بهار=بد
تابستون=عالی
پاییز=خوب
زمستون=خیلی بد
سال91=سال خوبی برام نبود.البته خودم باعثش بودم.به هر حال هر چی بود تموم شد.ولی می خوام سال 92 تغییر کنم و برای رسیدن به ارزو هام تلاش کنم.
سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما…
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار وسال نومبارک…
سوال بعدی:
یه ارزو کن که دوست داشته باشی تو سال92 براورده بشه؟
جواب خودم:دوست دارم پاک بمونمو دیگه سراغش نرم چون هر وقت که پاک بودم تو هر کاری موفق بودم.
سال 91
در کل دوستندارم آدمی باشم که از همه چیز راضیه و تلاشی برای بهتر شدن زندگیش نمیکنه و به همین که هست راضیه
ولی سال 91 با تمام کم و کاستی هاش سال خوبی بود برای من از تمام جهات
هم از لحظ روحی که تونستم به شکر خدا خیلی از مشکلاتم رو تا حدودی حل کنم
هم از لحاظ شغلی.
هم از لحاظ اینکه تونستم تو این سال بیام کانون و با دوستان گلی آشنا بشم و قدم تو این راه بردارم
جواب:اعتراض که خیلی مخصوصا به پدرم آخه فکرش هنوز قدیمیه از من توقع داره برای کار کردن بیل بزنم و بار سنگین بلند کنم آخه ما که سنگین ترین وسیله ای که بلند کردیم کیف و کتاب بوده توقع زیادیه بابااااا.....البته همیشه احترام میذارم و تا حدودی ابتظاراتشو براورده میکنم هر چی باشه خیلی زحمتم کشیده بعدی: قبلی
جواب:والا اعتراضاتم کشکی هس یعنی یه زرت و پرتی می کنم در عرض چن ثانیه تو اقیانوس بخخششون غرق می شم
میدونم بازم گناه بسیار بزرگیه(اندازه خ.ا)
کلا مامانم من رو خیلی قبول داره یعنی بچه خوبیم
البته بخاطر لوس بودن هس من آدم متوقع و بهانه گیری بودم( تا پریروز(تو خودم گفتم آخه تو که عیبتو می دونی چرا اصلاحش نمیکنی)
انگار از همون لحظه شراره های عشق مامانم هزار برابر شد دوس دارم تک تک سلولام رو فداش کنم
سوال بعدی:گاهی میشه کاری رو می دونیم غلطه اما بازم میکنیم
مثلا من تمام تصمیمام رو فوق العاده بزرگ می گیرم اما تصمیم بعدیم رو با علم به این قضیه دوباره بزرگ می گیرم
یا اجرای تصمیم میپره فردا دوباره فردا و ....
کلا آدم نمیشم
آیا شما هم این مشکل رو دارید؟چاره ای براش دارید؟
بعله منم این مشکلو دارم
خعلی مواقع با اینکه میدونم کارم اشتباس ولی باز انجامش میدم
حتی بعضی فکرا هس که داغونم میکنن ولی بازم بهشون فک میکنم
این قضیه یه چن روزی ادامه داره تا خود به خود خوب میشم
یا فک میکنم در موردش که بالاخره باید همه چی درس شه و اینا و یه جوراایی با خودم کنار میام
اتفاقا این حالو تو این چن روزه داشتم
همش تو کانون نق نق میکردم
دیگه فک کنم همه بچه ها میدونستن
تا اینکه همین چن ساعت پیش خوب شدم
بعدی: سوال قبلی
بهترین و بدترین کاری که انجام دادی تو سال 91 چی بود؟
جواب:بهترين:خوندن درسام مثل آدم
بدترين:تو ترك موفق نبودم
بعدي:بهترین و بدترین کاری که انجام دادی تو سال 91 چی بود؟
سلام
بهترينش گفتني نيست.. بدترينش هم گفتني نيست..!
(واقعا نيست..ببخشين با اين طرز جواب دادنم!!خودم خوشم نمياد..)
و سوال:
اگه چطور بشه ديگه دوست نداري زنده باشي؟
(خواهش ميكنم سوال رو دير عوض كنين و جوابشو هم با دقت بدين.. )
در پناه خدا..
ياعلي.
سلام
خو آقا من واقعا دنيال جواب هايي هستم ك ب اين سوال ميدين..
(حس كردم تلافي گفتني نيست منو كردين.. حلال كنين..)
ياعلي.
یه کم دیگه این جوری بگذره من خودم رفتنی میشم
ادم لازم نیست همیشه منتظر قسمت بمونه
(1392 فروردين 28، 21:04)سـُـها نوشته است: [ -> ]و سوال:
اگه چطور بشه ديگه دوست نداري زنده باشي؟
دروووووووووود
خب خب خب
راستش گفتنش سخته و اینکه یه سیب رو بندازی هوا 3012036242تا چرخ می خوره
ولی دوستدارم مثل مصرع زیر باشه
اگر من جان به جای دوست بگزینم حرامم باد
سلام
اگه یه روز حس کنم که دیگه بسه!دوست ندارم دیگه زنده بمونم!
واقعا حس کنم بسه ها!یعنی پُر شم از چیزهایی که باید پُرم می کردن!اونوقت دیگه دوست ندارم زنده باشم...
الان متوجه شدی که من باید حداقل99999999999سال زندگی کنم تا به همچین حسی برسم!
چون هنوز پر از خالی ام!
بعدی :قبلی
وقتی که از شرم نتونم سرمو بلند کنم
بعدی:قبلی