کانون

نسخه‌ی کامل: بنویس ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه.... اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک. ولی آخه اون موقع شب سنگک کجا بود؟ همینجور داشت ابهامات بیشتر و بیشتر می شد. دقت که کردم دیدم یک نان سنگک معمولی هم نیست! بربری است که زیاد کشش داده اند !


2 جمله ی اوّل داستان خیلی عالی بود ! ولی انصافا گند زدیم توش4fvfcja
سلام
به نظرتون این داستان رو ادامه بدیم یا یه داستان جدید شروع کنیم؟
سلام
داستان جدید شروع کنیم!!!!!!!!!!!!!4fvfcja4fvfcjacheshmakخیلی بیخود شده اون یکی!!!
پس بسم الله

یکی شروع کنهcheshmak
من چون خودم به شخصه خیلی گند زدم تو داستان قبلی، این یکی رو شروع می کنم1276746pa51mbeg8j


توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده ...
توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان:
توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .
چه جالب الآن دارید داستان می گید خیلی جالبه، منم هستم..
توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

(آقا اون قبليه خيليييييييييييييييييي با حال بود حيف شد قطعش كرديد )
توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......
وی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......

کمک ... کمک ...

تو رو خدا کمکم کنید... نزارید جوونمرگ بشم... هر کی می تونه کمکم کنه..

منو گروگان گرفتن ... تو سایتم با هزار زحمت اومدم ... با اینترنت گوشی موبایلم ... اومدم....

اونا منو آوردن توی کویر لوت... دقیقا نمی دونم کجای کویر لوت قرار داریم... اینجا شباش سرده...

نمی دونم می خوان با من چیکار کنن.. اصلا نمی دونم چرا منو گرفتن ... باور کنید راست می گم...

وقتی پ.خ رو خوندم با خودم یکم فکر کردم... گفتم که هه این بیچاره فکر کرده که خیلی ساده ایم... توی کویر لوت که گوشی ها خط نمی ده....

ولی یکم دیگه که گذشت یه چیزی از درون من رو عذاب می داد... با خودم گفتم که اگه واقعا به کمک احتیاج داشته باشه چی ؟
اونوقت توی اون دنیا می خوای چطوری جواب خدا رو بدی... برای همین دست به کار شدم...
وی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......

کمک ... کمک ...

تو رو خدا کمکم کنید... نزارید جوونمرگ بشم... هر کی می تونه کمکم کنه..

منو گروگان گرفتن ... تو سایتم با هزار زحمت اومدم ... با اینترنت گوشی موبایلم ... اومدم....

اونا منو آوردن توی کویر لوت... دقیقا نمی دونم کجای کویر لوت قرار داریم... اینجا شباش سرده...

نمی دونم می خوان با من چیکار کنن.. اصلا نمی دونم چرا منو گرفتن ... باور کنید راست می گم...

وقتی پ.خ رو خوندم با خودم یکم فکر کردم... گفتم که هه این بیچاره فکر کرده که خیلی ساده ایم... توی کویر لوت که گوشی ها خط نمی ده....

ولی یکم دیگه که گذشت یه چیزی از درون من رو عذاب می داد... با خودم گفتم که اگه واقعا به کمک احتیاج داشته باشه چی ؟
اونوقت توی اون دنیا می خوای چطوری جواب خدا رو بدی... برای همین دست به کار شدم...
گفتم این طرف یا از موبایلش به اینترنت وصل شده یا با اینترنت بی سیم زنگ زدم به ارائه کننده های این خدمات که ببینم توی کویر لوت آنتن دهی دارن یا نه
سلام

دوستان ماشاء الله نویسنده ایی هستیدا4fvfcja

سعی کنید داستانو کم کم ادامه بدید

مثلان یه خط Khansariha (18)

توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......

کمک ... کمک ...

تو رو خدا کمکم کنید... نزارید جوونمرگ بشم... هر کی می تونه کمکم کنه..

منو گروگان گرفتن ... تو سایتم با هزار زحمت اومدم ... با اینترنت گوشی موبایلم ... اومدم....

اونا منو آوردن توی کویر لوت... دقیقا نمی دونم کجای کویر لوت قرار داریم... اینجا شباش سرده...

نمی دونم می خوان با من چیکار کنن.. اصلا نمی دونم چرا منو گرفتن ... باور کنید راست می گم...

وقتی پ.خ رو خوندم با خودم یکم فکر کردم... گفتم که هه این بیچاره فکر کرده که خیلی ساده ایم... توی کویر لوت که گوشی ها خط نمی ده....

ولی یکم دیگه که گذشت یه چیزی از درون من رو عذاب می داد... با خودم گفتم که اگه واقعا به کمک احتیاج داشته باشه چی ؟
اونوقت توی اون دنیا می خوای چطوری جواب خدا رو بدی... برای همین دست به کار شدم...
گفتم این طرف یا از موبایلش به اینترنت وصل شده یا با اینترنت بی سیم زنگ زدم به ارائه کننده های این خدمات که ببینم توی کویر لوت آنتن دهی دارن یا نه

ازونجا ک مدیر بودم و به ای پیش دسترسی داشتم اونا دنبال کردن و دیدن ن اصلان سمت کویر لوت انتن نمیده که هیچ اون کسی ک پ . خ رو فرستاده بود هم ...


توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......

کمک ... کمک ...

تو رو خدا کمکم کنید... نزارید جوونمرگ بشم... هر کی می تونه کمکم کنه..

منو گروگان گرفتن ... تو سایتم با هزار زحمت اومدم ... با اینترنت گوشی موبایلم ... اومدم....

اونا منو آوردن توی کویر لوت... دقیقا نمی دونم کجای کویر لوت قرار داریم... اینجا شباش سرده...

نمی دونم می خوان با من چیکار کنن.. اصلا نمی دونم چرا منو گرفتن ... باور کنید راست می گم...

وقتی پ.خ رو خوندم با خودم یکم فکر کردم... گفتم که هه این بیچاره فکر کرده که خیلی ساده ایم... توی کویر لوت که گوشی ها خط نمی ده....

ولی یکم دیگه که گذشت یه چیزی از درون من رو عذاب می داد... با خودم گفتم که اگه واقعا به کمک احتیاج داشته باشه چی ؟
اونوقت توی اون دنیا می خوای چطوری جواب خدا رو بدی... برای همین دست به کار شدم...
گفتم این طرف یا از موبایلش به اینترنت وصل شده یا با اینترنت بی سیم زنگ زدم به ارائه کننده های این خدمات که ببینم توی کویر لوت آنتن دهی دارن یا نه

ازونجا ک مدیر بودم و به ای پیش دسترسی داشتم اونا دنبال کردن و دیدن ن اصلان سمت کویر لوت انتن نمیده که هیچ اون کسی ک پ . خ رو فرستاده بود هم ...

یکی از اعضای کانونه که یک نام کاربری دیگه ساخته و می خواسته که شوخی کنه (فرض کنیم طرف آی پیه ثابت داشته)
توی کانون داشتم می گشتم که دیدم یه پ.خ از یه ناشناس اومده با این عنوان : لطفا بخوان
یکی دو ساعتی تو کانون بودم , میخواستم برم سراغ درسم , اما کنجکاو شدم تا بعد از خوندن این پ.خ برم .

پيش خودم گفتم اين از قديماي كانونه يا يكيه كه تازه عضو شده ؟ من نمي شناسم اما برام پ خ زده ؟

دیدم نوشته بود تورو خدا کمکم کنید ......

کمک ... کمک ...

تو رو خدا کمکم کنید... نزارید جوونمرگ بشم... هر کی می تونه کمکم کنه..

منو گروگان گرفتن ... تو سایتم با هزار زحمت اومدم ... با اینترنت گوشی موبایلم ... اومدم....

اونا منو آوردن توی کویر لوت... دقیقا نمی دونم کجای کویر لوت قرار داریم... اینجا شباش سرده...

نمی دونم می خوان با من چیکار کنن.. اصلا نمی دونم چرا منو گرفتن ... باور کنید راست می گم...

وقتی پ.خ رو خوندم با خودم یکم فکر کردم... گفتم که هه این بیچاره فکر کرده که خیلی ساده ایم... توی کویر لوت که گوشی ها خط نمی ده....

ولی یکم دیگه که گذشت یه چیزی از درون من رو عذاب می داد... با خودم گفتم که اگه واقعا به کمک احتیاج داشته باشه چی ؟
اونوقت توی اون دنیا می خوای چطوری جواب خدا رو بدی... برای همین دست به کار شدم...
گفتم این طرف یا از موبایلش به اینترنت وصل شده یا با اینترنت بی سیم زنگ زدم به ارائه کننده های این خدمات که ببینم توی کویر لوت آنتن دهی دارن یا نه

ازونجا ک مدیر بودم و به ای پیش دسترسی داشتم اونا دنبال کردن و دیدن ن اصلان سمت کویر لوت انتن نمیده که هیچ اون کسی ک پ . خ رو فرستاده بود هم ...

یکی از اعضای کانونه که یک نام کاربری دیگه ساخته و می خواسته که شوخی کنه

تا فهمیدم اوضاع از این قراره، منم خواستم قضیه رو با هماهنگی بقیه بچه ها ادامه بدم تا بفهمم کدوم یکی از بچه هاس پس ...
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45