1390 اسفند 25، 17:09
آره یه دونه دیگه هم تعریف میکنم امیدوارم خوشتون بیاد.یه بار رفته بودیم خونه ی پدر و مادر دامادمون که خیلی بزرگه و پر از مهمونای غریبه ای بود که تاحالا ندیده بودم یعنی تا اون موقع.حالا فرض کنین با یه خانواده شدیدا رودربایستی دارین و یه خونه ی خیلی بزرگ پر از مهمونای غریبه و مهمونی رسمی دیگه.از اینایی که باید مجسمه بشی و فقط گاهی لبخند تحویل بدین.بعد شوهر خاله ی دامادمون شروع کرد به حرف زدن.یه آدم باکلاس و مسن و تپل که صاحب یه قنادی بزرگه کلی مایه داره و همه فامیل قبولش دارن و روحرفش حرف نمزنن. شروع کرد خاطره تعریف کردن و خیلی با آب و تاب و همه که دور پذیرایی نشسته بودن ساکت و سر تا پا گوش که رسید به جایی مثل شکنجه گاه تو خاطرش که مثلا خیلی خوف ناک بود.من حواسم نبود که چی داره میگه اما لهجه بسیار غلیظی داشت.نمیگم کجایی که کسی خدایی نکرده ناراحت نشه.ولی خیلی شیرین بود لهجش.من حواسم خیلی نبود اما فهمیدم به جای خوف ناکش رسیده و.....ناگهان اصطلاحی به کاربرد و گفت: وحشیانه وحشتناک بود من هم حواسم نبود ولی تو ذهنم تجزیه و تحلیل کردم که عجب اصطلاح مزخرفی. که دوباره و ایندعه با صدای بسار بلندتر و با لهجه ی خیلی غلیظ تری گفت: وحشیانه وحشتناک بوداااااااااااااا. این دفعه نتونستم جلوی خندمو بگیزم و با صدای خیلی بلندی با خر خر خندیدم. جوری که همه صدامو شنیدن........ چجوری بگم؟دهن بسته نفستون رو از دماغ بیرون بدید و سعی کنید بخندید. یه صدای استارت مانندی میده.اما اونجا جاش نبود. اونم به اون بلندی. بنده ی خدا چند ثانیه ساکت شد. آووووووو!آدم به اون پر اعتباری.بعدشم سرمو کلی بردم پایین و دو دقیقه نگه داشتم و وقتی آوردم بالا اصلا به روی خودم هم نیاوردم که همچین گندی زدم. همه پنج ثانیه ساکت شدن و من هنوز با سر پایین داشتم با ویبره و رو حالت بی صدا همراه با قرمزی و فشار میخنیدیم فکر کنم ادامش خیلی ضایع تر از صدا اولیه بود.!ببخشید اگر قشنگ نبود.