کانون

نسخه‌ی کامل: اعلام وضعیت روزانه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام

امروز ساعت 4 صبح از درد بیدار شدم.
نماز شب خوندم. کمی خلوت.
خیلی تلاش کردم که دوباره بخوابم. اما نشد.
پاشدم و نماز صبح رو خوندم و شروع زندگی.
اول مرتب کردن پوشه های ماهانه که برگه هام رو میذارم. 
بعد دخل و خرج هزینه های ماهانه ام رو ثبت کردم.
بعد نرمش صبحگاهی.
بعد رفتم دویدم پارک و با بربری برای خودم و خانواده برگشتم برای صبحانه.
بعد کارهای آخر هفته ام رو طبق لیست و برای شروع هفته جدید انجام دادم.
بعد تمرین پیانو.
بعد 10 صفحه مطالعه کردم.
بعد از مطالعه نیم ساعتی هم در خصوص مطالعه ای که داشتم و مدل سازی اون برای وضعیت خودم و به کار گیری اون تفکر کردم.
بعد مهمونی.
شب بعد از مغرب و عشا یک صفحه قرآن رو 3 بار خوندم تا قرائتش به چیزی که دوست دارم نزدیک بشه.
بعد یه جزوه تحلیل نرم افزار مربوط به کارم رو خوندم و 5 نکته ای که باید تو پاورپوینت فردا اضافه کنم رو یادداشت کردم.
بعد هم اومدم کانون.

یه روز فوق العاده دیگه سپری شد. اون هم با پاکی.  317

و

عاشق جان و اراده جان شما باعث افتخار کانونید.  Khansariha (18)
انشاءالله همه ی ما روزی از رهاشدگانیم.  Khansariha (69)
یک روز پاک دیگه به بهترین شکل ممکن سپری شد Khansariha (69) 

با این که سختی ها و دردسرهای زیادی هم داشت
اما همین سختی هاست که دنیا رو قشنگ می کنه Khansariha (69) 

از صبح که بلند شدم مقدار زیادی کار اداری باید انجام می دادم و از این نقطه ی شهر به نقطه ی دیگه ای می رفتم
بعدش حدودای یک رسیدم دانشگاه و اون جا هم مقداری کارهای عقب افتاده رو انجام دادم

بعدش هم رسیدم خونه
خبر خوب این که خانواده هم اومدن و دیگه تنها نیستم

یکسری اختلاف نظرها و ایمیل ها هست که گیجم کرده و نمی دونم چطور باید باهاش برخورد کنم
چیزی که می دونم این هست که باید خودم رو از هر نظر قوی تر کنم Khansariha (69) 

هیچی دیگه الان در خدمت شما هستیم، پاک و سالم ...

دیشب قبل خواب باز هم فشار روم بود Hanghead 
نصف شب یه بار از خواب پریدم با حالت وسوسه Hanghead
صبح هم بیدار شدم این طور بود Hanghead

خدا رو شکر که پاک

باز هم تکرار می کنم، همین که با همه ی مشکلات باز هم خوشحالم تنها دلیلش این هست که پاکم
وگرنه لغزش در این مرحله، روحیه ام رو له می کنه Swear1 
محمد حواست به خودت باشه Swear1 

پیش به سوی ماجراجویی های بیشتر Khansariha (69)
سلام

عاشق
همون طور که گفتی میشه سخت ترین روزها رو به بهترین شکل گذروند.
کاری که تو کردی.  Confetti

امروز من همراه شد با قرآن، با مرور گام های موسیقی، با نماز قضا، کلی مطالعه، نرمش و کنترل چشم.
حسابی فرصت تفکر داشتم. خیلی خوب بود و پردستاورد.
پیش یه دکتر خوب رفتم.

یه روز عالی دیگه سپری شد؛ با پاکی.  317
سلام

من پاک هستم و پاک می مونم.  Confetti

امروز با پاکی گذشت.  317
سلام

امروز کلاس قرآن ما تشکیل نشد.  Hanghead
اما عوضش یه کلاس دیگه به بهترین شکل تشکیل شد. این همه انرژی رو الان نمی دونم چه کنم.  317 4chsmu1



مطالعه امروزم رو دوست داشتم. همین طور کنترل نگاهم رو.  2uge4p4


یه روز عالی دیگه با پاکی سپری شد.  Khansariha (69)
سلام

روز دیگری به بهترین شکل به پاکی سپری شد.

البته امروز بیشتر کلا به استراحت و بازی و شادی گذشت 317 

خیلی خوش گذشت یعنی Khansariha (69) 

فردا روز بسیار هیجان انگیزی برای من خواهد بود.
کلی کار دارم و قراره برم عروسی یکی از رفقا Khansariha (46)
سلام

وای عاشق. عروسی خیلی خوبه.  317
فقط حواست بشه که هوایی نشی.  4chsmu1

امروز خیلی روز سختی بود.
از اون اول صبح که به زور بیدار شدم و سردرد بعدش و بعد هم تلاطم ها و شلوغی های سر کار.
قراره بازرس بشم.  4chsmu1
امروز جلسه اولیه و توجیهی بود.  53258zu2qvp1d9v


امروز هم با پاکی سپری شد.   2uge4p4
سلام

امروز یه روز فوق العاده بود.

اولش که سر کار اعزام شدم جای دیگه برای بررسی مشکلات نرم افزار و شبکه شون.
چند ساعتی اون جا بودم. در نهایت هم به این نتیجه رسیدم همه اش کشک بود و برای اینکه توجیهی برای کار نکردن آورده باشن، دنبال بهانه جویی بودن.  53258zu2qvp1d9v
در عوض حسابی ازم استفاده کردن و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو پاسخگو بودم.  4chsmu1
بعد دوباره برگشتم و دیدم رئیس مون میگه بحث های کنترل کیفیت و بهره وری باقی مونده یکی باید تقبل کنه.
من یه مقدار سخنرانی کردم و رئیس مون گفت تو اصل جنسی.  4chsmu1 همکاران همه افتخار کردن که من تو این دفتر همکارشونم.  4chsmu1
خلاصه که کارم در اومد برای این آخر هفته.  53258zu2qvp1d9v

بعدم که اومدم خونه تمرین پیانو. بعدم کلاس پیانو.
بعدم کلی پیاده روی.


در طول روز کتاب همنشینم و فکرم مدام با مطالب.
کنترل چشم همراه لحظه هام.

یه روز استثنایی دیگه با پاکی سپری شد.  317
اراده / پاک 53
(1397 دي 13، 0:07)بمب انرژی نوشته است: [ -> ]اراده / پاک 53

منم همینطور  317
دو روزی هست نبودم کانون 
رفته بودم خونه دوستم درس بخونیم 
درس رو خوندم کم و بیش هر چند حرص خوردم تا حدی و استرس هم دارم چون تو یه روز 3 تا امتحان دارم و فرداش هم یکی دیگه
ولی اصلا هیچ فکر منفی تو ذهنم نبود خداروشکر 
البته دیشب اومدم خونه و خیلی کم وسوسه داشتم ولی خیلی خسته بودم و اینکه یاد یه قراری با خودم و خدا افتادم ...
امیدوارم این قرار نشکنه
شما هم دعا کنید برام 53
(1397 دي 12، 23:25)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام

امروز یه روز فوق العاده بود.

اولش که سر کار اعزام شدم جای دیگه برای بررسی مشکلات نرم افزار و شبکه شون.
چند ساعتی اون جا بودم. در نهایت هم به این نتیجه رسیدم همه اش کشک بود و برای اینکه توجیهی برای کار نکردن آورده باشن، دنبال بهانه جویی بودن.  53258zu2qvp1d9v
در عوض حسابی ازم استفاده کردن و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو پاسخگو بودم.  4chsmu1
بعد دوباره برگشتم و دیدم رئیس مون میگه بحث های کنترل کیفیت و بهره وری باقی مونده یکی باید تقبل کنه.
من یه مقدار سخنرانی کردم و رئیس مون گفت تو اصل جنسی.  4chsmu1 همکاران همه افتخار کردن که من تو این دفتر همکارشونم.  4chsmu1
خلاصه که کارم در اومد برای این آخر هفته.  53258zu2qvp1d9v

بعدم که اومدم خونه تمرین پیانو. بعدم کلاس پیانو.
بعدم کلی پیاده روی.


در طول روز کتاب همنشینم و فکرم مدام با مطالب.
کنترل چشم همراه لحظه هام.

یه روز استثنایی دیگه با پاکی سپری شد.  317


آرمین تو اصل جنسی Khansariha (69)
من افتخار می کنم که تو رئیس منی و باهات کار می کنم اینجا Khansariha (69) 

*********

اراده (ورژن جدیدش) جناب خان و الون واریور
آفرین بچه ها، همین که هستید خودش نعمته وقتی پاکید که دیگه می شه برکت Khansariha (69) 

*********

امروز از لحاظ کاری سخت بود
کلی بیخوابی به خاطر سفر داشته باشی و بعدش مجبور باشی بری سر کار و جلسه و ...
جمله ی خوبی نداشت، فاز منفی داشت جمله ام.
در صورتی که اصلا حال بد نداشتم، خیلی هم خوشحال بودم.

وقتی آدم کاری رو می کنه که ایمان داره بهش، اصلا خستگی براش معنا نداره
و اتفاقا لذت می بره Khansariha (69) 
پس بذار جمله ام رو عوض کنم
امروز با وجود بیخوابی بازم خودم رو به ارائه ها رسوندم و کلی لذت بردم.
در عوض امشب می خوام زود تر بخوابم تا فردا صبح سر حال تر باشم. Khansariha (69) 

از لحاظ پاکی هم اصلا فکر بد فرصت نداشت عرض اندام بکنه. خب بعضی وقت ها قلقلک هایی بود ولی به لطف خدا در همون حد باقی موند Khansariha (69)
سلام

عاشق تویی که فوق العاده ای و باافتخار.   Khansariha (18)
خستگی ها رو ماشاءالله خوب هندل می کنی.  4chsmu1 
دیگه معلومه که هندل کردن پاکی انگشت کوچیکته.  Khansariha (69)

الون واریور ماشاءالله برادر. نه خسته بابت درس ها.  Khansariha (18)
جناب خان شیره.   2uge4p4
انرژی مثبت هم که کارش درسته.  Confetti


امروز اول صبح رفتم پارک دویدم. از سر راه دو تا سنگک خاشخاشی و مقداری کله گوسفند گرفتم برای جبران انرژی های دفع شده.  4chsmu1
بعد اومدم نشستم پای کارهای پدر و مادر. دیگه خسته شدم. ساعت 11:30 بود به مادر گفتم مامان جان میرم انباری چیزی که می خوای رو میارم اما دیگه تا آخر شب هیچ کاری نمی کنم.  Swear1
بعد که برگشتم حس کردم یکم زیادی دور برداشتم.  Hanghead گفتم میرم نیم ساعت استراحت می کنم و بعد اگه کاری بود بهم بگو.  4chsmu1
اما اون بنده خدا دیگه واقعاً تا آخر شب هیچی بهم نگفت.  الان هم صدای ظرف شدنش از آشپزخونه میاد.   53258zu2qvp1d9v
یک نفری برامون کلی پیتزا درست کرد.  53258zu2qvp1d9v
باید برم ازش یه تشکر حسابی کنم. 

یه دق وایسید برم تشکر کنم و بیام.  4chsmu1
.
.
.
.
خب رفتم تشکر کردم و اومدم.
بهش گفتم خسته نباشید. امروز می دونم چقدر زحمت کشیدی.
گفت هر روز همینه. تازه الان باید حلیم فردا صبح رو روبراه کنم.
راست میگه. من فقط شاید 1 روز خونه باشم و ببینم. اما همیشه همینه.  53258zu2qvp1d9v

راستی
امروز کتاب خوندم.
یه مقدار قرآن.
یه مقدار کارهای نظافتی آخر هفته.
یه مقدار صوت آموزشی.
و البته کلی هم درد کشیدم.

یه روز دیگه با موفقیت و پاکی سپری شد.  Khansariha (69)
سلام خوبین؟
من امروز تا الان که وسوسه ای نداشتم خدا رو شکر
امروز همراه خانواده و دوستان رفیتیم بیرون نهار خوردیم خوش گذشت.جاتون سبز. Gigglesmile
بعدش برگشتم و الان هم که دارم براتون تایپ می کنم Gigglesmile
امروز صبح به سختی بیدار شدم

تا شب که درگیر بودم

بعدش اومدم استراحت کردم و بعدش با رفقا رفتیم یه چایی زدیم و کلی گپ زدیم
منم شروع کردم به سخنرانی کردن روی منبر رفتن

کلا دارم به یه نتیجه ای می رسم این که توی بحث ها و صحبت ها باید حرف حق رو بزنم
طرف مقابل هر چقدرم که آدم خوبی باشه و هر چقدرم که باهم دوست و خوب باشیم

اگر حرف اشتباهی زد، باهاش محترمانه مخالفت کنم.

۱- خب برای این که حرف حق رو بزنم اول باید حق رو بشناسم
۲- بعدش باید بیانم رو قوی کنم جوری که وقتی حرف حق رو می گم انسان قبول کنم
۳- بعدش باید جسمم رو هم قوی کنم که اگر کسی خیلی ناراحت شد و خواست باهام درگیر شه ازش نترسم
۴- بعد از همه ی اینهاست که در بعضی مواقع باید سکوت کنم و هیچی نگن، وقتهایی که مصلحت ایجاب می کنه.

من الان بیشتر مواقع حالت چهارم رو انجام می دم که درست نیست. 53258zu2qvp1d9v