بارالها...وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی...
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت ...
وقتی دنیا غم هایش را بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی...
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ،
شادی ..زیبائی ..موفقیت ..مهربانی واز همه مهمتر سلامتی
دلی شاد تنی سالم روحیه ای عالی ولبخندی بر لبهایمان
در کنار عزیزانمان به ما عطا فرما ..سلامتی و شفای بیماران را برای نیازمندان از تو تمنا میکنم ( آمیـــــــــــــن )
. به امید تو یکتای بی همتا
ز خاک آفریدت خداونـــــــــــــــــــد پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خـــــاک
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
ز خــــــــــاک آفریدت.آتــــــــش مباش
آرامش، هنرنپرداختن به انبوه مشکلاتی
است که حل کردنش سهم خداوند است. لحظه هایت آرام
خدایـــــا به تو سپردمش
خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام
خدا رو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام
خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت
خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ی زیبا و زشت
خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم
خدا رو می خوام نه واسه روزای تلخ آخرم
خدا رو می خوام نه واسه سکه و سکوی و مقام
خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام
خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده
خدا رو دوست دارم چون عاشقارو خیلی دوست داره
خدا رو دوست دارم چون عاشق و تنها نمی زاره
خدایا؛
مستجاب کن دعای مادری را که؛
هیچ آرزویی جز خوشبختی؛
و هیچ هدیه ای جز عشق و محبت؛
برای فرزندش ندارد؛
و شاید … فرزند هرگز نداند ...!
ای خدای بزرگ
آنچنان عشق خود را در دل ما جایگزین کن که جایی برای دیگری نماند آنچنان روح ما را تسخیر نما که هوای دیگری نکند آنچنان همه هستی ما را از وجود خود پر کن که از همه کس و از همه چیز بی نیاز باشیم.
(بخشی از نیایش های شهید چمران)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
خدایا !
صدایت میکنم چون در این دنیا دیگر صدا به صدایی نمیرسه اما تو گفتی که شنوایی …
ديشب خـــدا ...
با اشک هاي من گريست
با دستان خودش صورت خيسم را نوازش کرد
وقتي او را خواندم
به چشم خودم ديدمش
که
مرا در آغوش گرفت و گفت:
وقتي گريه ميکني
چشمانت را بي انتها دوست دارم ...
خدایا !
من دلم قرصه ! کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز ، روشن نیست !
کسی اینجا نمی بینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته ...
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن ...