کانون

نسخه‌ی کامل: § سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
1313
حتما میپرسین چرا سرتو میکوبی؟؟؟
خب بهتون میگم،دلیل دارم42
من ی دوست صمیمی دارم ک باهاش خیلی راحتم
دخترا رو هم ک میدونید چطوری با دوستاشون حرف میزنن4fvfcja
حالا تا اینجا اینو داشته باشید....
چن روز پیش رفتم تو ی آموزشگاه زبان ی فرم پر کردم واسه گذروندن دوره تی تی سی
بهم گفتن واسه روز کلاستون باهاتون تماس میگیرم.....
خلاصه 3 شنبه رفتم دانشگاه،تو کلاس بودم ک دوست صمیمیم بهم اس داد
تا خواستم ج بدم ز زد،ج دادم ولی قطع کرد فهمیدم شارژ نداره
خواستم بهش ز بزنم ک گوشیم 2باره ز خورد....
نگاه ب شماره کردم دیدم ناشناسه....
گفتم حتما از محل کارش یا ی کیوسکی جایی ز زده بهم
خلاصه ج دادم گفتم:
شلام چطولی؟؟خوفی؟؟؟22
صدای ی دختر از اونور خط به گوشم رسید
گفت سلام خوبی شما؟؟؟شرمنده مزاحمتون شدم
صداش یجوری بود
گفتم حالا واسه من باکلاس شدی؟؟بابا فهمیدم تو هم بلدی اینطوری حرف بزنی42
گفت ببخشید خانومه....؟؟؟
گفتم اه بسه دیگه!حالا چرا اینطوری حرف میزنی؟؟!صدات شده مثه منگولا 4222مثه آدم حرف بزن ببینم!
طرف گفت:از آموزشگاه...تماس گرفتم!
با تعجب گفتم چی؟؟؟
گفت آموزشگاه....
فهمیدم قضیه جدیه طرف واسه روز کلاسم ز زده
از خجالت نمیدونستم چی بگم 1276746pa51mbeg8j
ولی با خجالت گفتم بفرمایید 1276746pa51mbeg8j
خلاصه روز کلاسامو گفت و سریع قطع کرد1276746pa51mbeg8j
من ک از بس تو فکر طرز حرف زدنم بودم اصلا نفهمیدم طرف چی گفت
فقط متوجه شدم گفت 2باره باهاتون تماس میگیرم
یعنی واقعا دوباره ز میزنه؟؟؟
شما بگید ز میزنه؟؟؟؟1276746pa51mbeg8j4fvfcja
اهمم،شرمنده صدام گرفته بود خواستم واشه4chsmu1چیز باحال دم دس ندارم همینو گوش کنین4chsmu1
عاقا دو سه روز پیش تلیفون زنگ زد،ما هم همگی شیرجه زدیم طرفش،دیدم ناشناسه گفتم من ورمیدارم
من: الو
دختره:سلام خوبی؟
من:ممنون،بفرمایین؟
دختره:گوشی رو میدی مامانت؟
من:گوشی...
مام:الو سلام
دختره:سلام خوبی؟
مامانم:ممنون
دختره:چه خبر؟
مامانم:سلامتی،صداتو بجا نیوردم؟زهرا تویی؟
دختره:ــــــــــ(دیالوگ نداشت4chsmu1 )
مامانم دوباره:شما؟
دختره:حانوم مگه منزل موسوی نیست؟
مامانم:نه اشتباه گرفتین22
------------
یعنی اگه از همون اول میپرسیدم شما اینهمه ...4chsmu1
---------
پ.ن: تمامی اسامی ذکر شده بصورت رندوم و هرگونه تشابه اسمی فامیلی کاملا شانسکی میباشد4chsmu1
****************
راستی اینو یادم رفت
(1392 مرداد 1، 22:44)XρɛRia.ReZa نوشته است: [ -> ]چن وقت پیشش هم:دی ،یکی از دوست های خواهرم زنگ زد خونمون،من برداشتم اقا هول شد گفت:الو سلام خستـــــــــه نباشید،اِ چو چی میگم4chsmu1 بنده خدا قاط زد،فک کرد زنگ زده بخش پشتیبانی خونمون4chsmu1(منم زیر لفظی میخندیدم بهش :دی)
از قدیم گفتن چاه نکن بهر کسی اول خودت دوم کسی،حالا ربطی داشت به این موضوع یا نه نمیدونم4chsmu1ولی همین خانوم یه بار دیگه زنگ زدن خونمون گفتن ،خواهرت هست؟گفتم نه،گفت شمارشو میخواستم پیشم پاک شده،من شماررو بهش دادم گفت دستت درد نکنه،منم گفتم خیــــــــلی ممنون!(باید میگفتم خواهش)هیچی دیگه خودم داشتم تلیفونو گاز میزدم4chsmu1
22
دیشب داشتم با بی آر تی از دانشگاه میومدم
دیدید اتوبوسارو ک 2تا از صندلیاش روبروی همه؟؟
خب اصولا از ی مقصدی ب بعد تقریبا خلوت میشه
منم ک خیلی خشته بودم
دیدم
اتوبوس خلوته روبرومم کسی نیس
خب پامو گذاشتم رو صندلی روبرو
آقا کفشمو نذاشتما پامو گذاشتم 42
ی پیر زن کنار این صدنلی ک من پام روش بود نشسته بود
دید من پامو گذاشتم
کفششو در آوردو پاشو روبروی من دراز کرد 22
.
.
.
.
.
.
.
.
ناراحتیه من این نبود ک چرا کفشاشو در آورد
ناراحتیم از بوی جورابش بود 2213
یعنی تا خونه بجای اینکه اونو فوش بدم خودمو فوش دادم
ک چرا پامو دراز کردم ک این...........
چن پیرم بود هیچی نمیتونستم بهش بگم
من ک شانس ندارم یدفه نفرینم میکرد...........22
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی :یا پاتونو تو اتوبوس دراز نکنید یا میکنید هم
توجه کنید کسی ربروتون نباشه یا حداقل ازش بپرسید جوراباتون بو نمیده 224fvfcja
این سوژه ماله امشبه تازه از تنور در اومده4chsmu1
پسر خالم آیدیشو داده یکی فامیلاشون،اینم تازه
وارده
و 24 ساعت انلاینه لامصب،آن شدم گفتمش رضا (پسرخالم) تویی؟گفت نه مرتضام!(بنده خدا نمیدونه مخفف مرتضی هستم رو چطور بنویسه ،مرتضیم؟4chsmu1 )عاقا بعد احوالپرسی گفتمش (عینه پیاما)میگم تو 24 ساعت فعالی؟4chsmu1 گفت چی؟گفتم:میگم هر وقت میام نیم(باز)تو آنی؟ گفت چی؟گفتم منظورم آنلاینی؟گفت:نه من مغازم!!4chsmu14chsmu14chsmu1 بنده خدا فک کرده آنلاین جاییه4chsmu1 ، یعنی پکیدم از خنده گفتمش بابا منظورم نیمباز هستی،باز گفت ینیچی؟گفتم بابا غلط کردم ولم کن4chsmu1

یه بارم رفته خاص(خصوصی)پسر خالم گفته میگم چراکسی نیس؟(فک کرده شاید رومه!)4chsmu1
یعنی یک دقیقه سکوت!
آخرای تابستون رفته بودیم مشد, ما بودیم وخانواده داییمو مادر بزرگم. دو تا سوییت گرفتیم ،ما طبقه چار  داییم اینا پنج.بچه

داییام که کوچیک اند دو دقه یبار میرفتند و میومدند،هر بارم زنگ درا میزدند.واحد کناریه  که شوهره نمیدونیم چیش بود  هر

بار درا باز میکرد و چیز میگفت. ما گفتیم خوبه درا باز بزاریم که اینا هی زنگ نزنند.خلاصه درا باز گذاشتیم دختر داییم که

چار پنج سالست  اومد درا بست و زنگ درا زد.
هفته پيش دير رسيدم سر کلاس
همينطور که وارد مى شدم استاد از بچه ها پرسيد گرايش روستايى تو کلاس داريم
منم که تنها کسى بودم تو کلاس که گرايشم روستايى بود گفتم استاد من.....
گفت خب بگو بهم کاربرد gis رو در مناطق روستايى.......
يه نگاه به استاد کردم و يه نگاه به خودم همينجور بهتم زده بود
استاد:بچه کجا رو دا ى نگاه مى کنى کاربرد جى اى اس در مناطق روزستايى نام ببر
ميلاد:شرمنده استاد ما گرايشمون شهريه(البته به دروغ گفتم)
استاد:بچه پس چرا ميگى روستايى هستى....
ميلاد:اخه استاد فکر کرديم نمره اى چيزى واسه روستا يى ها ميدين ما هم از سر شوق گفتيم روستا
همه دانشجو ها زدن زير خنده
استاد: خب حالا ۲ نمره از ميان ترمتو کم مى کنم تا بفهمى گرايشت چيه
عجب داستانى دارم من با اين ميان ترم چون کلا استادام از اين نمره محرومم مى کنن
رالبته حق دارن از بس که سر کارشون مى ذارم
امشب برنامه نود مهمون برنامه داشت می گفت امیدوارم عزاداری ها تون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه
یاد یه خاطره ای افتادم

چند سال پیش
حدود چار پنج سال پیش
مسابقات پینگ پنگ داشتیم
ماه رمضون بود
قرار شد من برنامه ها و بازی ها رو اعلام کنم
خیر سرم اومدم بگم طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه
گفتم
"ضمن قبولی طاعات و درگاه احدیت" 4fvfcja
خخخخ حسين اينو گفتي، ياد پارسال افتادم،

يكي از پيشكسوتاي واليبال فوت شده بود،

به نامش يه جام برگزار شد.

توو افتتاحيه طرف گفت:

خير مقدم (moghadam ) عرض ميكنم، بعد يه سرفه كرد و درستش كرد.4fvfcja
ديروز رفتم كتاب بخرم ..رفتم تو كتاب فروشي , از قضا خانم فروشنده يكي از دوستاي مامانم بودن .. كلي سلام و احوال پرسي اينا , بعد رفتم تو قفسه ها ( 22) دنبال كتابي كه ميخواستم .. چند نفر ديگه هم اونجا بودن كه داشتن بحث ميكردن سر اينكه چه كتابي واسه تست بهتره .. منم رفتم وارد بحثشون شدم 22 .. بعد كلي سر كله زدن با هم همگي كتابي كه ميخواستيمو برداشتيم رفتيم پيش همون خانومه تا برامون حساب كنه . نوبت من كه شد وقت رفتم گفت : به مامان سلام برسون . منم در جواب گفتم شمام همين طور 22222222

هيچي ديگه بقيه رو زمين بودن منم رو قاب عكس ديوار 22 
و اخر از همه به خاطر ادبيات نوشتاري فوق العادم از خودم تشكر ميكنم 4fvfcja
چند روز پیش سر نماز بودم گوشیم زنگ خورد ، آخراش بود سریع خوندم گوشی شماره ناشناس بود جواب دادم،استادم بود،وقتی گفت فلانی ام هول شدم اصن نفهمیدم چی گفتم 42 اصن یادم نیست چه گفتگو هایی بینمون رد و بدل شده 4fvfcja فرداش رفتم دانشگاه استاده گفت فلانی چرا اینقد بی حال حرف میزنی پشت گوشی،گفتم استاد سر نماز بودم 4fvfcja استاده گفت مگه سر نماز گوشی جواب میدن!4fvfcja گفتم نه استاد تازه تموم کرده بودم جواب که دادم وقتی فهمیدم شمایید هول شدم خب 4fvfcja گفتم یه کم پر رو بازی در بیارم بش گفتم استاد شانس آوردید جواب دادم وگرنه من شماره ناشناس جواب نمیدم 4fvfcja
سلام
یه سوتی بگم مال خیلی وقت بیشه
بعضی از کلمات توی احوال پرسی شده تیکه کلامم
مثلا خواهش میکنم یا ممنون
یبار با یکی از دوستام داشتم تلفنی صحبت میکردم آخر صحبتمون بود
من: خب کاری نداری؟
دوستم: قربونت
من: ممنون
بعدش من:17.......haha
رفته بودم مسجد دانشگاه، varzesh
کفشمو گذاشتم تو جاکفشی و درش رو قفل کردم و کلیدش رو برداشتم.
بعد نماز رو خوندم و با یه حالت عرفانی و متفکر برگشتم کفشم رو بردارم. 4fvfcja

حالا یه نگاه به کلیدی که داشتم کردم دیدم عدد روی کلید رو خوندم.
بعد رفتم جاکفشی همون شماره رو پیدا کردم و کلید رو زدم بهش. هی میچرخوندم هی باز نمیشد.
اینجوری بودم: اه! لعنتی این جاکفشیای مسجدم که درب و داغونن حالا چرا باز نمی کنه!! چشه این! اه! :smiley-yell:

حالا مونده بودم چی کار کنم بدون کفش! گفتم برم به این مستخدم مسجد بگم! آقا راه افتادم که برم بگم که... وسط راه کلید رو تو دستم نگاه کردم
دیدم روش نوشته 187. یه مقدار بیشتری دقت کردم... بعد سرم رو به این حالت 90 درجه چرخوندم و لیبل کلید رو هم 90 درجه به اون سمت چرخوندم...
و... تاااادااااا!
بله!!!!!
همین دیگه.
871 بودن ایشون! 22 من خونده بودم 187.
نامردا زیر عدده هم خط نکشیده بودن. 22
حالا درسته که 187 و 871 کلا دو سمت مختلف از مسجدن و کمپلت هیچ ربطی به هم ندارن! اما خب دلیل نمیشه که به فکر آدمای عاشقی مثل من نباشن! ما گناه داریم! واقعا درست نیست با ما اینطوری رفتار بشه. والا به خدا! 42
تویه دوران ترک بلند مدتی بودم...یه روز پایه کامپیوتر در فیس بوق بودم 1276746pa51mbeg8jیهو داداشام همراه بابام اومدن تو اتاق گفتن برو سایت بورس فلان کار رو واسمون انجام بده...منم گفتم ای به چشم cheshmakداداشا نشستن کنارم منم موزیلا رو زدم پایین که فیس بوق نپره بعد گفتم با مرورگر اپرا سایت رو باز میکنم واسشون(مدتها بود اصلا ازش استفاده نکرده بودم)آقایی که تو باشی ما اپرا رو باز کردیم تا اومد بالا دیدیم زرشک home page یک صفحه کاملا و صد در صد و واضح اونجوری هستش....منم فقط دیدم  چشای داداشام 6 تا شده بابام حواسش نبود...
عکس العمل من:با اعتماد به نفس کامل یه صفحه جدید باز کردم میگفتم خدا ازشون نگذره یهودیهای صهیونیست چطور تبلیغات بد میکنن4fvfcja
سلام. یاد بخیر. رفتیم عروسی. منم خیلی روابط اجتماعیم قوی نبود. تو یه فازی بودم یهو عروس و داماد اومدن پای میز که تشکر کنن و خوش آمد بگن و از این جور چیزا.
آقا داماد با من دست داد من درومدم گفتم ان شا الله غم آخرتون باشه. 1744337bve7cd1t81hahaوای باید بودین میدیدین.
عروس داغ کرده بود. قرمز شد. سفید شد. گفتم خدا زد الان هست که با کفش پاشنه بلند سرم رو سوراخ کنه4fvfcja اما حیا کرد و فقط چشاش رو درشت کرد و زیر لب یه چیزی گفت .Smiley-happy114
سوتی یعنی اینکه
مهمون بیاد خونتون رو مود نباشی بری پیششون
تو اتاقت ساکت و اروم بشینی تا وقتی اونا برن22

و یهو یه عطسه غافلگیرت کنه22

هیچی عاقا عطسهه ول کن نبود صورتمو چنان بردم تو بالشت عطسه کردم که  الان احساس میکنم هنوز نفسم به صورت نرمال نمیاد بالا4fvfcja
میگن رگای قلب میگیره نذاری عطسه بیاد42

والا .خو ترسیدم صداش بره تو پذیرایی متوجه بشن4fvfcja

نتبجه اخلاقی : مهمون که میاد مث بچه ی خوب برید احوال پرسی 22 شاید بهتون قاقا هم دادن 4fvfcja4fvfcjahaha
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50