کانون

نسخه‌ی کامل: بنویس ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
الآن که من هستم اگه موافقی تو پست کن بعد من پستتو ویرایش میکنم درستش میکنم
موافقی ؟
اگه برای نفر بعد زحمتی نیست لطفا این قسمت را به ادامه ی داستان اضافه کنید (( چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین ... )
فقط بگم که این فیلمنامه یا نمایشنامه نیستا
باید ادامشو جمله کنین
نه اینکه اون عبارت بالا باشه بعد زیرشو بنویسین نه ، از همونجا ادامه بدین


چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین
خیلی بامزه اس 4fvfcja

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، میدان ورامین
حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد
قهوه خانه شد...
"فقط بگم که این فیلمنامه یا نمایشنامه نیستا
باید ادامشو جمله کنین
نه اینکه اون عبارت بالا باشه بعد زیرشو بنویسین نه ، از همونجا ادامه بدین"

هما خانم دقیقا منظورم این بود که اینجوری ننویسین 4fvfcja
با اجازتون کمی ویرایش میکنم

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد...
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد
...
میگم این قضیه اعدام کردن چند تا راه جلومون باز کرده من خودم 2تاش که بدرد بخوره را در نظر دارم نمیدونم کدوم را بگم ، لطفا دوستانی که میتونید کمک کنید تا بتونیم با کمک هم داستان جالبی بنویسیم
RE: بنویس...

چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد.حسن به مردي كه مقابلش نشته بود گفت:آن چيزهايي را كه خواستي با خود آوردم اميدوارم كار طبق نقشه پيش بره.مرد گفت:...
چند دکان کوچک نانوایی ،قصابی ،عطاری ، 2قهوه خانه و یک سلمانی میدان ورامین را تشکیل میدادند. نیما زیر نور خورشید قهار .نیمه سوخته ، نیم بریان در پیاده رو راه میرفت که ناگهان پای چپش به چیزی گیر کرد و با سر محکم به زمین خورد و بر اثر شدت ضربه دم به دم جان سپرد. مردی که از کنار نیما می گذشت سریع به پلیس زنگ زد زیرا صحنه جرم را مشاهده کرده بود و مردی که فرار میکرد به سرعت در ازدحام جمعیت پنهان شد و در یک فرصت مناسب از انجا متواری شد یکی از افرادی که از بیرون در حال مشاهده ماجرا بود اتّفاقی با موبایلش از حادثه فیلم گرفته بود.
دو بدن خونین در کف خیابان افتاده بود ، یکی با سری شکسته و دیگری با پهلویی چاقو خورده. دقیقه‌ای بعد عده زیادی دور اجساد که چند قدمی با هم فاصله داشتند جمع شده بودند، که صدای گلوله ای از آنسوی میدان به گوش رسید و خودرویی با سرعت از آنجا دور شد. خودروی متواری شده فاقد پلاک بود و تعدادی از عابران پیاده که در حال فیلمبرداری با موبایلشان از حوادث بودند از ان فیلم گرفتند سرنشینان خوردو یک جوان و یک مرد میانسال بودند همه مردم بهت زده از حوادث در حال اتفاق بودند که ناگهان مردی فریاد زد که تا ساعاتی دیگر درست در امتداد همین پیاده رو قرار است مجرمی را اعدام کنند!
مردم که اکثرا از اهالی همین منطقه بودند و برای لحظاتی در بهت و حیرت این واقعه فرو رفته بودند به یاد اعلام ماموران از این اقدام افتادند. واقعا چه جریانی در حال اتفاق است؟
چند ماه قبل از وقوع حادثه ، در گوشه ای از میدان ورامین حسن از نانوایی کوچک پدرش بیرون می آمد و درحالیکه چیزی را دست خود مخفی میکرد به سرعت وارد قهوه خانه شد و یک استکان چای سفارش داد و در حالی که چای می نوشیدحرف عجیبی می زد.حسن به مردي كه مقابلش نشته بود گفت:آن چيزهايي را كه خواستي با خود آوردم اميدوارم كار طبق نقشه پيش بره. مرد گفت: نه، ترشی نخوری یه چیزی میشی
همایون خان دو راهی که توی نظرتون هست رو بگین تا راجع بهش و راه های دیگه صحبت کنیم 303

53
به یاد حق جان اینم اون دو راهی که گفتم البته راه های دیگه ای هم هست که امیدوارم دوستان بگن . 1) فردی که اعدام میشه توسط نیما گیر افتاده باشه و کشتن نیما برای انتقام باشه ... 2) اعدام را حذف کنیم که اون وقت کشتن نیما برای انتقام گرفتن از چیز دیگه ای باشه / ربط دادنشون به هم نباید کار سختی باشه حتی میشه یکم داستان را رمانتیک کرد یا فقط یکنفر از یک گروه برای استفاده از نیما بهش نزدیک شده باشه و بعد ازش جدا بشه اون وقت باید به نیما توانایی یا موقعیت بخصوصی بدیم
من صحبت شما رو متوجه نشدم آقاهمایون اما اونچه که از ابتدای کار تو ذهنم اومد این بود که نیما ربطی به قضیه نداشت. این چیزیه که تو ذهن من اومد:
شخصی با چاقو یکی دیگه رو میزنه نقش زمین میکنه. میدوه که فرار کنه که بین راه میخوره به نیما و نیما هم نقش زمین میشه. لحظاتی بعد هم شخص چاقوکش رو با تیر میزنن!
پ.ن: یاد اون جوکه افتادم که میپرسید مادرتون چطوری مرد؟ میگفت از پشت بوم افتاد پایین.. افتاد رو گلدون.. گلدون شکست، افتاد رو کولر.. کولر خراب شد، افتاد رو تراس تراس اومد پایین.. دیگه دیدیم داره همه چی رو خراب میکنه با تیر زدیمش!!
داستان یکم راکد شده
شیطونه میگه یه حال اساسی با داستان بدم 4fvfcja
بدم ؟
چرا اتفاقا نیما شخصیت اصلی داستانه و من اول داستان را با نزدیکای آخرش شروع کردم اگه کسی متوجه قضیه شد لطفا ادامه بده اینجا هم صحنه ی قتل شخصیت داستان بود و اصلا اتفاقی نبود
نمیدونم. من نگفتم اصلی نیست. گفتم به این ماجرا ها ربطی نداره
آخه یکی از دوستان جسد دوم رو که وارد کار کرد قضیه پیچیده شد. گفتش دو بدن خونین افتادن.. از اونجاس که من اینطوری تصور کردم:
نقل قول: شخصی با چاقو یکی دیگه رو میزنه نقش زمین میکنه. میدوه که فرار کنه که بین راه میخوره به نیما و نیما هم نقش زمین میشه. لحظاتی بعد هم شخص چاقوکش رو با تیر میزنن!
نقل قول: داستان یکم راکد شده شیطونه میگه یه حال اساسی با داستان بدم بدم ؟
بده
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45