چهار تا سوتی قدیمی بگم
1- رفته بودیم شمال یادم نیست کدوم شهرش ولی خوب اون شهر یک جایی به اسم رادیو دریا داشت، منم می خواستم آدرس بپرسم گفتم : ببخشید می دونید رادیو فردا چه طوری میشه رفت؟؟؟
خانمه بدبخت اولش متوجه نشد منم نفهمیدم چی گفتم ولی بعدش جواب داده!
2- رفته بودیم اصفهان تو خیابون جی (فکر کنم همین بود) بودیم من فکر کردم هنوز نرسیدیم به اصفهان!!! از یکی پرسیدم آقا اصفهان چه طوری برم! طرف یک نگاه عاقل اندر سفیه کردو گفت: اینجا اصفهانست، شما کجا می خوای بری؟ (با لهجه بخونید لطفا!) منم هیچی نگفتم! یعنی موندم چی بگم!
3- رفته بودیم گرگان، می خواستیم بریم ناهارخوران. بعدش من باز رفتم پرسیدم آقا ناهارخوارن گرگان چه طوری بریم!!! (مثل این می مونه که بیای تهران بگی دربند تهران چه طوری بریم) طرف خنده ای زد و جواب داد.
4- (این سوتی نیست ولی جالب بود) رفته بودیم کیش تو تاکسی نشته بودیم آقا ما همین که نشستیم این راننده تاکسیه شروع کرد از مشهدی ها بد گفتن
ما رو میگی کلی داشتیم می خندیدیم! بعد از 10 دقیقه دید که ما داریم می خندیم گفت شما که مشهدی نیستی؟
هنوز من می خواستم بگم بله هستم دیدم دامادمون گفت نه! ما سمنانی هستیم!!!!!! خیلی هم جدی!
من دیگه داشتم می مردم از خنده!!!
یه سوتی بلقوه که خدا رو شکر در عرصه عمل ظهور پیدا نکرد ،
تازگی ها وقتی میخوام پیام دسته جمعی بفرستم مطلب رو که نوشتم ، وقت ارسال اول میزنم روی پیش نمایش پست ، بعد دوباره بررسیش میکنم ، آخه یه سوتی قبلن سر این ماجرا داده بودم و پیام حسن یوسف رو برای همه سند تو آل کرده بودم ...
ولی این پیام آخری که ارسال دسته جمعی کردم ،
وقتی زدم روی پیش نمایش پست ، یه هو دیدم نوشتم
گوض کنید جالبه !
گفتم خدا رو شکر که نزدیک بود سند تو آلش کنم... اونوفت باید تویه پیام دسته جمعی دیگه مینوشتم :
بچه ها عذر می خوام اشتباه تایپی بوده !!
............................................................................................
سلام
منم تقریبا خیلی سوتی میدهم همیشه یک چیزی میگم که همه به سلامت عقلم شک میکنند اما این خاطره ای که میخواهم بگم برای خودم نیست مال یکی از دوستامون:
چند سال پیش به اتفاق دوتام رفته بودیم ترکیه وقتی سوار اتوبوس شدیم یک خانم نشسته بود که خیلی چاق بودند دوستمون برگشت گفت بابا این خانمه را با فیل کش هم نمیشه از پا انداختش دیگه خود تانک همون موقع رسیدیم به ایستگاه اون خانمه هم بلند شد و خیلی خونسرد گفت مرتیکه یک نیگا به زنت تو آئینه بکن بعد حرف بزن
بچهها من هم یه چند وقت پیش یه سوتی شدید دادم
میدونید من فعلا تو آلمانم یه روز یه معلم جدید گرفته بودیم این زن خیلی سخت گیر بود
من هم تو کلاس یه دوست ایرانی دارم
من هم بعضی موقعها باهاش فارسی حرف میزنم
یه روز تو کلاس تو زنگ تفریح موندیم از برای قضیه اون زنه هم مونده بود توی کلاسمون
ما هم شروع کردیم بین خودمون به فارسی به این زن بدو بیرا گفتن
بد از اینکه زنگ تفریح تموم شد معلم اومد پیش ما به ما با لهجهٔ غلیظ گفت
من فارسی فهمید شوهر من ایرانی
شما خیلی بی ادب
آقا میدونی ما داشتیم از خجالت آب میشودیم
زنه اصلا شبیه ایرانیها نبود ولله
حتی اسمش هم آلمانی بود
یه بار من رفته بودم ساندویچی...بعد که ساندویچ رو از مَرده گرفتم..پولشو بهش دادم بعد برگشت گفت:قابل نداره.منم نشنیدم بهش گفتم:ای بابا خب پولش درسته دیگه!!!!آقاهه یه لبخند زد و گفت:میگم قابل نداره!!!!!منم که متوجه سوتیم شدم از خجالت سرم و انداختم پایین و رفتم بیرون...اصلا هم دیگه از اون ساندویچ نگرفتم!!!!!!!!
دیروز کلاس مهمی داشتم
کلاس همون درسی که افتاده بودم
ساعت 8 بود
منم شب قبلش ساعت 9 شب خوابیده بودم
ولیبازم خوابم میومد.
بعدش ساعت 7.30 دوستم بیدارم کرد گفتم خوابم میاد نمیام
استادش هم اقای ق" بود و به درد نمیخورد.
بعد ساعت 8.10 دوستم بهم اس ام اس داد که دکتر ز " میاد سر کلاس
واویلاااااااااااااااااااااااا
استاد سختگیره بود.منم در کمال بیخیالی اروم اروم پاشدم و صبحانه هم خوردمو خیلی ریلکس رفتم که برم کلاس
بعدش ساعت 8.35 بود که رسیدم.یه کم این پا اون پا کردم و خلاصه رفتم تو.هی به خودم تلقین کردم .اشکال ندار ه اگر استاد ضایع ات کرد و همه هم بهت خندیدن هم اشکال نداره.خلاصه جرئت پیدا کردم.
بعدش که نشستم سر کلاس .استاده ازاونجایی که با من خوبه چیزی بهم نگفت.
ده دقیقه که گذشت موبایلم زنگ زد.موبایلمو رو سایلنت نذاشته بودم و مامانم ورداشته بود بهم زنگ زده.زنگ گوشیم هم افتضاح بود....
باز استاده چیزی نگفت
خلاصه وقت استراحت داد و دوستمو کشوندم بوفه ی دانشگاه رفتیم در کمال بیخیالی شیر و کیک خوردیم و وقتی تموم شد پاشدیم.
بعد دیر شده بود
استاد شروع کرده بود.ما دلو زدیم به دریا و رفتیم تو
اینبار دیگه استاد گفت : خانوما دیر اومدید ها..حالا من دستام کیف پول خودم و کیف پول دوستم و جعبهی شیر و کیک بود
خلاصه رفتیم نشستیم
بعدشم یه عده دیگه از بچه ها اومدن که اخرسر استاده جوش اورد گفت اگر قرار باشه اینجوری بیایید سر کلاس دیگه رست نمیدم......کلاس ما با سینما یه کمی فرق داره هااااا.................
اینم از این
وقتی راهنمایی بودم پنجره کلاسمون روبه کوچه بود و حفاظم داشت منم نماینده کلاس بودم مثلا خیر سرم! هر روز میرفتم پشت پنجره و داد میزدم: ما زندانی هستیم کمکمون کنید ...مارو نجات بدین....خلاصه یه روز من و دوستم که نماینده کلاس بودیمو دفتر صدا زد و ناظممون به من گفت: ((همسایه ها شکایت کردن گفتن این بچه ها آرامشو از ما گرفتن..بدجور شاکی هستن..تو میدونی کی توی کلاستون این کارو میکنه؟!))
به نظرتون چی میگفتم؟!!!
آره گیتا جون منم توی مدرسه خیلی از این کارا کردم ولی چون درسم خوب بود و زیاد توی چشم ناظم و مدیرا نمیرفتم کسی بم شک نمیکرد... اتفاقا یه بار من بعد از کلی و قت گوشی برده بودم مدرسه بعد یهو ریختن توی کلاس و من و کسایی رو که گوشی داشتیمو دستگیر(!) کردن!و 3روز اخراج شدیم!! بعد من رفتم خونه گریه و زاری... بابام گفت: من جای تو بودم میخندیدم که 3روز واسه خودم راحت و فارغم و خوش میگذروندم!!(گفتم الحق باتمدنی بابا!!
یه سوتی دیگه هم بگم یه بار با دوستم داشتیم از خیابون رد میشدیم و منم گرم صحبت با دوستم بودم یهو دیدم جواب نمیده نگاه کردم دیدم سریع رفته اونور خیابون و منم مثه دیوونه ها داشتم با خودم حرف میزدم! یه بار دیگه هم توی خیابون داشتیم با دوستم بستنی میخودیم یهو استاد گیتارمو دیدم هول کردم گفتم استاد بفرمایید بستنی! بعد دوستم گفت دیوانه آخه کی بستنی تا نصفه خوردشو به استادش تعارف میکنه؟!
گفتم حالا خوبه استاد فکر کنه چه جلفم , نه؟
تازه این خوبه یه بار دوستم بم سپرد برای تولدش سی دی شاد ببرم ... آخرین نفری بودم که رسیدم خونشون!
حالا اینو بیخیال یه بار به دوستم گفتم برای تولدم سی دی شاد بیاره(این یه دوست دیگه ستا) بعد وقتی سی دی رو اورد همش چندتا دونه کم آهنگ شاد اونم قدیمی داشت باقیش غمگین بودن! نزدیک بود سرمو بزنم به دیوار
(اون موقع خودم سی دی شاد نداشتم) جالبیش اینه که بعد پریدم توی اتاقم که خودم سی دی بزنم بعد که برگشتم توی پذیرایی سی دی جدیدیو که زده بودمو بذارم... دیدم عکس زده بودم جای آهنگ!
پس یعنی بابای مدرسه شوهرخاله ی مدرسه هم بوده ؟
چطور مدرسه های ما (مدرسه های دخترونه) عموی(!)مدرسه داشت ... بعد پسرونه ها خاله دارن؟ من اعتراض دارم...اون عموهای مدرسه(!) زیادی خوش خوشانشون میشه این همه دختر میبینن
...ما خاله میخوایم!
(گرچه دیگه از من گذشت...)