خدایا دلی که در تب و تاب معشوق می تپد، مشغول ما سواه نمی شود. ظرف دل ما را از هرچه جز شهد عشق تهی کن!
خدایا اگر ابتدا پاک باید شد و آنگاه نظر بر رخ آن پاک انداخت، این وجود آلوده ما و دست مطهر تو.
خدایا اگر اول باید خانه دل از اغیار خالی کرد و آنگاه مهمان طلبید، تویی که خود صاحبخانه ای، خانه ات را دریاب.
خدایا کسی که گمشده دارد، در جمع غفلت زدگان پیدا نمی شود. و اگر پیدا شد همدل و همنوا نمی شود. و اگر به جسم پیدا شد روحش از طلب جدا نمی شود. روح مارا طالب و جستجو گر محبوب قرار بده.
اى خداى من اى پروردگار من و سيد و مولاى من از کدامين سختيهاى امورم بسويت شکايت کنم و از کدام يک به درگاهت بنالم و گريه کنم
از دردناکى عذاب آخرت بنالم يا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم
پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى
در آن حال گيرم که بر آتش عذاب تو اى خداى من و سيد و مولاى من و پروردگار من صبورى کنم چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد
و گيرم آنکه بر حرارت آتشت شکيبا باشم چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشيد
يا چگونه در آتش دوزخ آرام گيرم با اين اميدوارى که به عفو و رحمت بىمنتهايت دارم
بارى به عزتت اى سيد و مولاى من به راستى سوگند مىخورم که اگر مرا با زبان گويا (به دوزخ) گذارى من در ميان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى کنم
و بسى فرياد مىزنم بسويت مانند شيون گريه کنندگان
و بنالم به آستانت مانند عزيز گم کردگان و به صداى بلند تو را مىخوانم که اى ياور اهل ايمان
و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فريادرسفرياد خواهان
و اى دوست دلهاى راستگويان و اى يکتا خداى عالميان
آيا درباره تو اى خداى پاک و منزه و ستوده صفات گمان مىتوان کرد که بشنوى در آتش فرياد بنده مسلمى را که به نافرمانى در دوزخ زندانى شده
و سختى عذابت را به کيفر گناه مىچشد و ميان طبقات جهنم به جرم و عصيان محبوس گرديده
و ضجه و نالهاش با چشم انتظار و اميدوارى به رحمت بىمنتهايت بسوى تو بلند است و به زبان اهل توحيد تو را مىخواند و به ربوبيتت متوسل مىشود
باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى که به سابقه حلم نامنتهايت چشم دارد
يا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنکه به فضل و کرمت اميدوار است
يا چگونه شرارههاى آتش او را بسوزاند با آنکه تو خداى کريم نالهاش را مىشنوى و مىبينى مکانش را
يا چگونه شعلههاى دوزخ بر او احاطه کند با آنکه ضعف و بىطاقتيش را مىدانى
يا چگونه به خود بپيچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنکه تو به صدق (دعاى) او آگاهى
يا چگونه مأموران دوزخ او را زجر کنند با آنکه به صداى يا رب يا رب تو را مىخواند
يا چگونه به فضل تو اميد آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى
هيهات که هرگز چنين معروف نباشد و اين گمان نرود
و به رفتار با بندگان موحدت که همه احسان و عطا بوده اين معامله شباهت ندارد
پس من به يقين قاطع مىدانم که اگر تو بر منکران خداييت حکم به آتش قهر خود نکرده و فرمان هميشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى
محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مىکردى
و هيچکس را در آتش جاى و منزل نمىدادى
و ليکن تو اى خدانامهاى مبارکت مقدس است و قسم ياد کردهاى که دوزخ را از جميع کافران
جن و انس پر گردانى و مخلد سازى معاندان را در آن عذاب
و تو را ستايش بىحد سزاست که با وجود آنکه خويش را ثنا گفتى و بهمه انعام نمودى در کتاب خود فرمودى آيا (در آخرت) اهل ايمان با فاسقان يکسانند هرگز يکسان نيستند
فرازی از دعای کمیل
خدایا تورا در هر شرایطی شکر می گویم
زمانی که نعمتت را بر من ارزانی می کنی فقط و فقط شکر برای توست ای غفارالعالمین
زمانی که مرا گرفتار مشکلات و سختی ها مکنی باز هم فقط شکر تو را سزاست
ای مهربان ترین مهربان ها
اینم یه قطعه شعر از خواننده ی محبوبم(مجازه ها!!!)
ای خدا دلگیرم ولی احساس غم نمیکنم
چون باتوام پیش کسی سرم رو خم نمیکنم
با آهنگش روی من خیلی تاثیر گذاشت بی آهنگشو نمیدونم تاثیرگذار باشه یا نه!
خدایا قلب امام زمان را از من راضی کن !
خدایا به من کمک کن خالصانه ترین ارتباطات قلبی با او داشته باشم !
خدیا ملاقات قلبی من را با امامم نزدیکتر کن!
خدایا هر کار خوبی که انجام میدهم زمینه ای باشد که ظهور او را نزدیک کند!
خدایا ایمان من را با توجه و دعای امام زمان به بالاترین درجات برسان !
خدایا اطاعت و عشق ودوستی من را به امامم لحظه به لحظه بیشتر کن !
خدایا مرا از ذخیره های خودت برای او قرار بده و از شهیدان بین دستانش و از جانباختگان برایش !
براستی که تو به همه چیز توانایی ! و بندگانت را بسیار دوست داری!
الهی توانایی ده که در راه نیفتیم
بینایی ده که در چاه نیفتیم
بنمایی دری که درگشاینده تویی
بنمایی رهی که ره نماینده تویی
من دست به هیچ دستگیری ندهم
که ایشان همه فانیند و پاینده تویی
خدايا! دانايي را چراغ راهمان کن
جهنم تاريک بود. جهنم سياه بود . جهنم نور نداشت. شيطان هر روز صبح از جهنم بيرون مي آمد و مشت مشت با خودش تاريکي مي آورد. تاريکي را روي آدم ها مي پاشيد و خوشحال بود، اما بيش از هر چيز خورشيد آزارش مي داد...
خورشيد ، تاريکي را مي شست . مي برد و شيطان براي آوردن تاريکي هي راه بين جهنم و روز را مي رفت و برمي گشت. و اين خسته اش کرده بود.
شيطان روز را نفرين مي کرد. روز را که راه را از چاه نشان مي داد و ديو را از آدم.
شيطان با خودش مي گفت: کاش تاريکي آنقدر بزرگ بود که مي شد روز را و نور را و خورشيد را در آن پيچيد يا کاش …
و اينجا بود که شيطان نابينايي را کشف کرد: کاش مردم نابينا مي شدند. نابينايي ابتداي گم شدن است و گم شدن ابتداي جهنم.
***
اما شيطان چطور مي توانست همه را نابينا کند! اين همه چشم را چطور مي شد از مردم گرفت!
شيطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پيدا کرد. جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.
***
حالا هر صبح شيطان از جهنم مي آيد و به جاي تاريکي، جهل روي سر مردم مي ريزد و جهل ، تاريکي غليظي است که ديگر هيچ خورشيدي از پس اش بر نمي آيد.
چشم داريم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخيص نمي دهيم .
چشم داريم و هوا روشن است اما ديو را از آدم نمي شناسيم.
واي از گرسنگي و برهنگي و گمشدگي.
خدايا ! گرسنه ايم ، دانايي را غذايمان کن.
خدايا ! برهنه ايم ، دانايي را لباس مان کن.
خدايا !گم شده ايم ، دانايي را چراغ مان کن.
***
حکيمان گفته اند: دانايي بهشت است و جهل ، جهنم.
خدايا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانايي چند سال نوري ، رنج و سعي و صبوري لازم است !؟
من و خدايم
خدایا چه ساده می توان زیست و چه سان ما تجمل گرایانه زندگی می کنیم.
خدایا چه ساده می توان تو را باور داشت و چه سان دور مانده ایم از تو.
خدایا چه آسان ما را می بخشی و چه بی خبرانه روی از تو بر گرفته ایم.
خدايا آيا باور کنم که از گناهانم نخواهی گذشت؟
ايا قبول کنم که بر من خشم خواهی گرفت؟
نه هرگز .
من هرگز به اين باور نميرسم.
خودت نااميدان را شيطان خوانده.ای بدون اينکه سخنی از درجه گناهانشان بگويی.
پس تو هر کسی را با هر درجه از بدی پذيرايی.
پس مرا بپذير که جز دامان تو پناهی ندارم.
خدایا!
من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم ،
رنج ها را بپذیرم ، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم ،
به مردگان روح بدهم و تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم.
ای خدای بزرگ! من این مسئولیت تاریخی را در مقابل تو به گردن گرفته ام
و تنها تویی که ناظر اعمال منی و فقط تویی که به تو پناه میجویم و تقاضای کمک می کنم .
ای خدا باید از نظر علم نیز از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان من را از این راه طعنه زنند .
باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده به دیگران فخر میفروشند
ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد!
باید همه ی آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم ،
آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم .
ای خدای بزرگ اینها که از تو میخواهم
چیزهایی است که فقط میخواهم در راه تو بکار اندازم
و تو خوب میدانی که استعداد آن را داشته ام .
از تو میخواهم مرا توفیق دهی کارهایم ثمر بخش شود
و در مقابل خسان سرافکنده نشوم
شهید چمران
خدایا واقعا نمیدانم اینبار اومدم که ازت چی بخوام
از دیروز خیلی خسته ام اما همش به تو ای خدای مهربون امیدوارم
خدایا خودت بهتر میدانی من هرگز در کاری اصرار نمیکنم و میگم هر چی تو بخوای همون میشه
اما اینبار میخوام واسه یکی دعا کنم_ فقط میتونم بگم اونو در پناه خودت نگه دار
من از اون حداقل اینو بهتر می دانم که تا خدا نخواد هیچ چیز اتفاق نمییفته
نه زندگی نه مرگ
خدایا درک اینها رو براش اسان کن
دلم میخواد از ته دل فریاد بزنم خدایا دوست دارم.
خدایا من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری
من همچو تویی دارم وتو چون خود نداری ... دکتر شریعتی
خداي من!!! ميخواهم با تو سخن بگويم، با تويي كه از توام....
ميخواهم با تويي سخن بگويم كه سهمت از هستي مان، بودنمان است ولي سهمت از بودنت، شايد كنج خاك خورده قلب هايمان....
با تو سخن ميگويم كه در اين حجم پيشرفت ها حست ميكنم.تنها در سجده هاي سبز مادربزرگ هايمان يا در آب پاشي پدربزرگ وقتي دست هايش را به سوي گنبد آسمان بلند كرده.....
بار خداي من! ميدانم هستي در زاويه زاويه ي هستي كوچكم، اما چرا تنها در پشت سختيهايم پيدايت ميكنم نميدانم... ميدانم سرازيري در عطر دل انگيز بهار كه صداي پاورچين پاورچين آمدنش را ميشنويم، خفته اي در گلبرگ هاي گلهاي سفيد و بيداري در سحرگاهان طلايي، خدايا هستي در طاق خانه هامان در آن قرآن سبز، تماشايمان ميكني از درون آينه، لبخند ميزني در نور و شايد دست تكان مي دهي برايمان از درونمان....
يا رب، سرشاري در ملودي زندگيمان اما چرا تنها به چشم تك نت به تو مي نگريم، نميدانم.....
خدايا آن زمان كه به من نفس بخشيدي ميدانستي در دم و بازدم زندگي كمتر هواي تو به سرم ميزند اما چرا مرا رسم پرواز دادي، نميدانم. اي خدايي كه در اوج كمال ميتوانم (تو) صدايت كنم، چقدر دل تنگي از من؟ چقدر باراني ميشوي از معصيت هايم؟ اين كوچكت را ببخش و رها مكن.....!
بارالها!
در پیشگاه تو ایستادهام،
و دستهایم را به سوى تو بلند كردهام،
آگاهم كه در بندگىات كوتاهى نموده و در فرمانبرىات سستى كردهام،
اگر راه حیا را مىپیمودم از خواستن و دعا كردن مىترسیدم ...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مىخوانى،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مىدهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانىهاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مىكنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مىدهند، به تو روى مىآورم.
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مىشود قرار دادم
اگر با این همه، خواستهام را رد كنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مىگردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى كه از بندهاش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مىزند .
واى بر من اگر رحمت گستردهات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بندهاش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.
در این حالت نمىدانم كدام نعمتت را شكر گزارم؟
آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشتههایم را بر من مىبخشایى؟
یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مىافزایى؟
ملاصدرا می گوید
خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان
اما به قدر فهم تو كوچك ميشود
و به قدر نياز تو فرود ميآيد، و به قدر آرزوي تو گسترده ميشود،
و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود،
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود،
و به قدر دل اميدواران گرم ميشود...
پــدر ميشود يتيمان را و مادر.
برادر ميشود محتاجان برادري را.
همسر ميشود بي همسر ماندگان را.
طفل ميشود عقيمان را.
اميد ميشود نااميدان را.
راه ميشود گمگشتگان را.
نور ميشود در تاريكي ماندگان را.
شمشير ميشود رزمندگان را.
عصا ميشود پيران را.
عشق ميشود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چيز ميشود همه كس را.
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهيز از معامله با ابليس.
درآ یه حدیث قدسی اومده که :
((کنتُ کنز مخفیا فاحببتُ أن أُعرف ..فخلقتُ الخلقَ لکی أُعرف))
گنجی پنهان بودم دوست داشتم شناخته شوم پس انسان را بیافریدم تا شناخته گردم
آفرینش انسان با محبت وعشق شروع شد
تو شمعی جاودانه هستی و دل من پروانه وار گرد وجود تو می چرخد تو اصل وبنیاد همه آفرینش هستی و معشوقه من ( برای همه جانی و برا ی من جانانی)
سلام خدا جونم..
اصلا دلم میخواد هر جور دوست دارم صدات کنم..
برای من خیلی مهربونی..
دوستت دارم
اول تشکر:
ازت ممنونم که تونستم تمام برگه های ختم قرآن که دستم مونده بود و پخش کنم..
خیلی خوشحالم
چون نه ,توش زیاد اومده بود..
ممنونتم
بعدشم مرسی بابت .....
میشه یکم غرغرم کنم؟؟؟
راستش امروز از اون روزاس که شرایط غرغر و داشتم اما اصلا نتونسم..نمیدون چرا!؟!؟از من بعیده
میدونم داشتی امتحانم میکردی
نمیدونم چند گرفتم..
امیدورام فقط رد نشده باشم
فردا هم بیدارم کن..میخوام باهات راز و نیاز کنم و قران بخونم
دختر بدی شدم..چند روزیه که قران نمیخونم..
فکر کنم یه اتفاقی افتاده
فقط ناراحت نباش از من
من دختر بدی هستم اما دوست دارم .. عاشقتم..فقط تو رو میخوام خواهش میکنم ازم ناراحت نباش..
گریه میکنم ها..
راستش دیگه جایی ندارم که توش بنویسم..اصلا دیگه هم دلم نمیخواد یه وبلاگ دیگه باز کنم
خدا خیر بده اون 2 نفری رو که باعث بسته شدن 3 تا وبلاگم شدن..
حالا دیگه جایی ندارم که برات بنویسم..
الآن صدای تارک در میاد که نامه نگاری نداشتیم ها..
خوب فقط یه چیز دیگه بگم...
قول بده هیچ وقت از دستم ناراحت نشی
وقتی ناراحت شدی...بزن توی سرم - دعوام کن اما ناارحت نشو..باشه؟؟
خیلی دوستت دارم خدای مهربون خودم
من برم بخوابم که فردا خواب نمونم...