سوتی !!
با گلی رفته بودیم بیرون بگردیم ، با ماشین داداشم ! خلاصه جا پارک پیدا نکردیم ! رفتیم تو کوچه پارک کردیم جلو یک مغازه !!
بعد 2 ساعت که برگشتیم هر چی میگشتم پیداش نمی کردم
شانس آوردم گلی همراهم بود ! آخه مغازهه بسته بود رفته بود ! منم هی دنبال مغازه بودم و استرس پیدا کرده بودم فکر کردم ماشین رو بردن
می گشتم پیداش نمی کردم
یک جا هم پیاده شدم برم یک چیز از مغازه بخرم بیام ! گلی تو ماشین بود ! رفتم بعد برگشتنی هی در ماشین رو باز می کردم می دیدم قفل شده
سرم رو آوردم پایین به گلی بگم در رو باز کن دیدم نیست ! یک لحظه ترسیدم ! سریع سرم و بالا آوردم دیدم گلی تو ماشین عقبی داره قه قه می خنده
ماشین رو اشتباهی گرفته بودم !!
بنده خدا مثل دفعه اولی بود که برده بودمش بیرون بگردونمش !! سوتی پشت سوتی
امروز انقدر استرس امتحان داشتیم
که حتی وقتی رفتیم شماره صندلیمونا دیدیم نتونستیم از توی برد ببینیم کجا باید بشینیم
توی برد زده بود از فلان شماره تا فلان کجا برن
من و 3تا دوستام داد و بیداد که اینجاست نه اونجاست
وقتی به خودمون اومدیم
دیدیم همه سریع میبینن میرن توی سالن
اون کسی که دم در کارتا را چک میکرد فقط به ما میخندید
فهمیدیم چقد سر هم داد زدیم
یکی از آشناها از شهرستان اومده بود راه رو پیدا نمیکرد (البته من خودمم اصل دهاتیم هاااا قصد توهین به کسی رو ندارم) با موبایل زنگ زده بود آدرس میگرفت گفتیم کجایی الان گفت توی یه اتوبانم گفتیم اسمش رو نمی دونی گفت هاااا وایساااا آها دیدم چرا اسمش مدرسان شریفه
بنده خدا تبیلغات مدرسان رو دیده بود توی اتوبان
بخدا زیاد نزدیک نیست به ماها فامیل دوریم
يه دبير داشتيم.
يه روز داشت راجب مدار الكتريكي صحبت مي كرد.
يهو همين جوري كه توضيح ميداد ميخواست بگه فيوز برق رو قطع ميكنه گفت فيروز برق رو قطع ميكنه.
من و چند نفر از بغلدستيام كه رديف جلو نشسته بوديم سرمونو انداخته بوديم پايين و داشتيم ميخنديديم.
منم براي اينكه بقيه رو حسابي به خنده بندازم آروم گفتم مگه فيروز مرض داره بيخودي برق رو قطع ميكنه؟
ديگه يعني اشك توي چشماي ما چند نفر جمع شده بود از خنده.
امشب ساعت سه اومدم یه خرما بخورم...چنان خوابم میومد هسته ی خرما رو اشتباهی کندم گذاشتم تو دهنم خوده خرما رو انداختم سطل زباله
بچه که بودم برای اینکه داداشم اذیتم نکنه مامانم منو میزاشت روی میز ناهار خوری بعد بابام دید میز کج شد بعد صاف مامانم اومد ببینه چی بود دید من افتادم روی زمین تا چند ساعت بعدش هنوز از خواب بیدار نشده بودم
بچه که بودم برای اینکه داداشم اذیتم نکنه مامانم منو میزاشت روی میز ناهار خوری بعد بابام دید صندلی کج شد بعد صاف مامانم اومد ببینه چی بود دید من افتادم روی زمین تا چند ساعت بعدش هنوز از خواب بیدار نشده بودم
سلام
همین چند روز پیش آقای عمار به آواتار من در مسابقه امتیاز 1 داد
منم از خدا بی خبر از یه چیز دیگه هم عصبانی بودم...
گفتم اعتبار منفی به ارسال واسه همین موقع هاست دیگه..
بهش اعتبار منفی دادم
خیلی از دستم عصبانیه
خدا کنه منو ببخشه .
اخه من آزارم به مورچه هم نمی رسه.
مادر بزرگم می گفت وقتی کوچیک بود داش تو حیاط بازی می کرد که دید دوستاش دارن با لباس مدرسه برمیگردن به خانه و به مادر بزرگم گفتن چرا برای امتحان خرداد نیومدی که یکهو یادش افتاد نرفته سریع اماده شد رفت مدرسه همه مدرسه گفتن چرا نیومدی مادر بزرگم هل شد به مدیر گفت بابام مامانو کشته جوری که همه باور کردن بعدم امتحان و داد اومد که بیاد خونه مدیر به سرایدار مدرسه گفت باهاش بره خونه ببینه چی شده میان خونه که مادر مادربزرگم در باز می کنه بعد اونجا معلوم شده که مادر مادربزرگم زندس وخدا بیامرز چند ماه پیش از مریضی فوت کرد...
اون روزا كه مدرسه ميرفتم يادمه اول دبيرستان بودم يه معلم فيزيك داشتيم اصلا بلد نبود بهمون درس بده هيچ كسم درس نميخوند يه چن باري با بچه ها رفتيم دفتر اعتراض كرديم گفتيم عوضش كنن ولي گوش نكردن . مجبور شديم خودمون يه كاري كنيم خودش بره . يه روز كه قرار بود اين معلمه بياد سركلاسمون ما هم قبل از اومدنش رفتيم پايه جلويي ميزشو گذاشتيم لبه ي سكوي كلاس ، خلاصه خانم معلم وارد كلاس شد و طبق عادت هميشگي دوتا دستاشو با خيال راحت گذاشت رو ميز ( باور كنيد كل وزنشو انداخته بود رو دستاش) خودتون ديگه تصور كنيد چه كشلي با ميز افتاد پايين . خلاصه خودشو وسايلشو جمع كرد رفت و يه معلم جديد برامون آوردن
یه بار من رفته بودم دکتر....یه دکتر دیگه داروی اشتباهی بهم داده بود و دچار مسمومیت شده بودم...مکالمه من و دکتر:
من:سلام آقای دکتر....
دکتر:سلام عَ ییییییزم.....خوبی عَ یییییییییییزم؟
من:آقای دکتر این من این داروها رو......
دکتر:وای چرا عَ یییییییییییزم.....اشکال نداره عَ یییییییییزم.....خوب میشی عَ یییییییییزم.....
من:آقای دکتر من یه مشکل دیگه م.......
دکتر:اینای رو بخور عَ یییییییییییزم......چیزی نی عَ ییییییییییییزم
من:بله مرسی.....ولی.....
دکتر:چیزی نیست عَ یییییییییییزم....به سلامت عَ یییییییییییزم
من:خدافظ آقای دکتر.....
دکتر:به سلامت عَ ییییییییییییزم....
من:
پ.ن. عَ ییییییییییییزم تکیه کلام اون بنده خدا بود