کانون

مهری من و از گروه میندازه بیرون دیگه انقدر پست زدم
راستش میخواستم بگم هفته ی بعد در مورداین پست آقا آرمین حرف بزنیم .خیلی فکرم و درگیر کرده
رضوانه جان مرسی ک هستی

مهری من و از گروه میندازه بیرون دیگه انقدر پست زدم 65 117






مهرخدا، 18مرداد، 27 روز

(1399 شهريور 12، 17:30)AtrisA نوشته است: [ -> ]من واقعا موندم چطوری بیدار میشی  
خوابت سبکه؟ مکان خوابت و عوض کن،هرچیزی و امتحان کن ک ببینیم از ی چیزی نتیجه بگیری.
از خواب بیدار ک میشی اصلا هوشیار نیستی؟چقدر میکشه تا دوباره ب خواب بری؟  

راستش خودمم نمیدونم چطوری بیدار میشم
اتفاقا خوابم خیلی سنگینه فک کن خودم نمیفهمم کی آلارم گوشی رو خاموش می کنم و دوباره می خوابم
ولی الان نمیدونم چرا اینطوری شدم
وقتی بیدار میشم حس نیاز شدید دارم و افکار خیلی ناجور
 
خواب هم نمیبینما که بگم تحت تاثیر خواب اینجوری میشم 

(1399 شهريور 12، 22:32)rezvaneh نوشته است: [ -> ]لئای قشنگم 
نظرت چیه قبل خواب مثلا نیم ساعت قبلش داروی گیاهی خواب آور بخوری ؟ منظورم مثلا عرق بهارنارنج
بالشتی که استفاده می کنی مشکلی نداره ؟ زیادی بلند نیست ؟ زیادی کوتاه نیست ؟ استاندارده ؟
قبل خواب صلوات و ایت الکرسی بخون
منتظرم سوالایی که اتریسا پرسید هم جواب بدی که بهتر بتونیم به نتیجه برسیم 
درست میشه ان شاءالله

این چند وقته 6 صبح بیدار میشدم طول روز هم نمی خوابیدم کار هم می کردم دیگه ساعت 10 11 بیهوش می افتادم واقعا 
یعنی نیازی به خواب آور نبوده
کلا هم حساس نیستم روی زمین خالی هم بخوابم خیلی کم اتفاق می افتاد که نصف شب بیدار بشم
ولی بازم بالشمو عوض می کنم ببینم چی میشه

(1399 شهريور 13، 12:08)AtrisA نوشته است: [ -> ]

مهری سلام

چشات داد میزنن تا لنگ ظهر خواب بودی خوابالوووووو

(1399 شهريور 13، 19:27)مهرخدا نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 13، 12:08)AtrisA نوشته است: [ -> ]

مهری سلام

چشات داد میزنن تا لنگ ظهر خواب بودی خوابالوووووو

(1399 شهريور 13، 19:27)مهرخدا نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 13، 12:08)AtrisA نوشته است: [ -> ]

مهری سلام

چشات داد میزنن تا لنگ ظهر خواب بودی خوابالوووووو

آره خواهر الانم خوابم میااااد

سلام


عطر رهایی 28 خرداد 80 روز خوب

خداروشکر  

(1399 شهريور 8، 23:18)rezvaneh نوشته است: [ -> ]نظرتون چیه راجع به وسوسه و مقاومت باشه ؟
معمولا وقتی وسوسه میاد چجوری مقاومت می کنید ؟ از روش های مقاومت بگید . از حسی که بعد از مقاومت و رفتن وسوسه دارید؟

به نظر من بهترین و راحتترین راه پیشگیریه... اینکه کاری نکنیم که وسوسه بیاد... چون وقتی بیاد مقابله خیلی سختتره...
مثلا من همیشه جوری برنامه میریزم که وقت آزاد نداشته باشم و سعی میکنم سایت یا متنی که وسوسه انگیزه رو نبینم...

اما زمانی که وسوسه میاد راهکارم بیشتر ایناست:
تغییر مکان دادن...
فکر کردن به اینکه بعد از اینکار دفعه ی های قبلی چقدر پشیمون شدم...
اگه خوابیدم حتما بلند میشم یه دوری میزنم، با کسی حرف میزنم تا فکرم عوض بشه...


بعد از رد شدن وسوسه از خودم احساس رضایت میکنم  

 

.................................. در انتظار ستاره اول

نقل قول: یاقوت / 1مرداد 99 / 40 روز خوب

.................................. در انتظار ستاره دوم

یاقوتم اسم خوشگلیه 
-------
هم گروهی جدید داریییییم
تعداد زیاد ،شلوغ میکنیم و نمیذاریم مهری بخوابه    
-------------
همه در مورد بحث هفتگی نظر دادن؟؟؟؟جمعه ست امروز 

نقل قول: تعداد زیاد ،شلوغ میکنیم و نمیذاریم مهری بخوابه     

نقل قول: همه در مورد بحث هفتگی نظر دادن؟؟؟؟جمعه ست امروز 65

کدوم بحث؟ من خواب بودم نمیدونم درمورد چی میگی

یعنی ضایع تر از من بازم منم
برای اومدن ب آسمان همش میرم گروه آقایون بعد از پایین لیست آسمان و میزنم
------.-------
مهری بحث هفتگی درباره مقاومت بود

نقل قول: نظرتون چیه راجع به وسوسه و مقاومت باشه ؟ 

معمولا وقتی وسوسه میاد چجوری مقاومت می کنید ؟ از روش های مقاومت بگید . از حسی که بعد از مقاومت و رفتن وسوسه دارید؟

-------
بحث هفته پیش رو هم اگر اجازه بدین پست آقا آرمین باشه،همون آجیلی ک فرستاده بودم.
------------
دیگه من منتظر نمیمونم هااااااا،خانم گلی غیرفعاله ب همین دلیل هرموقع اومد دوست داشت بنویسه 
آهو مونده،مهری مونده .
بقیه نوشتن
مرسی بقیه

اهم اهم
سلام سلام . . .
خب من الان در دوروز پاکی به سر میبرم با عرض پوزش    پریروز کاملا اگاهانه و خودخواسته شکستم و بعدش احساس عذاب وجدان نداشتم .. و فقط یکم گریه کردم
به شدت منفی نگر شدم....
در یک تصمیم انی میخواستم کلا از کانون برم و دیگه بر نگردم اما حقیقتش با خودم فکر کردم دلم برای اتریسا تنگ میشه   خب باید اعتراف کنم از بعضی کاراش خوشم میاد. . .
همش توی خونه هستم.... کم میرم بیرون.... حوصله چت کردن تو اسنپ چت و یا تلگرامو دیگه ندارم و همش توی گذشته سیر میکنم....
مثلا میام فیلم میبینم غصه میخورم .. کتاب میخونم... غصه میخورم.....
همش حس افسردگی دارم...
اینا که داره میگذره اسمش جوونیه . . . .
وقتم داره میره و من هنوز اندر خم یک کوچه ام . . .  
همش تو خیال و رویام .. همش رویا میبافم..... دوستای خیالی.... مکان خیالی .. زندگی خیالی.....
حوصله ادما رو ندارم . ..  انگار حتی نمیخوام پاک باشم... یعنی برام مهم نیست...... پاک بشم که چی؟؟؟؟
من واقعا به خوده  خود..ا   .ر.....  اعتیاد ندارم  فقط به اون فرار از واقعیت با پ..ن    اعتیاد دارم.... 
لذت بخش ترین قسمتش اینه که یه مدتی به هیچ چیزفکر نمیکنم...... اون خلسه ی قبلش رو دوستدارم نه این عملو...
فیلمای تینیجری میبینم و یادم میوفته من دیگه دختر دبیرستانی نیستم....
ایـــــــــنی که داره میگذره عمــــــره .. جوونیه......
همش تمایل به اسیب رسوندن به خودمو دارم. . . . دلم میخواد واقعا خودزنی کنم . . و دارم نهایت سعیمو میکنم دوباره اینکارو شروع نکنم...
نمــــــــــــیدونم چه مرگمه.... به شدت موودی شدم   افتضاح موودی شدم...
مامانم امروز گفت پاشو صبحا بهم کمک کن .. حدااقل یکم غذا درست کردن یادت بدم ... یکم کار خونه کن...
واای ازین یکی که دیگه کلا بیزارم......
کلا مغزم از نظر روحی دچار چالش شدید شده . .
چندسال پیش که حالتهام دوباره اینجوری شده بود مشاور به مامانم گفت بخاطر کمالگرایی و ارکانگرایی بیش از حدمه
زندگیم عین زامبی ها شده ... دلخوشیم همین کتابا و فیلماییه که میبینم

ب نظرم نظم و بیار ب زندگیت،برنامه بنویس و شب بیداری هات و کم کن .ورزش کن و کمتر فاز دپرسی بگیر .
کنترل نگاه و ذهنم حتما داشته باش.فیلم ها و رمان هات و ی مدت بیخیال شو .
تصمیم بگیر کمتر جواب بدی ب خانواده و بیشتر سکوت کنی ،ب حرفشون گووش کن.اینطور در نظر بگیر ک کار نکردن و ک همه بردن کار کردن هنره.پس تو خونه کار کن .بچه ک نیستی دیگه
انقدر بیکار موندی و تنبلی کردی ،خ ا هم مزید بر علت باعث حال بدت شدن.
پاشو ب خودت برس از فردا و نذار این شریالی بودن ادامه داشته باشه .
تو ۷رور چرا خ ا نکردی؟زمانی ک مسافرت بودی؟
فکر کن ب همه ی این ها.

اتی من بدون رمان و فیلم فانتزی به درجه ای از عرفان میرسم که باید بیان جمعم کنن....
کارم به تیمارستان میکشه....

نقل قول: پس تو خونه کار کن .بچه ک نیستی دیگه

زیاد به خونه داری علاقه ندارم.....
 حالا در حد اینکه یاد بگیرم یه چیزی اما... اینکه پسفردا بشه وظیفه ام .. نههههه.. اصلا...

نقل قول: تو ۷رور چرا خ ا نکردی؟زمانی ک مسافرت بودی؟

فکر کن ب همه ی این ها.

چون سرم شلوغ بود .. انقدر تو باغ بدو بدو میکردم که وقتی برای اینکارها و خیالبافی نمی موند
درواقع بخاطر این بود که بیکار نبودم