کانون

نسخه‌ی کامل: § سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
توصیه میکنم هیچ وقت با یه جفت کبوتری که تازه عاشق شدن و یه ذره زیر الف هم هستن نرید سفر!!!

چون در کل سفر یا اینجوری هستینwacko2..یا اینجوری14

امان از وقتی که دوز محبتشون به هم، بالا بزنه.....
هیچی دیگه ..برای  این موارد شکلکی ساخته نشده هنوز!!

نمی دونستم اینو باید توی دردل دل میزدم یا اینجا یا حتی تاپیک یاد مرگ!!!

سفر رو کوفت آدم میکنن این کبوتر مبوترا.....42
بارونی آره به نظره منم خیلی چندشن 4fvfcja
البته اگه این کاراشون از یه سال بگذره شاید بشه گفت عشقشون واقعیه Smiley-happy114
سلام
صبح روز 14 فروردين ساعت 9 وارد اداره پست شدم..
آقاهه ك اونجا بود ب شدت از من استقبال كرد..(تنها مشتري من بودم) .. هي با لبخند و كلي احوال پرسي منتظر بود تا منكارمو بگم..
منم سرم تو كيفم و تند تند دنبال ي چيزي ميگشتم.. !!1276746pa51mbeg8j1742

بعد آقه گفت خانم امرتونو بفرماييد در خدمتم!

با كلي خجالت گفتم .. اوا آقا بسته اي ك ميخواستم پست كنم رو يادم رفته بيارم!!!13

اصن ي وعضي شد!!!1276746pa51mbeg8j4fvfcja

دلم برا آقاهه سوخت!53258zu2qvp1d9v

در پناه خدا..
ياعلي.53
یادتونه یه مدت گوشی های ساژم اومده بود تو بازار
حدود 5 الی 6 سال پیش
یه آقا اومد تو مغازه پرسید
ببخشید آقا گوشی جاسم دارید؟4fvfcja
گفتم چییییییییییی1744337bve7cd1t8117
بعد از کلی فکر کردن فهمیدم منظورش همون گوشی ساژم بوده
خخخخخخخخخخخخ
چند سال پیش رفتم فلش کارت بخرم از یه کتابفروشی شلوغ....
یارو مال همه درسا رو گذاشت جلوم منم بعد کلی ورانداز مال زبانو برداشتم. بعد گفتم آقا چقدر میشه گفت دوتاشون میشه سه تومن....
منم نشون دادم گفتم داداش این یکیه که....
گفت مال هندسه رو هم مگه برنداشتی....
منم زدم به حاشا کردن گفتم خوب نگاه کن به قفسه حتما برش داشتی....
من صدامو برده بودم بالا همه حواسشون به ما جمع شد.طرف گفت خوب بگرد جیباتو....منم به اون گفتم توهم چشاتو باز کن...
تو بحث و جدل بودیم که دستم رفت تو جیبم فهمیدم گذاشتمش تو جیبم....
بقیه ماجرا رو خودتون حدس بزنید.....
یعنی له له شدما داغونه داغون.17

یه بارم یه گوشی موبایل اشتباهی کش رفتم یارو تا دم پاساژ دنبالم کرد.گفت آقا یه گوشیه من کم شده با شما نیست.اونم همینطور اتفاقی تو جیبم بود.17
چند سال پیش که محرم توی عید بود با یکی از بستگان رفته بودیم خونه یکی از فامیلای دور که خیلی
هم باهاشون رو درواسی داشتیم.
خلاصه وقتی رسیدیم میزبان گفتش لعنت بر یزید!!
این بنده خدا که همراه ما بود گفتش : خیلی ممنون!!!

قیافه میزبان 1744337bve7cd1t81
بقیه همراهان 1744337bve7cd1t81
منSmiley-happy114

باز خدا رو بسیار شکر کردیم که نگفت "همچنین"
منم چند روز پیشا رفته بودم عید دیدنی
میزبان بهم گفت خوش امیدین
منم گفتم همچنین22

آی خجالت کشیدمSmiley-happy114

آی خجالت کشیدماااااااSmiley-happy114
من یه بار تو خونه بودم که صدای زنگ در اومد.
وقتی دم در رفتم یکی از بستگان دم در بود که یک کارت دعوت به من داد.
چون شب بود من درست کارت رو ندیدم و همین طور گفتم خیلی ممنون خدا رحمتش کنه.
طرف با تعجب گفت کی رو؟این کارت عروسیه خواهرمه !با خانواده تشریف بیارین.
من......1276746pa51mbeg8j
بعد رفتم تو خونه.......13
تازه از خجالت نتونستم برم عروسی
ترسیدم دوباره بهم بگه ضایع بشم.......
سلام به همگی 
دقت کردین امروز چقدر سوتی ها زیاد بود
خیلی مراقب باشید
منم یه سوتی یادم اومد
امسال تو ماه محرم زنگ خونمون به صدا دراومد
رفتم در رو باز کردم برامون نذری آورده بودن
میخواستم بگم قبول باشه گفتم مبارک باشه
هر دو سکوت کردیم و یه کم به فکر فرو رفتیم(هر جور فکر کردیم  دیدیم ربطی نداره)
بعد هم خداحافظی کرد و رفت
حالا طرف م آشنا بود 
بدتر اینکه رودربایسی داشتیم با هم
یعنی داشتم از خجالت اب میشدم
یه شب از سر کار داشتم میرفتم خونه که مامانم بهم زنگ زد و گفت که داییت اینا شب قراره بیان خونمون.تو هم زود بیا!من گفتم که خسته ام و حال و حوصله ندارم و میرم خونه مامان بزرگ(که خونش نزدیک خونمونه)
بعد از صدای ماشین فهمیدم که داییم اینا رفتن خونمون.
مامانم چند بار بهم زنگ زد که بیام اما از شدت خستگی نمیتونستم جوابشو بدم!
آخرین بار زنگ زد خونه مامان بزرگ.عمه ام گوشی رو برداشت و بمن گفت مادرته!
من که دیگه کفری شده بودم گوشی رو گرفتم.
مامانم گفت داییت میخواد تو رو ببینه وخیلی اصرار میکنه!
من گفتم آخه دایی اینا که همیشه اینجان بعدشم من دایی رو 3 روز پیش دیدم،تازه خستم و حال و حوصله مهمون داری رو ندارم.
که یهو صدای داییم رو شنیدم که گفت:اهوووووووووووی!ما داریم میشنویما!
مامانم گفت:مهدی!تلفن رو آیفونه!!!!1744337bve7cd1t81
من سریع گوشی رو گذاشتم.
فقط خیلی بد ضایع شده بودم.میخواستم سرمو بکوبونم به دیوار13
سلام

من از همین تریبون اعلام می کنم
نام کاربری بنده
محسن 72 می باشد
و هیچ نسبتی با محسن N72
ندارم4fvfcja
نقل قول: [تصویر:  7ugzhj36nk70e8fn5hh3.jpg]
دفه ی دومه
این دفه رو گذشت کردم4fvfcja
سلام امشب یه سوتی دادم
از دانشگاه اومدم خونه
اف اف و زدم متاسفانه اتصالی کرده بود درو باز نکرد خواستم با کلید بازش کنم یه دفه آبجیم همزمان با من رسید
همزمان با ما همسایمونم رسید اون کلیدش آماده دستش بود درو باز کردو گفت بفرمایید ما اومدیم تو
از بس خسته بودم اصلا حواسم نبود ک اونم هست برگشتم ک درو ببندم 4fvfcja:21:
یه دفه متوجه شدم
اصن یه وعضی
کلی خجالت کشیدم
Smiley-happy114
دیروز یاد یکی از سوتیام افتادم
جاتون خالی کربلا که بودم ورودی تل زینبیه سرباز عراقی به همراه یه بمب یاب
که شبیه اسلحه بود ایستاده بود، اون وسیله رو میگرفت طرف هر آدمی که میخواد رد بشه واگه مشکلی نبود میفرستاد داخل[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcRYgzcT0fWULN3AK8aVMRu...hYaKbDNwfZ]
خلاصه، من که رسیدم جلوش، گفت صاف!! صاف!!
منم خبردار ایستادم
هی گفت صاف! صاف:smiley-yell:
گفتم وای خدایا دیگه از این صاف تر نمیتونم وایسم، اینم که فارسی حالیش نمیشه1276746pa51mbeg8j
داشتم کلافه میشددم
نگو منظورش اینه که توی صف بایستیدSmiley-happy114
چند ترم قبل با يكي از دوستام رفتم سر كلاسش،

رديف آخر نشستيم، دوستم به بغل دستيش گفت،‌خيلي وقته استاد اومده؟

طرف هم گفت آره يه ده دقيقه اي ميشه، دوست ما هم گفت عجب استاده بيكارو بــــــــــوق و...

بعد چند دقيقه شخصي كه پاي تابلو بود، روبه ما كردو گفت:

استاد اگه سوالي در رابطه با كنفرانس دارين در خدمتم،

اون بغل دستي هم پاشد ، و نگاهي به دوست ما انداختو گفت: اسمتون؟

دوست ماهم اين شكلي شده بود:42
یه روز از طرف مدرسه رفته بودیم اردو،
سر ظهر بود و ما رفتیم به دستشویی تا وضو بگیریم.
تو صف دستشویی بودیم(خیلی هم شلوغ بود)
من تو فکر نهار ظهر بودم که چه چیزی میخوان بهمون بدن!:17:
نفر جلویی من که میخواست بره تو دستشویی
اومد یه تعارف بندازه...
بمن گفت بفرما!
منم که تو عالم خودم بودم گفتم نوش جونت،بخور سیر شی!

که یهو به خودم اومدم و دیدم که ای داد بیداد؛چی گفتم!1744337bve7cd1t81
دیگه ازش عذر خواهی کردم!8-}
اما بد ضایع شدم!13
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50