1392 فروردين 2، 1:21
1392 فروردين 2، 12:12
الهى بى پناهان را پناهى
به سوى خسته حالان كن نگاهى
مرا شرح پريشانى چه حاجت
كه بر حال پريشانم گواهى
به سوى خسته حالان كن نگاهى
مرا شرح پريشانى چه حاجت
كه بر حال پريشانم گواهى
1392 فروردين 2، 13:05
اندکی آن سو تر جاییست که یک
دوست در آنجا دارم
هر کجا هست
به هر حال
به هر فکر
به هر کار
عزیز است
خدایا تو خودت غرق سعادت دارَتَش
دوست در آنجا دارم
هر کجا هست
به هر حال
به هر فکر
به هر کار
عزیز است
خدایا تو خودت غرق سعادت دارَتَش
1392 فروردين 4، 1:26
خدایا 1 سال بزرگ شدم....
کمکم کن تا بتونم بهتر تصمیم گیری کنم ،
بهتر فکر کنم ،
بهتر زندگی کنم،
و بهتر تورو بشناسم.
کمکم کن تا بتونم بهتر تصمیم گیری کنم ،
بهتر فکر کنم ،
بهتر زندگی کنم،
و بهتر تورو بشناسم.
1392 فروردين 4، 10:42
خدای من، با تو هستم .
آری, گویی امروز باید به تو سلام میکردم
، به تو که روزهاست صدایت نکرده ام
، شب هاست که حست نکردهام و مدتها است که یادت نکرده ام
چه شد که امروز سلام نکرده جوابم دادی......
..
چه کودکانه افتخار میکردم به خودم که هرگز بنده فراموش کاری نبودهام و چه کوچک شدم امروز که با سلام کردنت به من خبر دادی
خیلی وقت است فراموش کردهام که چه بنده فراموش کاری بوده ام...
1392 فروردين 4، 11:48
همه افراد خوشبخت خدا را در دل دارند ، پس تو را چه غم که
اینقدر احساس تنهایی میکنی ؟
بدان در تنهاترین لحظات و در هر شرایط خداوند با توست
1392 فروردين 4، 14:01
پیر ما وقت سحر بیدار شد ........................ از در مسجد بر خمار شد
از میان حلقه ی مردان دین ........................در میان حلقه ی زنٌار شد
کوزه ی دردی به یک دم بر کشید........نعره ای در بست و دردی خوار شد
چون شراب عشق در وی کار کرد ............. از بد و نیک جهان بیزار شد
اوفتان خیزان چو مستان صبوح ........... باده ای بر کف سوی بازار شد
غلغله در اهل اسلام اوفتاد ............که ای عجب پیری عجب غدار شد
هر کسی می گفت که این خذلان بود؟ ........ که آن چنان پیری که از کفار شد
هر کسی پندش داد بندش سخت کرد ........ در دل او پند خلقان خوار شد
خلق رحمت همی آمد بر او ..................... گرد او نظٌارگی بسیار شد
آن چنان پیر عزیز از یک شراب ............. پیش چشم اهل عالم عار شد
پیر رسوا گشته،مست افتاده بود .......... تا از آن مستی دمی هشیار شد
گفت اگر بد مستیی کردم رواست ............. جمله را می باید اندر کار شد
می سزد در شهر اگر مستی کند ........... هر که او خود بد دل و عیار شد
خلق گفتند این گدای کشتنی است ........... کشتن این مدعی نهمار شد
پیر گفتا را کار را باشید زود .............. که این گدای گبر دعوی دار شد
صد هزاران جان فدای روی آنک ................... جان صدیقان بر او ایثار شد
این بگفت و آتشین آهی بزد ....................... آنگهی بر نردبان دار شد
از غریب و شهری و از مرد و زن ............... سنگ از هر سو بر او انبار شد
پیر در معراج خود تا جان بداد .................. در حقیقت محرم اسرار شد
جاودان اندر حریم وصل دوست ................ از درخت عشق برخوردار شد
قصه ی آن پیر حلاج این زمان ................... انشراح سینه ی ابرار شد
در درون سینه و صحرای دل ....................... قصه ی او رهبر عطار شد
1392 فروردين 4، 19:20
میشه خدا رو به یه مهمونی دعوت کرد
یه مهمونی ساده
خدارو دعوت کنیم به قلبمون
... مهمونی باشکوهی میشه
خدایا مهمون قلب من میشی؟؟؟
یه مهمونی ساده
خدارو دعوت کنیم به قلبمون
... مهمونی باشکوهی میشه
خدایا مهمون قلب من میشی؟؟؟
1392 فروردين 5، 11:16
«خدای بزرگ ، بنده ات گناه کرد» ... بنده ی من ! صدای فرشته ام را می شنوی ؟ گناه تو را جار می زند . این فرشته ها از اینکه این قدر به تو محبت می کنم حسودیشان میشود . یکی از آنها آمده و روی شانه ی چپ تو نشسته تا هر وقت گناه می کنی به من بگوید تا من کمتر تو را دوست داشته باشم . اما من در عوض فرشته ای را فرستاده ام تا روی شانه ی راست تو بنشیند و هر وقت کار خوبی کردی فریاد بزند و همه را خبر کند . می دانی ، خیلی وقت است منتظرم فرشته ی سمت راستی تو فریاد بزند و مرا خوشحال کند ؛ خیلی وقت است منتظرم بگوید «بنده ات توبه کرد» خیلی وقت است منتظرم ... اما همیشه صدای فرشته ی دیگر بلند است که: «ای خدای بزرگ ، بنده ات گناه کرد» و آن قدر این جمله را بلند میگوید تا همه ی فرشته ها بشنوند . کاش می دانستی بغض یعنی چه ... آری بنده ی من ! تو را دوست دارم آنقدر که بعضی وقتها که گناه می کنی کاری می کنم که فرشته ی حسود متوجه گناه تو نشود و فریاد نزند . و قسم می خورم که نمی دانستی . کاش بفهمی بنده ی من ...
1392 فروردين 5، 11:36
برای درد هایم نشانه میگذارم تا یادم بماند کجـــــــــــــــــــا دست خدا رو رهـــــــــــا کردم
1392 فروردين 5، 23:11
خدایی ک اینا میرن و میان میگن خیلی خوبی
سهم ما تا کی بغض و گریه بی صدا باشه؟
سهم ما تا کی بغض و گریه بی صدا باشه؟
1392 فروردين 6، 11:49
خــــدایــا ...
بـی تـو بـه اوج نـخواهـم رسـید
چـون پـیـچـکی کـه بـی سـتـون
تـا هـمـیشـه سـهـمش خـاک اسـت
و حـسـرتـش آسـمــان ...
1392 فروردين 6، 22:49
خدایا
اگر با من باشی یا نه بگذار بهتر بگویم : با تو باشم
چه کسی میتواند علیه من باشد ؟
چگونه ممکن است دشواریها به سراغم بیایند و از میان برداشته نشوند ؟
هیچ مشکلی ، هیچ مانعی ، و هیچ گره ای نیست
که من و تو با هم
نتوانیم آن را از میان برداریم ...
تنهایم مگذار ...
اگر با من باشی یا نه بگذار بهتر بگویم : با تو باشم
چه کسی میتواند علیه من باشد ؟
چگونه ممکن است دشواریها به سراغم بیایند و از میان برداشته نشوند ؟
هیچ مشکلی ، هیچ مانعی ، و هیچ گره ای نیست
که من و تو با هم
نتوانیم آن را از میان برداریم ...
تنهایم مگذار ...
1392 فروردين 7، 22:44
گاهی دلم می گیرد ، گاهی زندگی را نمی خواهم . . .
گاهی تنهای تنها می شوم . . .
اما در همین گاه ها، می دانم خدایی در کنارم است ؛ که من قدرش را نمی دانم
گاهی تنهای تنها می شوم . . .
اما در همین گاه ها، می دانم خدایی در کنارم است ؛ که من قدرش را نمی دانم
1392 فروردين 7، 22:55
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
مجتبی هلالیان