1393 آبان 13، 14:16
٧٣ روز گذشت
نميخوام منم منم كنم،
فقط ميخوام براى دوستانى كه تازه شروع كردن و به اميد خدا استارت ترك رو زدند بگم كه ؛
اگر درست اين كار رو انجام بدين ،
اين راه راهى نيست كه ازش برگردين،
دو روز پيش شب منزل دوستم بود در شهرستان،٢ نفرى بوديم،
صبح ساعت ٥ براى نماز كه بيدار شدم،بعد نماز يك قرآن جيبى زيبا رو ميز ديدم،
قبلا تا آخر سوره بقره با ترجمه و تفكر به قدر دانش خودم خونده بودم،
از آل عمران شروع به خوندن كردم،
همينطور كه بعضى جاها بغض كرده بودم،
١٥٤ آيه خواندم و به معانى اش فكر كردم،دوستم صداش آمد داره بيدار ميشه،صبح شده بود،
انگار كلا ٥ دقيقه مشغول مطالعه قرآن بودم، هيج چيز نفهميدم، فقط لذت بردم و بغض كردم و اشك تو چشمام جمع شد،
اون اواخر به اين آيه رسيدم(﴿رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا) بغضم تركيد،
خدايا ممنون كه به اين بنده خطاكارت تا اين اندازه لذت با تو بودن رو هديه كردى،
من هم قول ميدم اون چيزى بشم كه تو ميخواهى، و در اين راه ازت ميخواهم ، بعداز اينكه هدايتم كردى قلبم را ملغزانى....
نميخوام منم منم كنم،
فقط ميخوام براى دوستانى كه تازه شروع كردن و به اميد خدا استارت ترك رو زدند بگم كه ؛
اگر درست اين كار رو انجام بدين ،
اين راه راهى نيست كه ازش برگردين،
دو روز پيش شب منزل دوستم بود در شهرستان،٢ نفرى بوديم،
صبح ساعت ٥ براى نماز كه بيدار شدم،بعد نماز يك قرآن جيبى زيبا رو ميز ديدم،
قبلا تا آخر سوره بقره با ترجمه و تفكر به قدر دانش خودم خونده بودم،
از آل عمران شروع به خوندن كردم،
همينطور كه بعضى جاها بغض كرده بودم،
١٥٤ آيه خواندم و به معانى اش فكر كردم،دوستم صداش آمد داره بيدار ميشه،صبح شده بود،
انگار كلا ٥ دقيقه مشغول مطالعه قرآن بودم، هيج چيز نفهميدم، فقط لذت بردم و بغض كردم و اشك تو چشمام جمع شد،
اون اواخر به اين آيه رسيدم(﴿رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا) بغضم تركيد،
خدايا ممنون كه به اين بنده خطاكارت تا اين اندازه لذت با تو بودن رو هديه كردى،
من هم قول ميدم اون چيزى بشم كه تو ميخواهى، و در اين راه ازت ميخواهم ، بعداز اينكه هدايتم كردى قلبم را ملغزانى....