روز سی و هشتم،
بسم الله الرحمن الرحیم
نماز صبح به سختی بلند شدم، شب زودتر بخوابم: امشب قبل 12 و نیم
بعد نماز خوابیدم: نباید بد قولی کنم؛ تا آخر سال نمیخوابم + 8 تومن رو باید به هر حال صدقه بدم.
وای بر من! نماز ظهر دیر بلند شدم و از دست دادمش؛ الهی العفو
حضور قلب: در مجموع متوسط بود؛ نماز عشا خوب بود.
سوره(تموم نشد) / قرآن+
ورزش -؛ فردا حتما استخر رو برم
مناجات-
تغذیه: +
پر حرفی کردم + کارهای دون شان : باید جدی تر بگیرم و یه الگوی رفتاری خوبی داشته باشم.
سجده+
دو دعا: نصفه
مسواک: دیشب هفت هشت دقیقه دیر شد؛ امشب رد شد ول میکنم
کانون: رعایت نشد؛ نباید وابسته شم.
امروز فکرهای اسیر کننده زیاد بود،
چرا؟
یعنی خدا رو از دست دادی که این طوری به چه کنم افتادی؟
سبحان الله عما یصفون
مگه اینجا رو نخوندی؟
http://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%AF...#pid307832
از فردا چله ی دعای توسل رو شروع میکنم انشاالله.
هورااااااااااا
منم پاکم
خوش حااااااالم
:d
بی جنبه نیستما ! خوش حالم
روز چهل و یکم،
دیشب اتفاق ... و قضا شدن نماز ...
این طوری خیلی بده ... من دارم کاهلی میکنم.
این 20 روز بهترین فرصته برای تنظیم ساعت بیداری
انشاالله تا ساعت 11 ظهر نمی خوابم بعد نماز صبح. انشاالله موفق میشم ... دایما باید به خودم یاد بیارم که اگه بخوابم ضرر میکنم.
حضور قلب: در نمازها جالب نبود ... همت و شوقم کم شده ... انشاالله فردا رعایت می کنم.
قرآن: فکر کنم خوندم؛ اما توجهم کم بود.
سوره-
مناجات-
کلاسم رو نرفتم
و غیبتهام خیلی زیاد شده.
باید انقدر توی این بیست روز خوب کار کنم تا هم جبران کنم عقب ماندگی رو و هم بعد عید مسئولیت پذیر باشم نسبت به کلاسام و سر کلاس حضور کاملا چشمگیر داشته باشم وگرنه ضرر میکنم و پشیمونی میمونه.
مطمئنم اگه اصلاح کنم، خدا کمکم میکنه و از فضل خودش روزیم میکنه.
ورزش+
تغذیه: مقداری بیش از حد مجاز خوردم ... تا موقع خواب رعایت کنم و فردا رعایت کنم.
مسواک: امشب حواسم باشه
تضرع کم شده
دعای توسل رو هنوز شروع نکردم.
از فردا شروع میکنم انشاالله.
روز چهل و دوم،
امروز، علیرغم دیرخوابیدن دیشب، زود بیدار شدم؛ البته باز هم بعد نماز 50 دقیقه ای خوابیدم، که خطر داره و ممکنه خوابم بگیره؛ بهتره ترکش کنم یا اگه خوابیدم مثل امروز در یک شرایط غیر گرم و نرم و با اراده ی بیدار شدن.
نماز صبح آخر وقت بود و نماز ظهر، یه ساعت دیر شد و نماز عصر نیم ساعت دیر شد و نماز مغرب نرسیدم؛ حضور قلبم هم خوب نبود؛ معلوم هست چه خبره؟
برگرد از این کرختی؛
الهی العفو
قرار بود یه ربع به اذان بلند شم.
مشارطه یادم نره.
سوره رو شاید تموم نکرده باشم؛ با توجه نبود.
قرآن: سه صفحه؛ اما توجهم در دو صفحه خیلی کم بود.
ورزش-
مناجات-
تغذیه: شام رو به اندازه ی سیری،یه کم کمتر، خوردم؛ میشد کمتر بخورم؛ حواسم پرت شد.
یه مورد عصبانی شدم، هر چند به خود اون فرد بروز ندادم. اما چند بار بعدش بروز دادم و برافروخته شدم.
اون فرد رو مسخره کردم؛ و غیبتشو کردم؛ الهی العفو ... هفتار مرتبه باید براش استغفار کنم ... خدایا! رحم کن.
دو سه مورد هم صدام با مادرم رفت بالا یا جدل کردم.
امروز در کار خونه زیاد کمک کردم و مادرم راضی شد؛ خدا رو شکر
تضرعم کم شده؛ سجده با توجه تر + دعا در قنوت.
کانون+
امشب: یه صفحه قرآن + 70 استغفار + دعای توسل + مسواک + خواب
فردا: اولین کار: زبان؛ بعدش اداری؛ بعدش جزوه نویسی؛ بعدش کلاس
امروز همه ش مریض بودم
الانم مریضم
چقدر سرماخوردگی بده
بعدشم ی مقدار فکرایی تو سرم میامد اول حواسم نبود
بعدش ک یادم افتاد جلوشو گرفتم
امشب درو باز میذارم موقع خواب
ک افکار تب و هذیون ذهنمو خراب نکنن
راستی شد 6 روز
سلام
امروز کلا روز بی خودی بود
بقیه مریضیه دیورز
نشستم ی کار نیمه رو تموم کردم
گفتن خیلی زشته
منم خیلی غصه خوردم
هیچ کاری به جز همون نکردم امروز
روز هفتم
قرار شد ی چیزی هم واسه یکی از کانونیا درست کنم
با اتوبوس بفرستم واسش ببرن
خدا کنه استفاده کندش
حالا به بهانه ی اون می بافم
دیشب زود، حدود 12 خوابیدم، اما امروز به خاطر شبه سرما خوردگی، رفتم خوابیدم تا 9 و ربع حدودا؛
آقا! به هیچ دلیلی نخواب؛
باید زود پا شدن بیفته تو بدنم تا نمازم درست شه.
نماز ظهر و عصر: به موقع / حضور قلب: فک کنم خوب نبود.
نماز مغرب و عشا: امیدوار کننده تر بود.
سوره: فک کنم+؛ توجه توجه
قرآن+
مناجات-
ورزش+
تغذیه+؛ نهار نخوردم / شام مقداری تند خوردم.
زبان: نسبتا خوبتر بود؛ اما حواس جمع نیست.
تضرع: بهتر بود
مسواک: امشب حواسم باشه
هنوز دعای توسل شروع نشده.
از فردا انشاالله میخونم.
امروز چقدر راحت کارام راه افتاد؛ لطف خدا بود؛ فک کنم اون اندک خدمت به مادر، برکت داد.
کانون: زمانش زیاد شد امشب.
البته گریزی نبود.
شبای بعد کمتر مشغول شم؛ درس باید
فردا تا هشت جزوه رو درست کنم؛ برم دانشگاه کارا رو بکنم؛ دوباره بیام جزوه.
تا شب بفرستمش
مدتیه حواسم به عیبای دیگرانه
به من چه
به فکر بدبختی خودت باش.
دیشب حدود 3 و ربع خوابیدم؛
صبح خیلی خوابم میومد؛
خوابیدم؛ اما از بیدار شدن راحتم، ساعت 9 راضی بودم.
ظهر هم خوابیدم، حدود یه ساعت و 45؛ قرار بود ظهر نخوابم؛ حالا که میخوابم، ساعت کوک کنم بیش از یه ساعت و نیم نشه.
وقت نماز+
حضور قلب: نماز ظهر و عصر: همتم باید بیشتر میبود و جدی تر باشم؛ مغرب بد بود. عشا خوبتر بود. / مشارطه قوی تر باید باشه.
ورزش: فردا انشاالله ورزش می کنم: کششی + تمرین فرم و پا + شکم + شنا
قرآن+
سوره: فک کنم نتوسنتم دیشب تمومش کنم؛ وقتی سوره میخونم فقط به سوره فکر کنم.
مناجات-؛ فردا مثبت شه
تغذیه: مقدارش خوب بود؛ آرامشش هم خوب بود؛ اما گوشت و چیز گرم زیاد خوردم؛ حواسم باشه
چندین بار مسخره کردم؛ مشارطه کن! جدی باش!
تضرع و سجده: بهتر شده بود. جای کار داره فعلا.
مسواک: فک کنم رعایت شد؛ باید عوضش کنم.
کانون: +؛ امشب دیگه سر نمی زنم.
ظهر که خوابیدم، یه خواب کثیف دیدم؛
بیدار که شدم فقط هی شکر خدا می کردم که خواب بوده؛
چه بر سر خودم آوردم؛
چیزی که در خوابش هم وحشتناکه،
چطور حاضر شدم این همه سال این همه بار ...؟
خدایا! ببخش.
حس می کنم که این خوابها در مسیر ترک باید باشه؛
مثل اینکه میخوای بری یه سرداب قدیمی رو که توش چیزایی هست که آزارت میده یا یه جور جاذبه ی منفی داره رو بریزی دور یا آتش بزنی؛
باید بری تو سرداب و اونا رو تک تک پیدا کنی و ازشون صرفنظر کنی؛
اینا هم تو خواب میان سراغت،
بعضی وقتا هم تو بیداری اتفاقی چشمت میخوره
و تو به خودت میگی
من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد ...
امروز ی سری کارای عقب مونده مو انجام دادم
وظیفه ی خطیر خرید که اصلا خوشم نمیاد
8 روز پاک گذشت ولی هنوز تصویری
از پاکی پیدا نکردم
نیاز ب یه برنامه ریزی درست دارم
![[تصویر: 8.gif]](http://www.ktark.com/images/smilies/8.gif)
