1401 شهريور 19، 14:06
1401 مهر 4، 14:36
در سرم تویی..
.
در چشمم تویی..
.
در قلبم
「 تو 」
.
.
.
من
عکس دسته جمعی توام :)♥️
#جلیل_صفربیگی
پ.ن: خدا جون ما رو به برسون به این مرحله...☘
1401 بهمن 28، 11:14
بگو اگر دعای شما نباشد،
پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند ...
سوره فرقان /آیه ۷۷
پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند ...
سوره فرقان /آیه ۷۷
1401 اسفند 20، 23:17
بيگنهي نزد شهي محتشم
گشت به قتل چو خودي متّهم
گفت كه تا پرده زكارش كشند
بر سر بازار به دارش كشند
چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد «توكّلت علي الله» گفت
با لب خندان چو گل نوبهار
گشت روان رقص كنان سوي دار
گفت در آن ره زرفيقان كسي
كاي شده بازيچهي طفلان بسي
دار نگر خندهي بسيار چيست؟
يار كدام است و وفادار كيست؟
چرخ كه رسم ستم از سر گرفت
خواهدت از خاك چنين برگرفت
گفت كه اي غافل از انجام كار
محنت دنيا نبود پايدار
در دهد از جام فنا ساقيم
يك نفس از عمر بود باقيم
اين نفسي را كه نيابم دگر
حيف بود گر به غم آرم به سر
گشت به قتل چو خودي متّهم
گفت كه تا پرده زكارش كشند
بر سر بازار به دارش كشند
چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد «توكّلت علي الله» گفت
با لب خندان چو گل نوبهار
گشت روان رقص كنان سوي دار
گفت در آن ره زرفيقان كسي
كاي شده بازيچهي طفلان بسي
دار نگر خندهي بسيار چيست؟
يار كدام است و وفادار كيست؟
چرخ كه رسم ستم از سر گرفت
خواهدت از خاك چنين برگرفت
گفت كه اي غافل از انجام كار
محنت دنيا نبود پايدار
در دهد از جام فنا ساقيم
يك نفس از عمر بود باقيم
اين نفسي را كه نيابم دگر
حيف بود گر به غم آرم به سر
1402 خرداد 13، 0:01
نازنینم آدم
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر آی
آدم آرام و نجیب ، آمد پیش
زیر چشمی به خدا می نگریست
محو لبخند غم آلود خدا دلش انگار گریست
نازنینم آدم
قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید
یاد من باش که بس تنهایم
بغض آدم ترکید ، گونه هایش لرزید
به خدا گفت
من به اندازه ی گلهای بهشت نه
به اندازه عرش نه... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من دوستدارت هستم
آدم
کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت
راهی ظلمت پر شور زمین
طفلکی بنده غمگین ، آدم
در میان لحظه ی جانکاه هبوط
زیر لبهای خدا باز شنید
نازنینم آدم
نه به اندازه ی تنهایی من
نه به اندازه ی عرش
نه به اندازه ی گلهای بهشت
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
نازنینم آدم نبری از یادم ...
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر آی
آدم آرام و نجیب ، آمد پیش
زیر چشمی به خدا می نگریست
محو لبخند غم آلود خدا دلش انگار گریست
نازنینم آدم
قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید
یاد من باش که بس تنهایم
بغض آدم ترکید ، گونه هایش لرزید
به خدا گفت
من به اندازه ی گلهای بهشت نه
به اندازه عرش نه... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من دوستدارت هستم
آدم
کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت
راهی ظلمت پر شور زمین
طفلکی بنده غمگین ، آدم
در میان لحظه ی جانکاه هبوط
زیر لبهای خدا باز شنید
نازنینم آدم
نه به اندازه ی تنهایی من
نه به اندازه ی عرش
نه به اندازه ی گلهای بهشت
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش
نازنینم آدم نبری از یادم ...