگ و … برای بسیاری از افراد سطحینگر و به ظاهر همهچیزدان پیش میآید.
عموما افراد سطحینگر غافل از اینکه علم و دانش در هر رشتهای مانند کوه یخی است که بخش بسیار بسیار کمی از آن قابل رؤیت بوده و بخش اعظم آن را نمیتوان مشاهده نمود؛ صرفا بخش قابل مشاهده دانش را میبینند و گمان میکنند که کل دانش را به خوبی دریافت کردهاند، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است نه خود دانایی.
توهم دانایی، از فهم پایین و سطحینگری نشأت میگیرد
توهم دانایی، یعنی اینکه فکر کنیم همه جوانب مطلب یا علمی را به خوبی میدانیم و در آن موضوع به طور کامل استاد شدهایم، بنابراین قاطعانه در مورد آن اظهار نظر میکنیم؛ در صورتی که این از نگاه سطحی و کوتهبینانهی ما نشات میگیرد و در واقع کاملا اشتباه میکنیم.
به زبانی دیگر؛ یعنی ما یا نمیدانیم و یا علممان نسبت به موضوع اشتباه و ناقص است، و اتفاقا علت اصلی توهمِ داناییمان نیز همین تصور ناقص یا اشتباه ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسهی دانش ناقص و محدود خودمان با همان تصور است.
اولین گام برای رشد و پیشرفت غلبه کردن بر توهم دانایی است.
اینکه احساس کنیم چیزی نمی دانیم .