کانون

نسخه‌ی کامل: اعلام وضعیت روزانه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دیشب حدود 1 خوابیدم، اما نماز صبح خیلی آخر وقت بود و تا حدود 8 بیدار بودم و بعد دوباره تا 11 خوابیدم متاسفانه.
فردا دیگه نخوابم و برم دانشگاه.

مناجات+
قرآن: 3 صفحه: میخونم انشاالله
سوره+
وقت نماز: مغرب نرسیدم متاسفانه.
حضور قلب: مغرب خوب نبود؛ عشا تمرکزم به خاطر یه شخص به هم خورد اولش! چه توحیدی! ولی بعدش یه ذره بهتر بود شاید. نماز عصر مشارطه اش بهتر بود؛ حضور قلبش یادم رفته دقیقش. یاداداشت کنم بهتره.
باز هم امروز خیلی مسخره کردم که مثلا شوخی یا هر چی. این چه کار زشتیه؟ یه مورد هم بد برخورد کردم با مادرم؛ همین برخوردی که با والدینت میکنی سرت میاد با بچه هات؟ می پسندی؟
ورزش-
امروز مقداری وسوسه ی جسمی وجود داشت؛ از فردا ورزش رو دوباره جدی میگیرم.انشاالله
تغذیه: در مجموع خوب بود؛ اما شام یه مقدار میشد کمتر خورد؛ البته سنگین نشدم؛ ولی چرب بود؛
پر حرفی هم داشتم امروز. مشارطه رو جدیتر باید بگیرم.
سجده: بعد عشا نخوندم؛ میخونم
مسواک+
کانون: دو تخلف کوچک کردم.
دیشب خواب: 3 و نیم بود حدودا ؛ بیداری 8 و بیست دقیقه

نماز: وقت+ (مغرب میتونستم سریع تر برم)؛ حضور: مغرب و عشا بهتر بود مقداری؛ ظهر و عصر فکر کنم خوب نبود.
قرآن+
سوره+
سجده+
مناجات+ (با تاخیر)
ورزش+
تغذیه+
یه مقدار برخوردم با مادرم بد شد؛ الی العفو
مسواک+
کانون+
ذکر+
روز شصت و سوم،

متاسفانه امروز حدود 11 بیدار شدم؛ دیشب 1 خوابیده بودم.
انشاالله فردا، نمی خوابم بعد نماز و سر حرف می مونم.
قرآن+؛ دو صفحه اش کم توجه بودم.
سوره+
مناجات-
ورزش-؛ پام ضرب خورد، احتمالا مدتی نرم؛ نباید کلا تعطیل کنم.
وقت نماز: مغرب تعلل کردم؛ چرا تعلل میکنی؟ به فطرتت رجوع کن بهت گفت که بلند شو.
حضور قلب: حواسم به پام رفت و جالب نبود. ولی نماز عشا رو نباید در جای شلوغ می خوندم؛ ابتداییات رو رعایت کن. الهی العفو
پس کی قراره نماز صبح اول وقت شه؟
تغذیه+؛ یه مقداری از عصر به بعد ولع و حرص به وجود اومد؛ مراقب تزیینات شیطان باش؛ برای تقویت زوده حالا. عجله نکن.
پر حرفی کردم و شانم کم شد. الهی العفو؛ سعی میکنم درستش کنم. نه مسخره کنم و نه خودم رو سبک کنم. باید همت و جدیت باشه.
مسواک+
کانون: تقریبا+؛ از فردا حواسم باشه.

سجده+ (بعد نماز صبح رو نخوندم و بعد جبران کردم.)
سلام
امروز دیر بیدار شدم
میخواستم بدرسم اما ی سری کار پیش اومد
رفتم بیرون و واسه یه کاری
که خیلی وقت بود شجاعت نداشتم اقدام کردم
روز خوب
نقطه،
سر خط ...


53
وضعيت اين روزا..
خوب..
فقط خودمو زدم به اون راه..
كه نه استرس درس بگيرم،نه استرس پاكي
فقط توكل به خدا..
خدايا..دستمونو بگيررر..

پ.ن:دوست دارم به عاليي سال پيش باشه اين يه دو ماه،(مشكل اينه كه يادم نيست از يكي دو هفته ديگه بود يا همين وقتها(كه با نشاط توپ روزا ميگذشت!14chsmu1 )
البته الان يه مقدار اعتماد به نفسم پايين اومده..
كه اتفاقا همين اون چيزي بود كه واسه قبل اين آزمون مهم ميخواستم..كه هم با دقت بخونم و هم با دقت آزمون بدم..
امروز خدا رو شکر بعد نماز نخوابیدم؛ دیشب اتفاق افتاد؛ این مساله فقط نفرت من رو بیشتر میکنه؛ انشاالله در همون خواب مقاومت میکنم دو سه بار و میره پی کارش؛ علاج دیگه اش هم اینه که ذره ای به وسوسه های ناخودآگاه بیداری وقعی ننهم.

البته نزدیک غروب یه ساعت و ربع حدودا خوابیدم؛ که البته خواب خوبی نیست.

مناجات+
سوره: شک دارم تمومش کردم یا نه.
قرآن+؛ بعد مدتها بعد نماز صبح قرآن خوندم؛ شکر خدا.؛ توجه ولی خوب نبود.
وقت نماز: ظهر نشد به وقت باشه؛ مغرب تقریبا+
حضور قلب: بسیار بد؛ وقتی آدم آتیش بزنه به عمرش و قدر لحظات رو ندونه همین میشه؛ دیگه امروز خدا تکرار نمیشه؛ به خودت بیا؛ 2 درصد از وقت روزانه ات رو نمیدی به خدا؟

ورزش-؛ نکنه شل بشی. چهارشنبه ورزش یادم نره.

امروز فکرهای ترس از شکست زیاد بود؛ به مواهب پاکی فکر کن مرد! از این روزا لذت ببر.

مقداری اشتهای زیاد موقع شام بود: 1) انقدر زهر نکن به خودت شام رو؛ زیاد نمیخوری؛ البته میشه کمتر خورد. 2) مغرور نشو. 3) فعلا وقت برای تقویت هست. عجله نکن.

سجده+؛ توجه خوب نبود.

مسواک: از دستم در رفت دیشب.

قرار بود کارهای جانبی برنامه رو تو حاشیه نبرن؛ نبرن!

نکته: دیشب یکی از دلایل اتفاق میتونه اون ضیق صدری که پیش اومد باشه؛ به خودت که می پردازی، خود... رخ میده؛ بشکن خودت رو. چیه این دکون دستگاهی که باز کردی؟
حسادت نکن؛
میری روز قیامت میبینی همون یه مثقال عملهای ظاهرا خوبت هم دود شده؛ میگن برو از خودت پاداش بخواه؛ وقتی برای خود بزرگ بینی انجام دادی؛ اگه برای خداست، پس این حسادت و عجب چیه؟

زبان: باز مسخره کردن بود؛ دست بردار. شوخی های مهربانانه بکن.

کانون: تقریبا+
روز شصت و پنجم،

دیشب حدود دو و نیم خوابیدم و قبل 6 و نیم بیدار شدم و دوباره حدود نیم ساعتی خوابیدم.

5 و نیم تا هفت عصر هم خوابیدم؛ این خواب عصر، حال رو خراب میکنه و سست میکنه آدم رو. خوب نیست. تحمل کن اگه تا اون موقع نخوابیدی.

نماز ظهر، کلا نرسیدم؛ مقداریش تعلل بود و مقداریش غافلگیری ... قانون 15 دقیقه رو اجرا کن بعد بشین سر درست؛ از وقت خدا ندزد عزیز من! زرنگ بازی در نیار.
قرآن+؛ توجه خوب نبود.
سوره: فکر کنم+؛ توجه باشه امشب.

تغذیه: میزانش خوب بود؛ اما اون آرامش باشه و انقدر به خودم زهر نکنم وقتی پرخوری نمیکنم.
ورزش-؛ فردا یادم بمونه.
مناجات-؛ میتونستم تو راه جبران کنم؛ الهی العفو
سجده+؛ حالش بهتر باشه.

دوباره مسخره کردن؛ دست بردار. درست بردار.
مشارطه کردم برا زبان.

مسواک زیاد شد دیشب؛ تو فکر رفتم.

حضور قلب: عصر یه کم شاید خوب بود؛ بقیه بد بود فکر کنم؛ مشارطه ی جدی؛ مراقبت مسئولانه. بس خجالت که بر این حاصل اوقات بریم.
فکر کنم جوم باید عوض شه.

کانون: تقریبا+

تو ذهنم مغرور بودم و نسبت به دیگران برتری جو؛ فقط میتونم بگم خجالت بکش! ما لابن آدم و التفاخر؟ ...
به هیچ چی نمیرسی؟
با این تلاشهای پفکی و پزهای الکی.
امروز بعد نماز خوابیدم تا چند دقیقه به 10: 1) به قرارم دیر رسیدم 2) از کار صبحم موندم 3) جریمه شدم ؛؛؛ پس دیگه تکرار نشه.
نماز صبحها باید با توجه بشه.

امروز وقتهام پرتی داشت؛ قبل نماز پرتی داشتم و با حالت بدی وارد نماز ظهر و عصر شدم. بعدش هم از ورزش خوب استفاده نکردم؛ اگه میخوای موفق باشی، تو وقتت با کسی تعارف نداشته باش. خسیس باش در وقتت.

قرآن+
مناجات-
سوره+

تعلل کردم در رفتن به مغرب: و یه ذره دیر رسیدم. وقتی خدا میگه حی علی الصلاة نشستن برای چی؟

امروز حرف زیاد زم؛ هر چند لغو نبود مقدار زیادیش؛ اما میشه کلا کمتر حرف زد.

حضور قلب: مغرب معمولی بود؛ از بقیه راضی نبودم. نماز داره کمرنگ میشه؛ به خودت بیا.
دیشب مسواک دیر شد؛ کلا رو هر کاری تمرکز کن.

تغذیه: عصر، مقداری ولع بود بعد کنترلش کردم. ؛ یه مقداری وسوسه ی جسمی اومده بود.
زیاد محرک نخورم.
سجده+
کانون زیاد شد؛ فردا دقیقا دو نوبت اجرا بشه؛ دقیقا دو ورود.
روز شصت و هفتم،

امروز بعد نماز خوابیدم تا 9 و نیم حدودا؛ مادرم تذکری بهم داد که گرون برام تموم شد؛ بیشتر باید مراقب خودم باشم.

دوباره باید برا خواب تلاش کنم؛
فردا تا 9 حداکثر بخوابم.

قرآن+ ؛ خیلی بهتر بود شکر خدا.
سوره+؛ توجهم فک کنم بهتر بود.
مناجات-
ورزش-؛ میخوام انشاالله برم پیاده روی،
شام حواسم رو جمع کرده بودم که زیاد نخورم،
حجمش هم زیاد نبود،
اما چرب بود و من هم این برام تزیین شد که چیز مقوی بخورم و چرب ترین چیزا رو خوردم؛ نهار هم یه مقداری زیاد بود؛
فردا نهار و شام رو دیگه حواسم رو جمع میکنم انشاالله؛ کمّاً و کیفاً

حس غرور و خود برتر بینی وجود داشت.
وسوسه ی جسمی وجود داشت و ترس کاذب زیاد شده؛ باید با اراده نشون دادن برطرفش کنم.
نماز: وقت: ظهر تعلل و یک رکعت دیر رسیدم؛ مغرب+ ؛؛ هیچ کاری رو به نماز ترجیح نده، اضطراب داشته باش.
حضور: مغرب و عشا، از رکعت دوم به بعد حدودا حواسم جمع میشد و در موردی باز منحرف شد. باید پایدار باشم و مشارطه ی محکم کنم.

باعث گناه زبانی یه نفر شدم و مسخره کردم؛ الهی العفو
وایسادم تا غیبت بکنه و من بشنوم؛ الهی العفو

کانون: خیلی بیشتر شد به خاطر وسوسه و ... ؛ فردا اگه عادی بودم همون دو ورود فقط.

مسواک: چند شبه به وسواس افتادم و بی تمرکز. امشب درست شه.


نترس! به خدا ایمان داشته باش. دستت رو میگیره. فقط دلت رو پاک کن.
و من یتق الله یجعل له مخرجا.

سجده+
شاید خوبه که بیشترش کنم.
روز شصت و هشتم،

امروز حدود یه ساعت و ربع قبل اذان بیدار شدم، شکر خدا و حدود 7 و نیم دوباره خوابیدم تا 10 و نیم.

نماز صبح بعد از مدتهای مدید اول وقت شد؛ هذه من فضل ربی؛ حضور قلبش هم فکر کنم خوب بود.

امروز خطورات چند باری اومد که مایه ی شرمندگیه؛ خدا رو شکر رفتم ورزش و از بین رفتن ... والرُّجزَ فاهجر

قرآن+
مناجات+
سوره-؛ خوابم برد دیشب.
امروز یه مورد صدام رفت بالا با خواهرم؛ اما رفتارم با مادر پدرم بهتر بود شکر خدا و در مورد یه قضیه ای که قبلا بی تابی کرده بودم این بار صبر کردم. شکر خدا.
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم.
سجده+؛ سجده ی عشا از سر باز کنی بود.
کانون: رعایت نکردم؛ فردا بی هیچ توجیهی دو تا حداکثر نیم ساعت؛ پیش پردازش هم ممنوع.
تغذیه: خدا رو شکر به تصمیم دیشبم تا حد خوبی عمل کردم و کنترل کردم تغذیه رو.
ورزش+؛ استخر

نماز ظهر: وقتش حدود یه ساعت و ربع دیر شد؛
ظهر، یه رکعت مونده متوجه غفلتم شده و عصر هم دو رکعت موند، ولی چون صدا بود بازم پرت شدم.
نماز مغرب و عشا: وقت+
حضور قلب: عشا هم رکعت دوم متوجه شدم و یه کم شاید بهتر شد.
نماز عشا معمولی بود.

خدایا!
خِر لی فی قضائک حتی لا اُحبَّ تعجیلَ ما اخّرت و لا تاخیر ما عجّلت.
دیشب به فاصله ی کمی بعد از رفتن به بستر، اتفاق افتاد...

میزان آگاهیم هم بالا بود نسبتا.. در حین اتفاق، نه در شروعش

این مساله از دو جنبه ناراحتم میکنه: یکی خود این اتفاق تلخ و دیگه هم قضا شدن نماز

دومی کاملا تقصیر خودمه چرا که اگه از فرآیند طبیعیش هم، این اتفاق می افتاد باز صبح با این وضع بیدار شدن و طول دادن طهارت قضا میشد: 1- طهارت باید 15 دقیقه بشه، در حالیکه الان حدود 18 یا 19 دقیقه است. و باید سریعتر عمل بشه.
2- به نظرم یه علاقه ی پنهانی دارم در اینکه در رابطه با این اتفاق، خودم رو به خواب بزنم،
چون می ترسم بیدار باشم و گرفتار شم و شکست عمدی محسوب بشه؛
اما من می خوام مرد مجاهد باشم به یاری خدا و شجاعانه به جنگش برم.
مطمئنم خدا دستم رو میگیره و نمیذاره گرفتار شم و کوچکترین آسیبی ببینم.

امروز که حدودا 70 روز گذشته، می خوام در طول 40 آینده نسخه ی این کار رو بپیچم.

چیزایی که می دونم:
معمولا در همون اوایل خوابیدن رخ میده؛
شبهایی رخ میده که در روزش وسوسه ی جسمی داشتم، اما کوچکترین حرکتی نکردم در راستاش و شب اینطوری میشه؛ در واقع اگر این اتفاق تلخ نبود، احتمالا به طور طبیعی این اتفاق می اتفاد و من فقط دارم روند رو به هم می زنم.
به طور میانگین هفته ای یه بار رخ میده و مدتیه که فاصله اش زیادتر شده.
قبلا به طور پشت هم چند شب ممکن بود رخ بده.
معمولا با خوابهای شیطانی همراه نیست، اون  قدر که حافظه ام یاری میکنه در حین این اتفاق دارم به یه سری مسایل دانشگاهی و اینا فکر میکنم؛ نمیدونم ربطش چیه که این طوری ذهنم شرطی شده. با اینکه استرسی هم برای اونا نداشتم قبلش.



درمان:

اقدام اول: (هدف بالا بردن هوشیاری حوالی این اتفاق و جلوگیری از قضا شدن نماز)
هر وقت این اتفاق افتاد، بدون ناراحتی همون موقع میرم برای تحصیل طهارت. نمیذارم به صبح بکشه. وقتی این اتفاق بیفته، یه جورایی ذهنم شرطی میشه که بعد این اتفاق بلند شه،
خطرش اینه که ممکنه مثل قبلاها بعد بیدار شدن به گناه کشیده بشه، اما خدا یاری رسانه.
ای خدا! چی میشه این اتفاق باعث بشه من از خواب بپرم و قبل از هر اتفاق بدی بلند شم و با تو مناجات کنم؛ نقطه ی ایده آلم اینه.
که اون سیئه به این حسنه تبدیل شه.

اقدام دوم: اگه به همین خوبی وسوسه های بیداری رو مدیریت کنم، این برام ملکه میشه و اون حالت خواب رو هم انشاالله درست میکنم. مثلا همین الان که دارم می نویسم وسوسه ی نسبتا شدیدی روم هست، اما خدا رو شکر دست خدا همه جوره هدایتم میکنه.
این اتفاق، از گناهای من نشات گرفت، انقدر در بیداری به وسوسه جواب دادم تا ملکه شد و در خواب هم ...
حالا باید اقدام برعکس صورت بگیره.

اقدام مهم: هر شب قبل خواب موبایل و لپ تاپ از اتاق خارج شن و دور از دسترس باشن.
سلام

23 روزه پاکم 1

یه کم وسوسه فکری و جسمی بود این چند روز آخر! یه ورزش سنگین حلش کرد 53258zu2qvp1d9v رفتم کوهنوردی ! کلکچال ! البته به قله نرسیدم ! فقط تا ایستگاه سه ! ولی برا من که ورزش نمیکنم مثل صعود به دماوند بود 1 تصمیم گرفتم اگه شد هفته ای یه بار برم کوهنوردی ! هفته بعد میرم توچال cheshmak خیلی خوب جواب میده و حسابی انرژی آدمو تخلیه میکنه !  فقط یه مشکلی هست 1 الان همه بدنم به شدت درد گرفته !!! 128fs318181



نکته اخلاقی : ورزش باید منظم و مداوم باشه 53258zu2qvp1d9v اگه مثل من هر یه سال یه بار تصمیم بگیرید ورزش کنید به درد من دچار میشید 1 آخ الان دستامم درد میکنه موقع تایپ کردن! از پاهام که دیگه نگم بهتره 1
بسم الله الرحمن الرحیم،

امروز نماز صبح قضا شد؛
نمازهای دیگه وقتشون خیلی خوب رعایت شد.؛ حضور قلب: ظهر و عصر فکر کنم معمولی بود؛ مغرب، شاید یه کم بهتر و عشا خوب نبود.
تصمیم: از فردا یادداشت کنم وضع رو تا یادم نره.
مناجات-
قرآن+
سوره+؛ توجهش خوب نبود.
ورزش+؛ احتیاج به نشاط و تخلیه ی روحی داشتم که فراهم شد با پینگ پنگ.
زبان: سر ورزش کردن شوخی ها و سر و صداهام با برتری طلبی و تمسخر بود؛ میشه بدون اینها هم با نشاط بود تا موجب آزار دیگران نشی. الهی العفو.
تغذیه: شام سنگین نشدم اما چون اولش در ظرفم نریختم ممکنه بیش از حد خورده باشم؛ باید دستم باشه.
مسواک دیشب جون وسطش فکر میکردم طولتر کشید. امشب با تمرکز
کانون: به خاطر وسوسه روز بیشتر اومدم اما شب رعایت شد.
بهتره یه مقداری اضطراب مثبت برای درس داشته باشم؛ زیادی خونسرد شدم.
سجده+؛ صبح رو بعدا جبران کردم.

حدود 7 و 40 تا 9 خوابیدم.
روز 71،

امروز تا 8 و نیم خوابیدم؛ قرار بود نخوابم؛ فردا و پس فردا رعایت کنم انشاالله؛ دم غروب هم یه چرتی زدم.
نماز صبح آخر وقت بود. (بعد دو روز قضا شدن)
دوباره امروز تونستم قرآن بخونم صبح؛ کلا توجه قرآنم امروز خوب نبود.
توجه نمازم هم خوب نبود.
امروز در حال ادبار بودم و حالی نداشتم و وسوسه هم مستمر بود؛تقصیر خودم بود که فکرای محرک کردم؛ خدایا! چشم و دلم رو فتح کن.
امروز فهمیدم این طائف من الشیطان رو
همین طور دور دلم چرخ می زد که نگاه گن نگاه کن
هی میخواست تزیین کنه
اما خدای من قدرت مطلقه
منو نگه داشت
متاسفانه چند دقیقه پیش دو تا نگاه یا نیم نگاه داشتم تو نت، که توجیه نداشت؛ الهی العفو
صبرم بهتر شده چند وقتیه و رفتار بهتری نشون میدم.
مناجات با تاخیر+؛ توجه بسیار بد بود.
یه مور نهی از منکر نکردم. الهی العفو
تغذیه+؛ وزنم مدام داره کم میشه انگار؛ انشاالله بعد روز 100 باید به تدریج، توجه کن، به تدریج زیاد کن غذا رو.
سجده ها کمرنگ بود.
دست نکش از برنامه.
ورزش-؛ فردا لااقل پیاده روی رو بکنم.
فکر شکست رو نباید دامن بزنم.
به مواهب پاکی فکر کنم.
یه مورد جواب پدرم رو دادم باز؛ غلط کردم خدا
یه مورد غیبت کردم؛ الهی العفو

چیکار میکنی؟ آدم شو.