اینکه هرکدوممون توی سال جدید به یه هدف بزرگمون برسیم البته اگه صلاحه
میخوام یه سوال دیگه بپرسم ..
یه خاطره ی شیرین تعریف کن
راستش دلم میخواست این و بنویسم که هیچ وقت یادم نره برای همینم سوال و عوض کردم
پس اول خودم:
من آشپزی و خیلی دوست دارم چون احساس میکنم میشه همه رو با این کار خوشحال کرد هر چند که سبک آشپزیم منحصر به فرده
بگذریم
همیشه دوست داشتم پیراشکی گوشت درست کنم یعنی درستم میکردما خوش مزه هم میشد اما یه ایراد بزرگ داشت و اونم این بود که هچ کدوم از پِیراشکی ها شکل هم نمیشدن
تقریبا در اشکالی غیر قابل پیش بینی..
باز کردن خمیر برام واقعا سخته چون..!
بگذریم
یک شب ساعت تقریبا 10 بود مایع داخل پیراشکی ها رو آماده کرده بودم و خمیرم گرفته بودم..
با هزار زووووووووووووووووووررررررررررررررررررررررر 4 تا درست کردم اما جونم در اومد
عصبانی شدم و گفتم من دیگه درست نمیکنم :smiley-yell:
بابا و مامان گفتن چراااااااااا؟!!!!!!!!
گفتم باز کردن خمیر خیلی سخته
هر کاری میکنم نمیشه
بابا گفت خوب میخوای من بیام
باورم نمیشد همچین پیشنهادی(آخه بابا خیلی سرش شلوغه و تقریبا هیچ وقت کار خونه انجام نمیده! و این یک فرصت استثنایی بود) من و میگین..
اینجوری شدم و گفتم آخه خسته ای!؟گفت میام(اصلا فکر نکنید بابام از این پیشنهادا هر روز میده ها یکبار در عمرت اتفاق می وفته که همچین پیشنهادی مطرح بشه
)
خلاصه... اومد و گفت من که تاحالا از این کارا نکردم اما خوب یه چیزایی دیدم
باورم نمیشد اینقدر حرفه ای باشه
گفتم بابا نکنه شغلت چیز دیگه ایه..
میخندید میگفت بچه کارت و بکن
خلاصه اونشب تا 12و نیم با هم پیراشکی درست کردیم و کلی جک گفتم و خندیدیم مامانم میخندید و میگفت از دست تو ببین بابات و به چه ککاری وادار میکنی
..
همه پیراشکی ها یک شکل و هم اندازه شد
نمیدونم چرا اینقدر اون خاطره برام لذت بخش بود
به هر حال اون شبم شبی بود در نوع خودش