کانون

نسخه‌ی کامل: اعلام وضعیت روزانه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام

اراده من خیلی شناخته شده هستم.  4chsmu1

آرمین امروز یه روز کاری سخت و ذهن مشغول رو گذروند.
در این بین یه کلاس قرآن.
بعد از کار هم یه کلاس دیگه.
بعدش هم خونه و کلم پلو و پیانو و کانون.

یه روز خوب و پاک دیگه گذشت.  317
امروز بر علی اینگونه گذشت :
صبح ساعت ۵ بیدار شد. ۲۰ دقیقه بعدش نماز خوند. چون یکم شبش دیر خوابیده بود و امتحانم داشت ساعت ۶ تا ۷ رو دوباره خوابید.....
طرفای ساعت ۳ رسید خونه.....
نیم ساعتی که روی دوچرخه بود مدام فکر کرد.... مدام فکر کرد.
توی خونه هم مدام فکر کرد... و به خودش امیدواری داد.... 
توی همین حال خوابش برد دوباره  Hanghead
تا ساعت ۷ مثل یه خرس خوابید  Hanghead کلی ناراحت شد.... بابت این موضوع
برای اینکه حالش عوض شه خواست بره درس بخونه. اما 
سرش رفت به گوشی و تا ساعت ۱۰ داشت از تو گوشی زبان میخوند و یه سری متن رو ترجمه میکرد....
خیلی لذت بخش بود براش..... اما به محض متوقف شدنش اون حسا برگشتن سراغش.... و بازم نتونست درس بخونه  Hanghead
بعدم اومد کانون.....
امروزم پاک گذروند..... 

53 53 53 53 53
عاشق باز دیشب قبل از خواب شکست.
دیر شده بود و خیلی خوابش می اومد
اما توی تخت که رفت ساعتی نگذشت که شهوت مثل بختک افتاد روش
بلند شد قدم زد، غول شهوت رفته بود.
دوباره خوابید، توی اون سکوت شبانه، عاشق تنهای تنها بود
اما دوباره شهوت برگشت، اینبار محمد خودش رو بی پناه می دید
و تسلیم شد

غسل کرد، حالش خوب نبود.
خیلی خسته بود، اما خوابش نبرد.
تا خود نماز صبح با خودش کلنجار می رفت
نماز خوند، قرآن گوش کرد.
برنامه هاش رو تکمیل کرد می کرد.
تصمیم گرفت، اینبار جدی تر و محکم تر
در برابر مشکلات چیکار باید بکنه؟ باید تسلیم بشه یا زورش رو بزنه یا چیزی بین این ها؟
تصمیم گرفت که زندگی سالم رو انتخاب کنه. زندگی دور از افراط و تفریط. زندگی ای به رنگ خدا.
تصمیم گرفت بندگی کنه
برنامه هم ریخت، چه کار هایی رو برای ترک انجام بده، همه رو نوشته ...
غذایی توی یخچال بود، گرم کرد و سحری خورد. حالا سحر شده بود. تصمیم گرفت روزه بگیره.
و باز شروع کنه، اینبار شروعی جدی تر و محکم تر، شروع یک اوج، اوجی بی پایان Khansariha (69) 

خیلی خوابم می آد. برم زودتر بخوابم....
بعد از پایان مسابقه گروهی دوره ۳۹ و فراز و فرودی چند، امروز، روزی پر از آرامش و پاکی داشتم شکر خدا. کنترل نگاه و ذهن هم خیلی خوب بود. از امروزم راضیم.  49-2
طبق معمول هر روز بیدار شدم.
فقط تو راه حسابی گرد و خاک خوردم  Hanghead که از دید مثبت اگه بهش نگاه کنیم کمک کننده ی کنترل نگاه بود  4chsmu1
دیگه تو مدرسه هم سعی کردم چشم به زمین بدوزم طبق معمول....
و ظهرم اومدم خونه. قرار بود برم کتابخونه به یکی از هم کلاسی های گرامی کمک کنم که مادر گرامی گفتن باید پیش داداش گرامی بمونی  4chsmu1
منم گفتم چشم و قرار رو لغو کردم  53258zu2qvp1d9v
دیگه خلاصه داداش گرامی رو خواب کردم.
الانم اومدم کانون.
از الان به بعدم میخوام درس بخونم.... چون دیروز هیچی نخوندم به خاطر حال بدم.
و در ضمن . امروز شکستم. نه از لحاظ پاکی.... یکی از عهد های دیگه ام رو برای n اُمین بار شکوندم.... ناخوداگاه اتفاق افتاد و بعدشم با آگاهی ادامه دار شد.... بهرحال خودم رو جمع و جور کردم ولی انگار قرار نیست این عادت منو به این راحتی ها ول کنه  Hanghead
مراقب خودتون باشید 302
سلام

آرمین امروز به شدت سردرد داشت و به شدت هم شلوغ بود.
اما پاک موند و پاک خواهد موند.  Khansariha (69)

یک روز دیگه هم با پاکی همراه شد.  317
امروز صبح ساعت ۱۱ بیدار شدم.
هنوز هم خوابم می اومد.

بعدش هم بیشتر وقت رو زبان کار کردم.
کلمات جدید که یاد می گرفتم، عکسشون رو توی جیمیل سرچ‌ می کردم تا توی ذهنم بشینه
همین مشکلاتی ایجاد می کرد.

کلا وقتی عکسی رو سرچ می کنم باید خیلی حواسم باشه.  Khansariha (56)

در کل مشکل دیگه ای نبود.

شام رو هم سعی کردم یه چیز سبک بخورم
الان هم کم کمک آماده می شم برای خوابیدن Khansariha (69)
سلام
یه روز شلوغ 
 بسیار شلوغ  
Hanghead
اراده هستم نه ساله از تهران
در سومین روز پاکی هستم. دیشب می خواستم پیام بدم ولی خوابم برد. دیروز خیلی همچین حالم خوب نبود. دچار روزمرّگی شده بودم. خسته شده بودم.
(1397 آذر 28، 7:47)hamedhamed نوشته است: [ -> ]
در سومین روز پاکی هستم. دیشب می خواستم پیام بدم ولی خوابم برد. دیروز خیلی همچین حالم خوب نبود. دچار روزمرّگی شده بودم. خسته شده بودم.


خب این روزمرگی از کجا ناشی میشه ؟
49-2
(1397 آذر 28، 8:14)آقای اراده نوشته است: [ -> ]خب این روزمرگی از کجا ناشی میشه ؟
49-2

اراده جان، روزمرگی برای من از یکنواختی کار، از هدف نداشتن، از سر در گم بودن، از خسته و کسل بودن همکاران و اطرافیان، از سردرگم و خسته بودن جامعه، از تبعیض، از نداشتن همسر و اینکه هر دقیقه اطرافیان، این نداشتن همسر رو به رخ آدم میکشن، از اینکه از خودم توقعاتی داشتم در زندگی که برآورده نشدن. از همه اینها ناشی میشه.
سلام

آرمین امروز رئیسش یه کار اکسلی وقت گیر و نیازمند به دقت داشت که سعی کرد خوب از پسش بربیاد.
بعد چون تولد یکی از همکارهاش بود با یکی دیگه از همکاران رفت و کیک تولد گرفت.
بعد از کار رفت خرید کرد و مقداری آجیل و پنیر لبنه گرفت.
بعد اومد خونه کمی کنار والدین عزیز نشست.
بعد پیانو تمرین کرد.
بعد اومد کانون.

یه روز فوق العاده دیگه با پاکی سپری شد.  317


(1397 آذر 28، 15:42)hamedhamed نوشته است: [ -> ]اراده جان، روزمرگی برای من از یکنواختی کار، از هدف نداشتن، از سر در گم بودن، از خسته و کسل بودن همکاران و اطرافیان، از سردرگم و خسته بودن جامعه، از تبعیض، از نداشتن همسر و اینکه هر دقیقه اطرافیان، این نداشتن همسر رو به رخ آدم میکشن، از اینکه از خودم توقعاتی داشتم در زندگی که برآورده نشدن. از همه اینها ناشی میشه.

آره حامد جان.
خیلی بده که به هر علتی یه چیزی رو که نداری تو سرت بزنن. (حالا خودشون هزار چیز که باید داشته باشن رو ندارن)

قبول داری که وقتی آدم از خودش توقعات بی جا داره حالش چقدر بد میشه؟
یا باید توقع رو پایین بیاری یا باید روال فعالیت رو متناسب با توقع تغییر بدی.

نظرت چیه تو دی ماه، یه روز مشخص رو دو ساعتش رو خالی کنی تا کمی بهتر و بیشتر به وضعیت فعلی خودت فکر کنی؟
اینکه سردرگمی فعلیت از کجا ناشی میشه و باید هدفت رو روی چه چیزهایی بذاری.  Khansariha (18)
(1397 آذر 28، 20:59)آرمین نوشته است: [ -> ]آره حامد جان.
خیلی بده که به هر علتی یه چیزی رو که نداری تو سرت بزنن. (حالا خودشون هزار چیز که باید داشته باشن رو ندارن)

قبول داری که وقتی آدم از خودش توقعات بی جا داره حالش چقدر بد میشه؟
یا باید توقع رو پایین بیاری یا باید روال فعالیت رو متناسب با توقع تغییر بدی.

نظرت چیه تو دی ماه، یه روز مشخص رو دو ساعتش رو خالی کنی تا کمی بهتر و بیشتر به وضعیت فعلی خودت فکر کنی؟
اینکه سردرگمی فعلیت از کجا ناشی میشه و باید هدفت رو روی چه چیزهایی بذاری.  Khansariha (18)

درسته آرمین جان. حرفهات کاملاً درسته. این منفی اندیشیدن هام باعث شد بعد از سه روز پاکی، امشب شکست داشته باشم. خیلی افت کردم متاسفانه. خ.ا از روی عادت و برای یک لذت کاذب یه لحظه ای که همون یه لحظه هم لذت نداره. بیخوده بیخود. فقط برای کم شدن استرس. حرفت کاملاً درسته آرمین. خیلی دقیق و حساب شده. ولی چه میشه کرد؟ نمی تونم که اطرافیانم رو تغییر بدم. نمی تونم از اونا توقع داشته باشم که رفتارشونا عوض کنن. باید خودم قدرت روح و ذهنم و طاقتم رو بالا ببرم و دیدم رو عوض کنم و مثبت فکر کنم. بله باید دی ماه رو مغتنم بشمرم. دیگه سه ماه بیشتر تا پایان سال نمونده. سالی که تصمیم داشتم پاک باشم و پاک بمونم ولی ...
سلام

امروز کارهای پایان هفته و پایان ماهم رو انجام دادم.
البته بخشی شون رو و باقی انشالله فردا.

پیانو و قرآن و مطاله و گوش کردن فایل های صوتی آموزشی و یه مجلس ختم.
شب رسید به پایان و وقت خواب.

یه روز عالی دیگه با پاکی سپری شد.  317

(1397 آذر 29، 1:27)hamedhamed نوشته است: [ -> ]درسته آرمین جان. حرفهات کاملاً درسته. این منفی اندیشیدن هام باعث شد بعد از سه روز پاکی، امشب شکست داشته باشم. خیلی افت کردم متاسفانه. خ.ا از روی عادت و برای یک لذت کاذب یه لحظه ای که همون یه لحظه هم لذت نداره. بیخوده بیخود. فقط برای کم شدن استرس. حرفت کاملاً درسته آرمین. خیلی دقیق و حساب شده. ولی چه میشه کرد؟ نمی تونم که اطرافیانم رو تغییر بدم. نمی تونم از اونا توقع داشته باشم که رفتارشونا عوض کنن. باید خودم قدرت روح و ذهنم و طاقتم رو بالا ببرم و دیدم رو عوض کنم و مثبت فکر کنم. بله باید دی ماه رو مغتنم بشمرم. دیگه سه ماه بیشتر تا پایان سال نمونده. سالی که تصمیم داشتم پاک باشم و پاک بمونم ولی ...

دقیقا همینه حامد جان.
ما فقط روی خودمون کنترل داریم. رفتار سایر انسان ها تحت کنترل ما نیست.
از اون ها نمی تونیم انتظار داشته باشیم اون طوری که ما دوست داریم با ما رفتار کنن. اما از خودمون می تونیم انتظار داشته باشیم حساس نباشیم و بی خیالی نسبت بهشون طی کنیم.

البته این بی خیالی هم واسه موقعیه که ما بیشتر از اون ها بفهمیم.
نه موقعی که حرف حق می زنن و ما در خواب به سر می بریم.

حامد حامد ما جایگاهش این نیست.
حال و احوالش باید خیلی بهتر از این ها باشه.  Khansariha (18)
سلام 
اراده هستم یازده ساله  Gigglesmile
امروز هم یک روز سنگین کاری رو گذروندم 
خدا رو شکر خوب گذشت 
شعار امروز ما با دوستان مروت با دشمنان مدارا بود 
به خدا توکل کردم در چند مورد و خودش بهم جواب داد 
مقداری زندگیم بی نظم شده 
استراحت ندارم 
روحیه ام کمتر شده 
احساس شادابی نمیکنم 
ایشالا از هفته آینده باید به جسم و روحم ( مخصوصا برنامه های غذایی ورزشی و تفریحی ) اهمیت بیشتری بدم 
تا بتونم از روزمرگی بیرون بیام 
نظم در امور مالی و اقتصادی هم خیلی برام ضرورت داره 
ایشالا یک بار دیگه به کمک صبر نماز و قرآن بتونم به آرامش درونی برای بهبود و بهتر شدن دست پیدا کنم 

ممنونم از همتون  Khansariha (69)