سلام
احتمالا دست حاجی رو محکم میگیرم..رو ب قبله ب ائمه
(علهم السلام) سلام میدم.. قطعا بی جواب نمیذارن..
(نیگا اید آل من اینه ک پیش حاجی بمیرم!ب من چ!!)
بعدی:
مهمترین خاطره ای ک از تو، تو دل و فکر بقیه میمونه چیه!؟
در پناه خدا..
یاعلی.
فکر کنم وقتایی که میرن کوهو تفریح
بعدی: قبلی
سلام
من فکر کنم مهربونیام و شیطنتام و حاضر جوابیام و
قبلی : بعدی
(به قول دوستان)تف به ریا ولی فکر کنم
بیشتر صداقت و آرامش
سوال:ببخشید سوال رو قطع می کنم
آیا اونایی که تو کانون زیاد می لغزند تاثیر منفیشون رو روحیه ی بقیه اونقدر زیاده که بهتره اصلا نیان کانون! یا اونقدر ها هم زیاد نیست؟(لطفا واقعیت رو بگید!)
برای من بستگی داشته کی بوده...اگه سرپرست ها بودن خیلی بده...آدم سست میشه
ولی در کل تاثیرش اون چنان زیاد نبوده
آیا اونایی که تو کانون زیاد می لغزند تاثیر منفیشون رو روحیه ی بقیه اونقدر زیاده که بهتره اصلا نیان کانون! یا اونقدر ها هم زیاد نیست؟(لطفا واقعیت رو بگید!)
من هم ، چندتا از دوستان هستند که اگه بلغزن خیلی ناراحت میشم و تمام روزو به اونا فکر میکنم . اگه لازم باشه تا اسمشونو بگم . (فقط چند نفری که به من خیلی کمک کردن )
بعدی : آیا اونایی که تو کانون زیاد می لغزند تاثیر منفیشون رو روحیه ی بقیه اونقدر زیاده که بهتره اصلا نیان کانون! یا اونقدر ها هم زیاد نیست؟(لطفا واقعیت رو بگید!)
یعنی هر کی راحت ترک میکنه بیاد کانون؟! این طوری که نیاز به کانون نبود
بعدی: دوست داری توو مصاحبه با بچه های ترکیده
چه سوالی پرسیده بشه؟
سلام
خب چی شد که به فکر ترک افتادی؟
اگه بفهمی بچه ات هم دچارش شده برا بچه ات چیکار میکنی ؟
بعد قبلی
بهش میگم نگران نباشه
میگم قابل حله
میگم کمکش میکنم تا در آرامش ترک کنه
نمیذارم آب توی دلش تکون بخوره و با کمک خدا پاکش میکنم
با همه چیزهایی که اینجا یاد گرفتم
(از همتون ممنونم)
من نمیدونم چرا از بچگی ، از وقتی یادم نمیاد و میاد گرفتار بودم.
به نظرم کنجکاوی بوده،
شاید هم برخی عقده های کوچک، در ذهن خیال پرداز بزرگ شدن
(فکر کنم این دیمی خیلی فرویدی بود!
خدا رو شکر، کودکی خوبی داشتم و از چیز خاصی رنج نمی بردم.
اما گفتم شاید چیزای کوچیک بزرگ شده باشه.)
اگه برای بچه ام پیش بیاد،
باید شناسایی کنم زمانهای ابتلاش رو
مثلا برای من موقع خواب بود، موقع حمام و موقع تنهایی
این زمانا رو کنترلش میکردم
و شاید هم بهش میگفتم به زبون بچگونه و قانعش میکردم
و کاری میکردم که فعالیشت زیاد بشه
شاید هم با یه پزشک مشورت میکردم که اگه مشکل از مثلا زیاد ترشح شدن یک هورمونه
با اصلاح تغذیه اش ، رفتارش رو اصلاح کنم.
به نظرم اگه برای یه بازه ی مثلا دو ماهه بچه رو کنترل کرد،
از سرش میفته.
راستی!
به نظرم زیادی با بچه ام رفیق می شدم و زیادی سر به سرش میذاشتم و باهاش کشتی میگرفتم
طوری که بدنش خسته و کوفته بشه
زیادی قربون صدقه اش میرفتم و بهش هیجان میدادم
نمی ذاشتم تو خودش بره
و با همسرم هماهنگ میکردم که زیاد بهش شخصیت بدیم و زیاد بهش افتخار کنیم
نمی ذاشتم سر خورده بشه
و
خوابش رو تنظیم میکردم
و صبحها میبردمش پارک پیاده روی
به نظرم این کار آخر خیلی کمکش میکرد.
تنبه: این کار ها رو برا خودت بکن. خصوصا این آخری رو
بعدی:
در روایات چنین مضمونی رو می بینیم:
"" علم نور است و خدا آن را در قلب هر که بخواهد قرار می دهد. ""
منظور از علمی که نور هستش ، کدوم علم هاست؟