1390 بهمن 8، 22:41
خدایا !
خداوندا !
گفتم از گناهم در گذر ، گذشتی
گفتم به من آن چیز که میخواهم عطا کن ، گفتی صبوری کن که آن چیز جز به صبوری بدست نمیاید
اوقاتم تلخ شد که من توان صبوری ندارم
گویی طلبکار هستم
گویی از تو سخاوتی ندیدم
خداوندا
شکایت به این و آن بردم ، گویی نعوذبالله تو را نداشتم که با تو درد دل کنم
تو مشتاق من بودی و من دلتنگت اما قهر و جدا از تو
و تو آنچنان مرا دوس داری که میدانی که صلاح من چیست و آنرا با تمام مهربانیت مقدر میکنی با آنکه من ناسپاسم
و من از درک آن عاجزم
شاید خودخواه باشم و مغرور اما بنده ی تو هستم
خدایا از من درگذر
مرا دریاب که جز تو پناهی نیست
خداوندا !
خواندم تو را ، اجابت کن مرا ....
یا حق
خداوندا !
گفتم از گناهم در گذر ، گذشتی
گفتم به من آن چیز که میخواهم عطا کن ، گفتی صبوری کن که آن چیز جز به صبوری بدست نمیاید
اوقاتم تلخ شد که من توان صبوری ندارم
گویی طلبکار هستم
گویی از تو سخاوتی ندیدم
خداوندا
شکایت به این و آن بردم ، گویی نعوذبالله تو را نداشتم که با تو درد دل کنم
تو مشتاق من بودی و من دلتنگت اما قهر و جدا از تو
و تو آنچنان مرا دوس داری که میدانی که صلاح من چیست و آنرا با تمام مهربانیت مقدر میکنی با آنکه من ناسپاسم
و من از درک آن عاجزم
شاید خودخواه باشم و مغرور اما بنده ی تو هستم
خدایا از من درگذر
مرا دریاب که جز تو پناهی نیست
خداوندا !
خواندم تو را ، اجابت کن مرا ....
یا حق