کانون

نسخه‌ی کامل: بنویس ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم4fvfcja
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم اون تبرو بده. شروع کردم به قطع کردنش. که یه دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی داره.
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم...4fvfcja
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که....
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم...4fvfcja
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم .....
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده...

دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....4fvfcja اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!!
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک ...
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک. ولی آخه اون موقع شب سنگک کجا بو؟ همینجور داشت ابهامات بیشتر و بیشتر می شد ....

دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک. ولی آخه اون موقع شب سنگک کجا بود؟ همینجور داشت ابهامات بیشتر و بیشتر می شد. دقت که کردم دیدم یک نان سنگک معمولی هم نیست
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45