1392 مرداد 19، 15:56
1392 مرداد 20، 11:37
باید راهی سمت تو پیدا کنم
که این تنها راه نجات منه
میترسم یه روزی به سمتت بیام
که پل های پشت سرم بشکنه
که این تنها راه نجات منه
میترسم یه روزی به سمتت بیام
که پل های پشت سرم بشکنه
1392 مرداد 20، 21:24
میدونم میتونم که پیدات کنم
میدونم دل من به این دل خوشه
من هر جای دنیا برم باز هم
یه حسی منو سمت تو میکشه
میدونم دل من به این دل خوشه
من هر جای دنیا برم باز هم
یه حسی منو سمت تو میکشه
1392 مرداد 22، 9:39
تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته
دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته
1392 مرداد 24، 22:14
الهـي
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي
الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني
الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم
الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني
الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت
الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن
الهـي
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر
الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت
خواجه عبدالله انصاری
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي
الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني
الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم
الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني
الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت
الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن
الهـي
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر
الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت
خواجه عبدالله انصاری
1392 مرداد 24، 22:36
گفتی ز خاک، بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه! که از خاک، کمتریم
از خاک بیشتر نه! که از خاک، کمتریم
1392 مرداد 25، 1:00
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره
تمومهه..
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو،محتاجی
حرومهه..
پریشونه چه چیزا که نبودم
دیگه میخوام پرییشون تو باشم
تویی که زندگییمو آبرومو
باید هر لحظه مدیون تو باشم
فقط تو میتونی کاری کنی که
دلم ازین همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم،تنهای تنهام
اگه..
دستم تو دست تو نباشهه..
نخواد و تو بگی آره
تمومهه..
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو،محتاجی
حرومهه..
پریشونه چه چیزا که نبودم
دیگه میخوام پرییشون تو باشم
تویی که زندگییمو آبرومو
باید هر لحظه مدیون تو باشم
فقط تو میتونی کاری کنی که
دلم ازین همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم،تنهای تنهام
اگه..
دستم تو دست تو نباشهه..
1392 مرداد 25، 8:48
ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...
ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...
ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...
ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...
ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...
ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...
ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...
ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...
ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...
ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...
ای خدایی که جز تو خدایی نیست...
به تو پناه آوردم... به تو پناه آوردم...
...ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...
ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...
ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...
ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...
ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...
ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...
ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...
ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...
ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...
ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...
ای خدایی که جز تو خدایی نیست...
به تو پناه آوردم... به تو پناه آوردم...
...ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...
1392 مرداد 27، 22:33
سلام
خدایا شکرت که بعد از چند سال زیارت دوباره ی حرم امام هشتم رو نصیبم کردی...
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت که بعد از چند سال زیارت دوباره ی حرم امام هشتم رو نصیبم کردی...
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
خدایا شکرت......
1392 مرداد 29، 12:23
ﺧﺪﺍﯾــــﺎ ....
ﺍﯾﻨﻘـــﺪﺭ ﺑﻬــﻢ ﻇﺮﻓﯿــﺖ ﺑــﺪﻩ ؛ ﮐﻪ
ﻧﻌﻤـــﺖ ﻫــﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﺨﺸﻨــــﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﻬــﻢ
ﻣﯿــﺪﯼ , ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ٍ ﻟﯿــﺎﻗﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻨـــﻮﯾﺴﻢ
آمین...
ﺍﯾﻨﻘـــﺪﺭ ﺑﻬــﻢ ﻇﺮﻓﯿــﺖ ﺑــﺪﻩ ؛ ﮐﻪ
ﻧﻌﻤـــﺖ ﻫــﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﺨﺸﻨــــﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﻬــﻢ
ﻣﯿــﺪﯼ , ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ٍ ﻟﯿــﺎﻗﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻨـــﻮﯾﺴﻢ
آمین...
1392 مرداد 30، 11:17
خدایــــــــا !
اگر روزی فراموش کردم خدای بزرگی دارم . . .
تو فراموش نکن بنده ی کوچیکی داری . . .
با نوازشی و یا تلنگری آرام وجودت را . . .
همراهیت را . . .
مهربانی و بزرگیت را . . .
برایم یادآوری کن
اگر روزی فراموش کردم خدای بزرگی دارم . . .
تو فراموش نکن بنده ی کوچیکی داری . . .
با نوازشی و یا تلنگری آرام وجودت را . . .
همراهیت را . . .
مهربانی و بزرگیت را . . .
برایم یادآوری کن
1392 شهريور 2، 15:16
خداونــــدا !
به دل نگیـــر اگـر گاهـــے
"زبانـــم" از شکرت بـــاز مے ایســـتد !
تقصیـــرے ندارد ...
قاصـــر اســت ...
کــم مے آورد در برابـر بزرگـــے ات ...
لکنــــت مے گیـــرند واژه هایـــم در برابــــرت !
در دلـــم اما همیشــه...
ذکــر خـــیرت جاریســت ...
به دل نگیـــر اگـر گاهـــے
"زبانـــم" از شکرت بـــاز مے ایســـتد !
تقصیـــرے ندارد ...
قاصـــر اســت ...
کــم مے آورد در برابـر بزرگـــے ات ...
لکنــــت مے گیـــرند واژه هایـــم در برابــــرت !
در دلـــم اما همیشــه...
ذکــر خـــیرت جاریســت ...
1392 شهريور 2، 22:15
بهترینم خستم
ببین امشب به اندازه همه خستگیام گریه کردم
بیا تمومش کن
من آدمش نیستم
کمرم شکسته
تا کی مشکل حل کنم!!!!!!!!!!!!!!!!
بزار یکم زندگی کنم
یا اصن نه زندگی هم نمیخوام
راحتم کن
خسته شدم از بس تظاهر ب خوب بودن کردم
خسته شدم از بس گفتم من میتونم من قوی ام
خسته شدم از بس خودمو امیدوار کردم........
بخدا خستم
منو دریاب...........
ببین امشب به اندازه همه خستگیام گریه کردم
بیا تمومش کن
من آدمش نیستم
کمرم شکسته
تا کی مشکل حل کنم!!!!!!!!!!!!!!!!
بزار یکم زندگی کنم
یا اصن نه زندگی هم نمیخوام
راحتم کن
خسته شدم از بس تظاهر ب خوب بودن کردم
خسته شدم از بس گفتم من میتونم من قوی ام
خسته شدم از بس خودمو امیدوار کردم........
بخدا خستم
منو دریاب...........
1392 شهريور 4، 15:13
خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم...
خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم...
خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم .....
خدایا...توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه
روزبه تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....
خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:
خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.
خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.
خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد تو طلب عفوکنم.خدایا به کدامین گناه اشک شرم از دیده جاری سازم.
هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال سخن گفتنم نداد.
خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پر وبالی ده تا خودش را ازاین قفس رهایی بخشد وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی
خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که خودازکرده خویش آگاهم .چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.
چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.
بار الهی ها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم
بار الهی ها،توازعلاقه ی من نسبت به خودت آگاهی ومی دانی که چقدر مشتاق رسیدن توام ولی هروقت که تصمیم گرفتم که به
سوی توبیایم گناه به سراغم آمد و مرا ازتو دورساخت.
همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است.
بار الهی ها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره زاری که درپیش روی من است
می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیایدآرزوی رسیدن به تو را این بار ازمن بستاند.
پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مرا ازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم.
خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم
خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم...
خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم .....
خدایا...توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه
روزبه تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....
خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:
خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
خدایا،شرمنده ام از زیادی گناهانی که انجام داده ام ،شرمنده ام.
خدایا از قدر نشناسی خودم ، ازاین که هر روز باعث ناراحتی تو می شوم شرمسارم.
خدایا چه بگویم ازکدامین گناهم نزد تو طلب عفوکنم.خدایا به کدامین گناه اشک شرم از دیده جاری سازم.
هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال سخن گفتنم نداد.
خدایا ،مرا ازاین منجلابی که درآن گرفتارشده ام نجاتم ده.به این پرنده ی اسیر پر وبالی ده تا خودش را ازاین قفس رهایی بخشد وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .
خدایا، مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی
خدایا، چگونه می توانم روی به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که خودازکرده خویش آگاهم .چگونه می توانم دوستارتوباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.
چگونه می توانم طلب عفو وبخشش کنم درحالی هنوزشعله های عصیان دردرونم فروزان است.
بار الهی ها،چگونه می توانم روی به توبه آورم درحالی که اسیرهواهای نفسانی خویشم
بار الهی ها،توازعلاقه ی من نسبت به خودت آگاهی ومی دانی که چقدر مشتاق رسیدن توام ولی هروقت که تصمیم گرفتم که به
سوی توبیایم گناه به سراغم آمد و مرا ازتو دورساخت.
همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است.
بار الهی ها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره زاری که درپیش روی من است
می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیایدآرزوی رسیدن به تو را این بار ازمن بستاند.
پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مرا ازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم.
خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم
1392 شهريور 5، 21:47
خدایا
تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شـــــــــــــــــــــــــدم
تورا بخشنده پنداشتم و گنه کار شــــــــــــــــــــــــــدم
تورا وفا دار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتـــــــــــــــــــم
تورا گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندیـــــــــــــــــــــــــــــــــ !؟؟
تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شـــــــــــــــــــــــــدم
تورا بخشنده پنداشتم و گنه کار شــــــــــــــــــــــــــدم
تورا وفا دار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتـــــــــــــــــــم
تورا گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندیـــــــــــــــــــــــــــــــــ !؟؟
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153