1399 شهريور 18، 20:07
1399 شهريور 18، 20:11
کیا میان بریم مسابقه گروهی یه مدال باحال بگیریم؟؟
1399 شهريور 18، 20:32
(1399 شهريور 16، 23:49)rezvaneh نوشته است: [ -> ]سلام عزیزم
اول از همه ماشاءالله به سی روز خوبت
ستاره جدید مبارک
دوم
آیا با ورزش کردن وضعیت بهتر نمیشه ؟
آیا زیاد گرمیجات استفاده می کنی ؟ یعنی گرمیجات بیشتر استفاده می کنی نسب به سردی ها ؟ نمیگم سردی خوبه . متعادل خوبه تا جایی که اطلاع دارم
یه چیزی میگم ولی خودت تحقیق کن
من شنیدم خوردن سرکه خوبه یعنی جایی خوندم
اگه مشکلی ایجاد نمی کنه و مشکل و ناراحتی معده نداری و البته بعد از تحقیق و صحتش شاید مفید باشه برات
و البته بعضی مواد غذایی هست که میتونه تاثیرداشته باشه . البته تحقیق کن . بعضی مواد برای خانوم ها خوبه همون برای اقایون خوب نیست و برعکس
سلام. مرسی حامی جان
با ورزش شدتش بیشتر میشه. گرمی و سردی خوردنام متعادل هست و حتی خیلی گرمیجات رو بخاطر معده ام نمیتونم بخورم مثلا زنجبیل، دارچین،... سرکه هم معده امو اذیت میکنه. همه کار کردم دیگه نمیدونم چکار باید بکنم. وسوسه هام خیلی خیلی زیادن، یه بنده خدایی میگفت چون به صورت واقعی یعنی ازدواج این نیاز هنوز برطرف نشده هورمونهات بهم ریخته. نمیدونم راسته یا نه. ولی ازدواجم اوم نمیتونه بکنه صرفا بخاطر این مقوله اونم با شرایط من....
(1399 شهريور 17، 0:02)rezvaneh نوشته است: [ -> ]عججججب ..پس کو ؟ کجاست ؟
حاج خانوم ابجی منه و کسی کمتر از گل بهش بگه با من طرفه
اگه اومد قدمش روی چشمم
اگه نیومد و شما دوتا رو گول زد که خوب کرد
همینه که هست
مامان بزرگ قرار بود هوای ما اسمونیا رو بیشتر داشته باشیا ناسلامتی حامیمونم هستی.
اصلا سرپرست جونمون کجاست بلکه اون بیاد مواظبمون باشه.
1399 شهريور 18، 23:59
(1399 شهريور 17، 11:39)AtrisA نوشته است: [ -> ]عاغا این روزها حالم خوب نیست .همین.
------
زیاد اورژانسی میشم: )
-----------
امروز ۴۸ روز شدمظاهرا
سلام
عاغا نبینم حال رفیقم خوب نباشه . اگه کمکی از دستم برمیاد حتما بگو
....
پس چرا تو اورژانس نمی بینمت
خودتو با کارای خوب مشغول کن
مراقب کتابی که میخونی باش . اون رمانه مشکل نداره ؟
مراقب اهنگ هایی که گوش میدی . مراقب فیلم هایی که میبینی باش
ذهن هم حتما کنترل کن
و اورژانس هم فراموش نکن
.......
باریکلا 48 روز خوب
تو عالی هستی و خیلی خوب داری پیش میری . خداروشکر
مواظب باش .حرفای شیطون همش الکیه . بدبختش کردی میخوای بشینه یه گوشه تخمه بشکنه ؟
ولی تو اگه بخوای حتما شیطون شکست میخوره
بعدشم اقا اون اجیل چی شد؟ راجع بهش فکر کن بنویس . خب ؟
1399 شهريور 19، 0:05
(1399 شهريور 18، 20:07)Aurora نوشته است: [ -> ]5 روز خوب
مرسی رضوانه
مرسی اتریسی
آفرییییییییییین
ماشاءالله آهووووووو
1399 شهريور 19، 0:11
سلام ستاره های دوست داشتنی
عاغا مسابقات گروهی اومده،کار از پاکی گذشته هااااا حرف رقابت با گروه های دیگه ست،این آقایون همش میگن قهرمان قهرمان
قهرمان فقط ی دونه هست اونم ماییم و تامام
--------
ب خدا چند روزه اصلا وقت پیدا نمیکنم،همش یا خوابم یا در حال کاری ک پیش اومده .خ ا گهگاهی حسش میاد ک اونم میزنم تو سرش .حوصله ی اعصاب خردیش و ندارم
دوروزه هم معتاد بازی منچ شدم همش در حال بازی ام
فردا میخوام فلافل درست کنم نکته ای دارین؟؟؟
----------
راستش این روزها دلم ی ذره هوایی شده ،مسموم شده یعنی ،بیخودی فکر هایی میاد ب ذهنم ک همگی از دم مزخرف هستند .سعی میکنم نذارم پیشروی کنند.
--------
سه تا کار مهم تو کانون دارم ک آجیل سومیشه لطفا زمان این بحث و تمدید کنیم ک خیلی مهم من تا جمعه انشالله مینویسم.
---------
خانم گلی اصلا پیداش نیست ن؟؟؟ نکنه خدایی نکرده شکسته ؟؟؟
------------
۴تا کتاب خوب دستمه ک مورددار نیستند وقت کنم کتاب میخونم
------
دیگه اینکه لئا و عطر رهایی چرا فقط سپاسن؟؟؟ خوبن؟؟؟
-----------
دیگه چ خبر؟؟؟؟؟ ترکیش میشه دای (دیگه) نه خبر(چه خبر؟)
یاد بگیرین زوووووود،ناسلامتی دوستتون ترکه هااا ،،باید بلد باشین شماهم البته لئا جان هم ترک هستند
عاغا مسابقات گروهی اومده،کار از پاکی گذشته هااااا حرف رقابت با گروه های دیگه ست،این آقایون همش میگن قهرمان قهرمان
قهرمان فقط ی دونه هست اونم ماییم و تامام
--------
ب خدا چند روزه اصلا وقت پیدا نمیکنم،همش یا خوابم یا در حال کاری ک پیش اومده .خ ا گهگاهی حسش میاد ک اونم میزنم تو سرش .حوصله ی اعصاب خردیش و ندارم
دوروزه هم معتاد بازی منچ شدم همش در حال بازی ام
فردا میخوام فلافل درست کنم نکته ای دارین؟؟؟
----------
راستش این روزها دلم ی ذره هوایی شده ،مسموم شده یعنی ،بیخودی فکر هایی میاد ب ذهنم ک همگی از دم مزخرف هستند .سعی میکنم نذارم پیشروی کنند.
--------
سه تا کار مهم تو کانون دارم ک آجیل سومیشه لطفا زمان این بحث و تمدید کنیم ک خیلی مهم من تا جمعه انشالله مینویسم.
---------
خانم گلی اصلا پیداش نیست ن؟؟؟ نکنه خدایی نکرده شکسته ؟؟؟
------------
۴تا کتاب خوب دستمه ک مورددار نیستند وقت کنم کتاب میخونم
------
دیگه اینکه لئا و عطر رهایی چرا فقط سپاسن؟؟؟ خوبن؟؟؟
-----------
دیگه چ خبر؟؟؟؟؟ ترکیش میشه دای (دیگه) نه خبر(چه خبر؟)
یاد بگیرین زوووووود،ناسلامتی دوستتون ترکه هااا ،،باید بلد باشین شماهم البته لئا جان هم ترک هستند
1399 شهريور 19، 0:16
(1399 شهريور 18، 20:32)مهرخدا نوشته است: [ -> ](1399 شهريور 16، 23:49)rezvaneh نوشته است: [ -> ]سلام عزیزم
اول از همه ماشاءالله به سی روز خوبت
ستاره جدید مبارک
دوم
آیا با ورزش کردن وضعیت بهتر نمیشه ؟
آیا زیاد گرمیجات استفاده می کنی ؟ یعنی گرمیجات بیشتر استفاده می کنی نسب به سردی ها ؟ نمیگم سردی خوبه . متعادل خوبه تا جایی که اطلاع دارم
یه چیزی میگم ولی خودت تحقیق کن
من شنیدم خوردن سرکه خوبه یعنی جایی خوندم
اگه مشکلی ایجاد نمی کنه و مشکل و ناراحتی معده نداری و البته بعد از تحقیق و صحتش شاید مفید باشه برات
و البته بعضی مواد غذایی هست که میتونه تاثیرداشته باشه . البته تحقیق کن . بعضی مواد برای خانوم ها خوبه همون برای اقایون خوب نیست و برعکس
سلام. مرسی حامی جان
با ورزش شدتش بیشتر میشه. گرمی و سردی خوردنام متعادل هست و حتی خیلی گرمیجات رو بخاطر معده ام نمیتونم بخورم مثلا زنجبیل، دارچین،... سرکه هم معده امو اذیت میکنه. همه کار کردم دیگه نمیدونم چکار باید بکنم. وسوسه هام خیلی خیلی زیادن، یه بنده خدایی میگفت چون به صورت واقعی یعنی ازدواج این نیاز هنوز برطرف نشده هورمونهات بهم ریخته. نمیدونم راسته یا نه. ولی ازدواجم اوم نمیتونه بکنه صرفا بخاطر این مقوله اونم با شرایط من....
(1399 شهريور 17، 0:02)rezvaneh نوشته است: [ -> ]عججججب ..پس کو ؟ کجاست ؟
حاج خانوم ابجی منه و کسی کمتر از گل بهش بگه با من طرفه
اگه اومد قدمش روی چشمم
اگه نیومد و شما دوتا رو گول زد که خوب کرد
همینه که هست
مامان بزرگ قرار بود هوای ما اسمونیا رو بیشتر داشته باشیا ناسلامتی حامیمونم هستی.
اصلا سرپرست جونمون کجاست بلکه اون بیاد مواظبمون باشه.
سلام عزیزجان
ایا چندتا از مواد غذایی که مفید هستن رو هم امتحان کردی ؟
ایا به ماده غذایی خاصی حساس نیستی ؟ شاید خودت متوجه نباشی
مثلا من میدونم به چی حساسم و سعی می کنم نخورم
مشکل اگه اونی باشه که اون بنده خدا گفته میشه درستش کرد
1399 شهريور 19، 4:30
نقل قول: سلام عزیزجان
ایا چندتا از مواد غذایی که مفید هستن رو هم امتحان کردی ؟
ایا به ماده غذایی خاصی حساس نیستی ؟ شاید خودت متوجه نباشی
مثلا من میدونم به چی حساسم و سعی می کنم نخورم
مشکل اگه اونی باشه که اون بنده خدا گفته میشه درستش کرد
منظورت چندتا از مواد غذایی مفید کدوماست؟
مندبیشتر رو ادویه جات گرم حساسم و تحریک میشم
فلفل، زنجیبیل، دارچین، میخک و... و هرچی که اینا توش باشه اذیتم میکنه
از چه لحاظ به چی حساس باشم؟
1399 شهريور 20، 1:02
7 روز خوب
اینم اهنگ مورد علاقه ی من
کره ایه . . .
مربوط به فیلم moon lovers scarlet heart هست
منکه عاشقشم
شماهم سعی کنید خوشتون بیاد
معناش معرکه است
اینـــــــــجا
اینم اهنگ مورد علاقه ی من
کره ایه . . .
مربوط به فیلم moon lovers scarlet heart هست
منکه عاشقشم
شماهم سعی کنید خوشتون بیاد
معناش معرکه است
اینـــــــــجا
1399 شهريور 20، 21:16
سلام همگی،خنثی نوشتم خنثی بخونید .ن حس بد تو بقچه م وردم ن حس خوب : )
خ ا هم نکردما ولی ی بی حسی دارم الان،شایدم حوصله ندارم و فکر میکنم بی حس شدم شایدم انقدر خستم ب خاطر اونه .
ولی خب خوبه ،بالاخره رسیدم ک بیام و همه چ و بنویسم و مشارکتمم بکنم برم: )
امروز ظاهرا ۵۱ روزه شدم ،راستش روزهام از دستم در رفته انقدر ک فکر های دیگه ای دارم .البته روزهام از دستم در رفته ولی وسوسه ب شدت هست ،وسوسه ی حاصل از نیاز و شهوت و اینا نه ها وسوسه ی حاصل از فشار و استرس ،تمام دیشب و خواب دیدم ک جواب کنکور اومده ی حس بدی دارم ک هیچکس نمیتونه درک کنه ،ی ترس و چند بار آدم باید تجربه کنه و بازم ب همون شدت وجود داشته باشه .در مورد این جواب ندین هاا خب؟مرسی
دیگه اینکه ده گیگ نت خریدم اونم همش میره تو چشمم ولی خب بهش محل نمیدم.
دیروز گفته بودم قراره امروز کلا تنها باشم ،الان همه رسیدن خونه .از صبح رفتم خرید خونه رودانجام دادم بعد ناهار،ظرف ،تمیزی خونه ،عصرانه کیک درست کردم بعد شام دقیقا مثل ی خانم خانه دار و تهش دیدم چقدر افسرده تر شدم .سخت ترین کار دنیا خانه دار بودنه تازشم فکر کن همسر و بچه ت بیاد و همش غذا بخوان و اصلا تورو نبینن ب نظر من خانه داری همینه .اینکه تو ی خونه رو اداره میکنی و تهش دیده نمیشی
صدام کردن رفتم اومدم همه چ از ذهنم پرید
-------------
دلم ی جایی رو میخواد ک هیچکس نباشه ،اگرم باشه آشنا نباشه .درد ک کنکور و روزمرگی و اینا نیست ک زندگی کلا مزخرفی طور میگذره .زندگی داره من و تغییرمیده و من نمیتونم زندگیم و تغییر بدم.م ن حتی خودمم نمیتونم تغییر بدم .نمیدونم چطوری ب خودم زور بگم ولی میخوام با نظم زندگی کنم مثلا خیلی بدم میاد ک ۴صبح میخوابم و ۱۲بیدار میشم و هیچکسم نمیگه چرا اینهمه میخوابی و زندگیت ب بطالت میگذره .باید خودم ب خودم زور بگم ک اینطوری نگذره.
خنده داره،اون اوایل ک ظرف میشستم قابلمه هارو جمع میکردم ب مامانم میگفتم من نمیتونم ها امروز ولی غذاها درست میکنم و خونه داری و میترسم از اینکه برسم ب مرحله ی همسرداری و بچه داری ،این روزها داشت سرم میزد علاقه مند بشم ب یکی زدم تو سر خودم و بلاک کردم و خودم و تو خونه حبس کردم ک اصلا چنین حقی ندارم .
آره امروز ناراحتم شدم اونم سه بار ،بار اول دوستم پی ام داده بود ک کنکور چ شد گفتمخوب نبود مسخره کرد درحالیکه خودش هیچی نیست خب این اولین بار نیشت و آخرینشم قطعا نیست و تکرار خواهد شد.
بار دوم دوستم پی ام داد ک فردا دارم میرم کویر چ بپوشم و من خیلی حسودیم شد بهش ،آرزومه برم کویر و اون رفت
بار سوم هم ب خواهرم پی ام دادم ک من ناراحتم سین زدو جواب نداد .درکم نکرد و سرش شلوغه.
پست بعدی متعلق ب بحث هفته هست : )
نوشته هام و جدی نگیرین و این حرف ها ،فقط نوشتم ک بمونه .جوابم نمیخواد
لبخند بزن
خ ا هم نکردما ولی ی بی حسی دارم الان،شایدم حوصله ندارم و فکر میکنم بی حس شدم شایدم انقدر خستم ب خاطر اونه .
ولی خب خوبه ،بالاخره رسیدم ک بیام و همه چ و بنویسم و مشارکتمم بکنم برم: )
امروز ظاهرا ۵۱ روزه شدم ،راستش روزهام از دستم در رفته انقدر ک فکر های دیگه ای دارم .البته روزهام از دستم در رفته ولی وسوسه ب شدت هست ،وسوسه ی حاصل از نیاز و شهوت و اینا نه ها وسوسه ی حاصل از فشار و استرس ،تمام دیشب و خواب دیدم ک جواب کنکور اومده ی حس بدی دارم ک هیچکس نمیتونه درک کنه ،ی ترس و چند بار آدم باید تجربه کنه و بازم ب همون شدت وجود داشته باشه .در مورد این جواب ندین هاا خب؟مرسی
دیگه اینکه ده گیگ نت خریدم اونم همش میره تو چشمم ولی خب بهش محل نمیدم.
دیروز گفته بودم قراره امروز کلا تنها باشم ،الان همه رسیدن خونه .از صبح رفتم خرید خونه رودانجام دادم بعد ناهار،ظرف ،تمیزی خونه ،عصرانه کیک درست کردم بعد شام دقیقا مثل ی خانم خانه دار و تهش دیدم چقدر افسرده تر شدم .سخت ترین کار دنیا خانه دار بودنه تازشم فکر کن همسر و بچه ت بیاد و همش غذا بخوان و اصلا تورو نبینن ب نظر من خانه داری همینه .اینکه تو ی خونه رو اداره میکنی و تهش دیده نمیشی
صدام کردن رفتم اومدم همه چ از ذهنم پرید
-------------
دلم ی جایی رو میخواد ک هیچکس نباشه ،اگرم باشه آشنا نباشه .درد ک کنکور و روزمرگی و اینا نیست ک زندگی کلا مزخرفی طور میگذره .زندگی داره من و تغییرمیده و من نمیتونم زندگیم و تغییر بدم.م ن حتی خودمم نمیتونم تغییر بدم .نمیدونم چطوری ب خودم زور بگم ولی میخوام با نظم زندگی کنم مثلا خیلی بدم میاد ک ۴صبح میخوابم و ۱۲بیدار میشم و هیچکسم نمیگه چرا اینهمه میخوابی و زندگیت ب بطالت میگذره .باید خودم ب خودم زور بگم ک اینطوری نگذره.
خنده داره،اون اوایل ک ظرف میشستم قابلمه هارو جمع میکردم ب مامانم میگفتم من نمیتونم ها امروز ولی غذاها درست میکنم و خونه داری و میترسم از اینکه برسم ب مرحله ی همسرداری و بچه داری ،این روزها داشت سرم میزد علاقه مند بشم ب یکی زدم تو سر خودم و بلاک کردم و خودم و تو خونه حبس کردم ک اصلا چنین حقی ندارم .
آره امروز ناراحتم شدم اونم سه بار ،بار اول دوستم پی ام داده بود ک کنکور چ شد گفتمخوب نبود مسخره کرد درحالیکه خودش هیچی نیست خب این اولین بار نیشت و آخرینشم قطعا نیست و تکرار خواهد شد.
بار دوم دوستم پی ام داد ک فردا دارم میرم کویر چ بپوشم و من خیلی حسودیم شد بهش ،آرزومه برم کویر و اون رفت
بار سوم هم ب خواهرم پی ام دادم ک من ناراحتم سین زدو جواب نداد .درکم نکرد و سرش شلوغه.
پست بعدی متعلق ب بحث هفته هست : )
نوشته هام و جدی نگیرین و این حرف ها ،فقط نوشتم ک بمونه .جوابم نمیخواد
لبخند بزن
1399 شهريور 20، 21:33
نقل قول: پست تکمیلی اصل 3
نوشته: آقای آرمین
خیلی از ما (از جمله خودم)
واقعا نمیدونیم از زندگی چی میخوایم.
پول زیاد میخوایم؟ اینه اون چیزی که به ما شور و شوق زندگی میده؟
یا داشتن اعتبار و مقام بین مردم؟
یا علم زیاد میخوایم؟
یا همسر و بچه و یه خانواده شلوغ دور و برمون؟
یا تفریح و مسافرت و شادیهای پشت سر هم؟
یا زندگی پر از آرامش؟
یا همهی اینها؟
اگر همهشون، از هر کدوم چقدر؟
مسلما نمیشه همهاش رو داشت و همه رو هم زیاد داشت. باید مشخص کنیم از هر کدومش چقدر.
وقتی تصمیم بگیریم که چی میخوایم بعدش هم میتونیم برنامهای بچینیم و کاری کنیم تا به اون چیزها برسیم.
وگرنه داریم دور خودمون میگردیم و فقط زندگیمون رو میگذرونیم.
نقل قول: مشکل دقیقا همینه : ) این و بدونیم ک همه چ حله.
من تضور میکنم،میرم برمیگردم،مینویسم پاک میکنم و تهش میبینم ن نمیتونم .نمیتونم اینظوری بگذرونم .زندگی الانم ی جهنمه.
نمیخوام از گذشته بنویسم ک کی یا چ باعثش شده ک قطعا درصد زیادیش میوفته گردن خودم و خ ا ک من و سست میکنه .تمرکز میکنم رو الانم.من چ میخوام،من پیشرفت میخوام،رفتن میخوام ،نمیخوام ب چیزی یا کسی بند باشم .این عجیبه اما خب خواستنه دیگه،من خانواده نمیخوام ،کار کردن میخوام ،مفید بودن میخوام ،اینکه روزانه ی عالمه آدم ببینم و برخوردهای زیادی با هرمدل آدم داشته باشم میخوام.
تنش نمیخوام،ی زندگی روتین آروم میخوام .
اما لازمه ش چیه؟ تلاش
نقل قول: در حوزهی پاکی:
مشخص کنیم از رسیدن به پاکی چه هدفی داریم.
ما از پاکی چی میخوایم؟
آیا روزهای پاکیمون که سپری میشه در جهت رسیدن به اون چیزهایی که میخوایم هست؟
اگر نیست، پس برنامه زندگیمون رو جوری تغییر بدیم که کمککننده به رسیدن به خواستههامون باشه و نه در جهت خلاف اون.
سوال جالب انگیز: )
من از پاکیم چ میخوام،هدفم از پاکی خب اینه ک آرامش داشته باشم ،خارج از گناه بودنش خ ا من و ب شدت ناآروم میکنه ،ازلحاظ روحی ب هم میریزم.شک میکنم ب همه .حس میکنم کثیفم و خیلی وسواس میگیرم .پاکی لازمه ی رسیدن من ب هدفم هست ولی مهم تر اینه ک پاکی من و سرپا نگه میداره تا با روزهای پر تنش روبرو بشم و ذهنم باز باشه برای حل مشکلات .وقتی درگیر خ ا هستم ذهنم قفله و اصلا نمیتونم تمرکز کنم و ب نتیجه برسم .
1399 شهريور 20، 21:34
1399 شهريور 20، 21:40
(1399 شهريور 20، 21:34)مهرخدا نوشته است: [ -> ]
منم از اینا: )
تو چ خبر؟مشارکت کن خب.
--------------
ی چیز جالبی یادم افتاد ،با یکی از دوستام ک میرم بیرون انقدر از دردمون میگیم و میگیم و راه حلم پیدا نمیکنیم هااا ولی آخرش ی چندتا بدو بیراه میگیم ب زندگی و سنگین تر ب خونه برمیگیردیم
تو هم بنویس ،درمانی احتمالا پیدا نمیشه اما ی چندتا بدوبیراه میگیم و سنگین تر آف میشیم: )
1399 شهريور 20، 21:44
پست سوم :ی چیزی و یادم رفت بگم،این و جواب بدین اللته اگر اطلاعی دارین .
من خیلی زیاد درگیر رویای صادقه هستم،مثلا ی کاری میکنم ی لحظه انگار قبلا تو اون مکان بودم و تکراریه .این چندین ماهه وجود داره و ب شدت کلافه میشم .
من خیلی زیاد درگیر رویای صادقه هستم،مثلا ی کاری میکنم ی لحظه انگار قبلا تو اون مکان بودم و تکراریه .این چندین ماهه وجود داره و ب شدت کلافه میشم .
1399 شهريور 20، 22:01
(1399 شهريور 20، 21:44)AtrisA نوشته است: [ -> ]پست سوم :ی چیزی و یادم رفت بگم،این و جواب بدین اللته اگر اطلاعی دارین .
من خیلی زیاد درگیر رویای صادقه هستم،مثلا ی کاری میکنم ی لحظه انگار قبلا تو اون مکان بودم و تکراریه .این چندین ماهه وجود داره و ب شدت کلافه میشم .
در این مورد روانشناس ها یه چیزهایی میگن
مثل این
برای خود من هم قبلا زیاد اتفاق می افتاد گاهی وقت ها حتی میتونستم چند لحظه بعدش هم حدس بزنم یعنی مطمئن بودم و برام هم عجیب بود هم جالب
یک عزیزی می گفت
ما تو عالم زر سرنوشت خودمونو مرور کردیم و قبولش کردیم بعد اومدیم به این دنیا
این اتفاقات تکراری هم به خاطر یادآوری اون موقع اس
الله اعلم...