کانون

نسخه‌ی کامل: مسابقات همگانی (سرپرست: لئا)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1393 بهمن 21، 19:02)alvin نوشته است: [ -> ]من نمیتونم ترک کنم.

سلام,
به کانون ترک خوش اومدین.

کافی یه سر به تالار افتخارات کانون بزنین, (اینجا)

افراد زیادی هستن که ترک باعث شده روزهای خوب زندگیشون زیاد و زیادتر بشه,

پس, ما هم می تونیم تلاش کنیم روزهای بهتری داشته باشیم. 53
سلام
همه خوبید؟
سلام

امروز احساس خاصي داشتم با خودم قرار گذاشته بودم كه سه روز پاك باشم و بودم. مي خواستم به خودم جايزه بدم اما احساس مي كردم هيچ چيز لذت بخش نيست و در اخر كلا قضيه جايزه ماليده شد اما اون ادم حساس درونم خيلي ناراحت بود احساس مي كرد بهش خيانت شده واقعا هم همين بود

امروز براي بار چندم ديدم كه احساس مي كنم عقب موندم و كم دارم نسبت به بقيه و سعي مي كنم اون رو با تظاهر جبران كنم ولي همه اين ها تظاهره و اين تظاهر ها معمولا با پر حرفي و بلند حرف زدن و گفتن رازها همراهه كه امروز هم منو به درد سر انداخت ولي سعي مي كنم چو فردا شود فكر فردا كنم  هر وقت واقعا بد بخت شدم فكرشو مي كنم فقط مجبور شدم كه باج بدم به خاطرش ولي بي فايده است وتي يه راز رو گفتي ديگه تمومه هرگز فراموش نمي شه

فقط بايد يادم باشه كه دست از اين كار بردارم و بدونم كه بايد ارام تر و سر به زير تر باشم
از گفتنش ناراحت مي شم انگار به خودم مي گم كوچولو و حقير شو
انگار مي گم ارزوهات رو بنداز دور
پس چي كار كنم؟
مي خوام هياهو نكنم اما چطوري؟

حس حقارت خيلي منو اذيت مي كنه مخصوصا در قبال دوستاني كه اينجا ازم جلو تر هستن باعث مي شه تو دلم احساس بدي پيدا كنم و اين احساسه منجر مي شه به وسوسه خيلي سريع عمل مي كنه و اگر ازش غافل شم كار دستم مي ده اما اين بار فرق مي كنه به شما مي گم كه خودمم يادم باشه

هيچ كسيو تو قبر من نمي ذارن پس به هيچكي ربطي نداره من پاكم يا نه! هيچ كسي حق نداره حتي تو دلش بگه مي توانم چند سال سابقه كانون داره يا چقدر كم پاكه اگرم بگه به خودش مربوطه نه به من
در برابر هم كسي كه پاكه اگر نعمت يا حس مثبتي درك مي كنه واسه خودشه من نبايد حسرت بخورم

لغزش هاي گذشته بهانه اي نبايد باشه كه خودمو ببازم
من زنده م و فردا بهتر از امروز خواهم بود

با كنترل احساس كمبود ... چون احساس كمبود من رو ويران مي كنه ولي من مي خوام آباد بشم
حالا مي تونم نفس عميق بكشم و ريلكس شم
شمام از احساساتتون بگيد

مثلا بگيد چه حسي منجر به اذيت و وسوسه مي شه و چه برخوردي بايد كنيد اگر جوابي نداريد مثل من به عنوان سوال مطرحش كنين بگيد ايا وسوسه بهتون فشار اورد ؟ ايا كاري كرديد كه منجر شد كه وسوسه در شما تقويت بشه ؟ ايا كاري انجام داديد كه نبايد ؟ ايا امروز احساس ارامش داشتيد ؟ ايا خوش حال بوديد؟ ايا راز و نياز كرديد ؟ خلاصه هر چي لازمه بگيد

به اين نتيجه رسيدم كه مشكل ما نه يك مساله جسمي بلكه يه قضيه روحيه پس با روحم صادقانه برخورد مي كنم و از ازار و تحقير و توهين كردن به خودم دست بر مي دارم چون حقم نيست اين رفتارا
سلام
اينم اعلام وضعيت امروزم

امروز وسوسه نداشتم
سرم به شدت شلوغ بود ولي از لحاظ اعصاب و روحيه اصلا خوب نبودم
با يكي از اشنا ها و با خانواده م درگير شدم
براي بار هزارم اين رو به خودم ياد اوري كردم كه اگر 15 تا هم خواهر برادر داشته باشي بازم تنهايي حداقل اگر نداشته باشي مي گي ندارم و البته خيلي درد سر ها رو هم نداري

شلوغ بودن سرم خيلي خوبه
اميدوارم بهتر از وقتم استفاده كنم و يه سري كاراي اضافي رو بذارم كنار


ديشب بعد از نصف شب خودم اقدام به ... كردم و مي گفتم عيبي نداره اون كار رو انجام نمي دم فقط اين تصاوير رو مي بينم بعدش گفتم بي خيال ديگه كانون نمي رم من كه در برابر وسوسه ديدن انقدر ضعيفم رو چه به پاكي

اخيرا مشكلم شده شب ها و طي روز زياد سمتش نمي رم اما شب ها وسوسه مي شم
قرص خوابم مي خورم گاهي شب ها اما خيلي فايده اي نداره چون گاهي به زورم كه شده بابتش بيدار مي مونم
يادم باشه الانم برم قرص خواب بخورم
روش دير تو رخت خواب رفتن هم امتحان كردم چندان فايده نداشت

لا مصب اين بدن من خيلي رو مخه خيلي از روش هاي كانون بهش اثر نمي كنه روش ورزش سنگين جواب نمي ده اما روش نرم جواب مي ده
روش گرسنگي كه اصلا جواب نمي ده تازه گرسنه نباشم بهتره!
روش خستگي هم عمرا جواب نمي ده چون با رو داري بيدار مي مونم مگر وقتايي خستگي همراه با شادي باشه يعني كاري كه دوست داشتم انجام دادم و خسته شدم به طور كلي با ارامش

كلا خيلي رو دارم

يه عليرضا هيچ وقت از رو نمي ره (بابا بزرگ)

منم سعي مي كنم حالا كه سخت افزاري رو دارم نرم افزاري هم رو دار شم


الان مي دونيد چي يادم اومد

مشاورم بهم گفته بود تو بايد ارامش بگيري مشكلت ارامشه
بهم گفته بود روزي دو بار ريلكسيشن كنم
اما نكردم

يه چيزي درونم مي گه كار ضايعيه
به نام خدا
سلام دوستان همساده هستم
راستش جدیدا به اعتقادات قبلیم خیلی شک میکنم
یکی هست که خیلی قبولش دارم و دوستش دارم ولی الان فکر میکنم زندگی اطرافیانشون تجملاتیه این باعث شده ارادتم بهش کم بشه
خیلی حرفاش واسم مهمه خیلی دوسش دارم یه جوری پیر و مرشدمه ولی یه چندتا تناقض واسم به وجود اومده راجع بهش
اینا خیلی اذیتم میکنه.
دارم شک میکنم به همه چی
به این اعمال مذهبی
به زیارت
به دعا
البته به خدا و اماما اعتقاد کامل دارم ولی فکر میکنم روشی که در پیش گرفتم کامل نیست.
واسه اولین باره دارم اینجوری اعتراف میکنم.همیشه میگفتم شک یعنی کفر پس نباید اینا رو به زبون بیارم همیشه باهاش میجنگیدم.
ولی الان میخوام بریزم بیرون
دوست ندارم دچار تنش بشم و بجنگم
دوست ندارم انکار کنم
شاید خدا میخواد عذابم کنه بدبختم کنه واسه این شک ها
شاید هم ایمانم رو محکم کنه
شاید هم بهم بفهمونه که پیر و مرشدم رو خوب نشناختم و ایراد از منه
خدایا من عاجزم من ناتوانم در شناسایی حق و نا حق خودت کمکم کن.جلوی تو زانو میزنم که کمکم کنی.یه آرامشی بهم عنایت کن.قلبمو محکم  کن
چه هوایی
چه طلوعی
جانم
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم...
روزتون پراز حضور خداوند
سلام
گزارش امروز

امروز در راستاي پروژه شلوغ كردن سرم دنبال يه سري كارا رفتم ولي در نهايت متوجه شدم دارم ‌(تفريح ؛ انجام دادن كاراي هيجان انگيز ؛ خوش گذروني ؛  كشورگشايي طبع آزمايي ؛ وقت هدر كني ؛ كلمه ش يادم نمياد ولي حسش همه اينا با هم ولي يه چيزي كم داره يه لحظه حس كردم مثل كلمه شهوت رانيه )  مي كنم و تلاش خيلي زيادم واسه اين كار اضافه نه از سر اينده نگريه نه از سر خيلي علمي بودنه و نه حتي ( يه كمي چرا ) به خاطر كمك به سايرينه
يه جورايي فرار از وظايف و كاراي خودمم هست و دقيقا هم منجر به همين مي شه
وگرنه چرا كاراي خودمو انجام نمي دم اما اين كارا رو انجام مي دم ؟

يه چيز ديگه كه درباره خودم فهميدم اينه كه نمي تونم خودمو كنترل كنم و لازمه زندگي در اسايش برام اينه كه صبوري رو ياد بگيرم
بايد بيشتر تمرين كنم
حس مي كنم يه راه حل اينه كه روزگار با درس تجربه اينا رو بهم ياد بده اما مي ترسم مجبور شم بهاي اين آموزش دير هنگام رو هم بپردازم! نمي دونم بايد خودمو تو موقعيت قرار بدم يا ازش فرار كنم


يه چيز ديگه هم كه فهميدم اينه كه هنوزم خيلي ادم بدي نيستم

يه خوبي هم فهميدم كه درسته عصباني مي شم چهار تا به طرفم مي گم اما يادم نمي مونه تو دلم نمياد كه ازش انتقام بگيرم ! زود ناراحت مي شم زودم يادم مي ره


امروز خدا رو شكر به علت شلوغ بودن سرم وقت نداشتم خيال پردازي كنم يا وقتمو هدر كنم يا برم سراغ سايت يا ... اما يه كار خطرناك واسه پاكيم انجام دادم اونم اينكه اجازه دادم اعصابم خورد شه و با بقيه وارد بحث و دلخوري شدم . متاسفانه شديدا روي مادرم حساسم و هنوز باهش خلا عاطفي دارم! به نظرم اين خلا پر نشدنيه و هميشه يه چيزي بين ما كم خواهد بود اين يكي موقعيتو مي دونم بايد چي كار كنم بايد خودمو بكشم كنار و بدونم هرگز اوني كه بايد نمي شيم ولي فكرشم دردناكه واسه هر انساني عزيزترين قاعدتا بايد مادر باشه اما احساس من نسبت به مادرم تركيبي از عشق و نفرته كه هر دو تاش از بس شديده به جنون مي زنه


 چه خوبه اين روزا
اقا رامين گفتن وقتي برنامه پاكي مي ريزي و مي خواي يه سري خونه داشته باشي كه به ازاي هر روز تو يكيشو رنگي كني
روزها رو به بخش هاي مختلف تقسيم كن (بر اساس مناسبتا)
و چقدر قشنگه اين لحظه م كه دائم ساعت رو دارم نگاه مي كنم تا با ذوق و شوق فراوون برم مربع امروزو رنگي كنم

چقدر اين ايده كه هر روز فقط به پاكي اون روز فكر كن نه بعدا و نه قبلا خوب و حساب شده است يادم مي ره چند روزه ام ديروز و پريروز چيا شده و نشده

پاكي خيلي قشنگه انقدر خوبه كه مي تونم به عنوان قشنگ ترين ارزوي دنيا بگم اميدوارم هر روز پاك باشين ( به جاي هميشه)
به نام خدا
 مشارکت همساده
امروز خیلی ناهوشیاری کردم و لغزش داشتم.راستش اصلا دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم.نمیدونم شایدم بهتره بگم ولی الان اصلا حوصله شو ندارم.
بگذریم از حس و حال امروز
من نمیدونم چرا هیچ وقت نمیخوام جای خودم باشم.
نقش هر کسی رو که بگین من بازی کردم
نقش مارادونا نقش رونی کولمن نقش علی کریمی نقش شادمهر نقش اصحاب اماما نقش رییس جمهور نقش دوست موفقم نقش همسایه پولدار
من از همون بچگی تو رویاهام زندگی میکردم.
یادمه همش دوست داشتم بعد ازظهرا بخوابم و بهترین لذت عمرم این بود که برم تو نقش یه نفر دیگه یه آدم دیگه باشم.
باورش سخته ولی من از همون بچگی از خودم فرار میکردم.گاهی وقتها مراسم مرگ خودمو رویا بافی میکردم که اطراففیانم واسم ناراحتن و غرق لذت میشدم که واسه بقیه مهمم.
این یعنی یه ذهن کاملا بیمار.
الان رو خودم کار کردم دیگه اون خیالپردازی ها تقریبا رفته.
ولی هنوز خودم نیستم.
همیشه همساده در آینده رو تصور میکنم.
یعنی من بهبود پیدا نکردم.همساده متاهل همساده استاد دانشگاه پولدار با چند سال سابقه پاکی جنسی که یه موسسه خیریه زده و البته داره واسه رهایی جوونا از شهوت تلاش میکنه.
هیچ وقت نمیخوام خود الانمو قبول کنم با همین جسم با همین روح در همین زمان
مرسی که به حرفام گوش دادین 53
به نام خدا
سلام دوستان همساده هستم یه دوست بهبودی
راستش یه خرده این روزها خسته شدم از ترک از تلاش واسه هوشیاری
همش دلمه دعوا راه بندازم
گیر میدم به  همه
کلا عصبی و قاطی پاتی هستم این روزا
ایشالا که بهتر بشم و این حال و هوام زودی عوض بشه.
مرسی که به حرفام گوش دادین
سلام

ديشب برنامه ريزي كردم و دير خوابيدم اما امروز با وجود اين شرايط به موقع بيدار شدم (زودتر از هر روز) و خودمو به كارام رسوندم و صبح خوبي رو شروع كردم خوشحال بودم و فكر مي كردم يه روز كلي پر بار خواهم داشت اما گرفتار بيماري شدم و خيلي اذيتم كرد متاسفانه هر وقت دچار سر درد مي شم وسوسه مي شم اما وقتي مي دونم اين مشكل از كجا آب مي خوره پس ديگه نبايد مثل قبلا كه نمي دونستم داستان چيه باشم حالا بايد خودمو كنترل كنم

سعي خودمو كردم اسير افكار نشم و اينكه ارامش خودمو حفظ كنم و خدا هم كمكم كرد و ازش مي خوام هم زودتر اين دوره رو تموم كنه چون استادم ازم تمرين خواسته و هم اينكه كمكم كنه تا در برابر وسوسه ها و افكار منفي مقابله كنم


خداي خوبم درسته كه بابت اين مساله بهت غر مي زنم اما خب هيچكي نيست باهش درد دل كنم فقط تو رو دارم پس لطفا كمكم كن
خدايا بهم ارامش بده تا بتونم زندگي اروم و زيبايي داشته باشم

گل براي شما كه حرفامو خونديد 53
یه اندوهی تو دلم هست
اندوه ناشی از پذیرفتن ناتوانیه
یه چیزی ته جونم باور کرده این ناتوانی رو
که دو قدم مونده به خط پایان خِرم رو می چسبه نمی ذاره برم جلو
فکرشو که می کنم خیلی دردناکه
سلام
حالتون چطوره؟
من به دوستان یک پیشنهات توپ دارم

البته برای بعد ماه رمضان 

هر بار شکست خوردی فرداش روزه باش


هر بار نمازت قضا شد فردا روزه باش

اینجور کمک میکنی به خودت



یه هنسویری بگیر

تو گوشیت مداحی پر کن تو اوقات بیکاری بزار تو گوشت

گوش کن یا دعای عهد وقتی تنهایی با صدای فرهمند

24 ساعته هر موقع که بیکار نوحه یا دعا یا سخنرانی

رائفی پور گوش کنید نتیجه میده
سلام . اومدم. نمیخوام فاز منفی بدم تو گروه چون بشدت بدم میاد.
ولی خیلی احتیاج به کمک دارم. 
چندتا شکست بد خیلی بد داشتم.
عوض اینکه سبک تر بشم متاسفانه تصاویر ناجور هم به لیست سیاه اعمالم اضافه شده....
..............................................خدایا.............کمککککککککککککککککککک.... [تصویر:  9.gif]