کانون

نسخه‌ی کامل: آیه های منتخب قرآنی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سوره : القيامة ....... آیه : 5


بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ

بلکه آدمی می خواهد که در آينده نيز به کارهای ناشايست پردازد

تفسیر
اين سوره و سوره بلد با جمله «لا اُقسم» آغاز شده است. به گفته بسيارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأكيد است ولى بعضى آن را براى نفى مى‏دانند، يعنى مطلب به قدرى روشن است كه سوگند نمى‏خورم. شايد شباهت قيامت با نفس لوّامه كه هر دو مورد قسم واقع شده‏اند، در اين باشد كه در دنياى كوچك وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نيز دادگاهى به نام قيامت قرار دارد.<588> پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زياد انجام بده كه نيكوكار و بدكار، هر دو در قيامت پشيمان خواهند بود. نيكوكاران از اين كه چرا كارهاى نيك بيشترى انجام نداده‏اند و بدكاران از كوتاهى‏ها و تقصير خود. سپس فرمود: آيه <<و لا ا م بالنفس اللوّامة>> شاهد و گواه اين مطلب است.<589> نفس در قرآن در قرآن و روايات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان تصوير شده است: الف) نفس امارّة: كه همواره انسان را به بدى‏ها فرمان مى‏دهد و اگر با عقل و ايمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مى‏كشاند. در قرآن مى‏خوانيم: <<انّ النّفس لامّارة بالسوء الاّ ما رحم ربّى>><590> به درستى كه نفس (انسان را) به كارهاى زشت و ناروا فر مى‏دهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند. اين نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تكرار مى‏كند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مى‏گويد و در قالب دوست جلوه مى‏كند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد كند.<591> قرآن كريم در سوره يوسف مى‏فرمايد: پس از آن كه برادران يوسف، بنيامين را در سرزمين مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگير شدن او به اتهام سرقت بيان كردند، حضرت يعقوب به آنان فرمود:<<بل سوّلت لكم انفسكم>><592> بلكه نفس، اين كار زشت را اى شما زينت داد و شما را به سوى آن كشاند. در حديث ديگرى مى‏خوانيم: بعد از نماز، از خداوند چنين بخواهيد: «الهى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً» حتّى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به نفس خودم وامگذار.<593> امام زين العابدين عليه السلام در مناجات شاكّين به خداوند متعال عرض مى‏كند: من از نفسى به تو شكايت مى‏كنم كه به بدى‏ها فرمان مى‏دهد، به سوى خطاها مى‏رود، نسبت به انجام گناه شتابان است، هنگامى كه شرّى به او مى‏رسد فرياد مى‏زند و هنگامى كه قرار است خيرى ز ناحيه او به كسى برسد بخل مى‏ورزد، به لهو و لعب تمايل شديد دارد، از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است، به سوى گناه سرعتم مى‏بخشد و براى توبه، مرا به طفره وا مى‏دارد. ب) نفس لوّامة: كه در اين سوره (قيامت) آمده است و شايد مراد از آن، همان وجدان اخلاقى باشد. آرى، انسان داراى حالتى است كه در برابر انجام بدى‏ها يا كم شدن خوبى‏ها، هم در دنيا خود را ملامت مى‏كند و هم در آخرت. اين ملامت‏ها، همان ندامت و پشيمانى است كه مى اند مقدّمه توبه باشد و يا بسترى براى يأس و خودباختگى فراهم آورد. ج) نفس مطمئنّة: كه در اثر نماز و ياد خدا حاصل مى‏شود و انسان به آرامش و اطمينان دست پيدا مى‏كند. قرآن كريم در يك مى‏فرمايد: <<اقم الصلوة لذكرى>><594> نماز را به پادار تا به ياد من برسى و در جاى ديگر مى‏فرمايد: <<الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب>><595] گاه باشيد كه با ياد خداوند دلها اطمينان و آرامش پيدا مى‏كنند. انسان مطمئن، از مرگ نمى‏هراسد، مشتاق شهادت است، به زرق و برق‏ها و جلوه‏هاى دنيا بى‏اعتنا است و به مقدّرات الهى همواره راضى است. منكران معاد گاهى سؤالاتى را براى انكار قيامت مطرح مى‏كردند. از جمله اين كه مى‏گفتند: <<من يحيى العظام و هى رميم>><596> چه كسى اين استخوان‏ها را زنده مى‏كند در حالى كه پوسيده و پراكنده شده‏اند؟ و گاهى به طور علنى قيامت را انكار مى‏كردند و مى‏گفتند: <ان هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما نحن بمبعوثين>><597> جز اين زندگانى دنيا، زندگانى ديگرى نيست كه ما در آن به دنيا مى‏آييم و مى‏ميريم و ما مبعوث نمى‏شويم. در مقابل ترديد و تشكيك مخالفان در معاد كه بازگشت آن به قدرت خداوند است، قرآن بر قدرت الهى در باز آفريدن انسان‏ها تأكيد مى‏كند كه به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم: <<قادر على ان يخلق مثلهم>><598> او قادر است كه همانند آنها را دوباره خلق كند. <<بقادر على ان يحيى الموتى>><599> خداوند بر اينكه مردگان را زنده كند توانا است. <<على رجعه لقادر>> خداوند بر بازگرداندن او توانا است. و در اين آيه مى‏فرمايد: نه تنها بازگرداندن اصل انسان، بلكه آفرينش خطوط نوك انگشتان او در نزد خداوند كار مهمّى نيست. <<بلى قادرين على ان نسوّى بنانه>> در انگشتان هر انسانى خطوط خاصّى است كه مخصوص به اوست و هيچ دو نفرى پيدا نمى‏شوند كه خطوط انگشتان آنها يكسان باشد و به همين جهت براى شناسايى مجرمان، از انگشت نگارى استفاده مى‏كنند. آرى علم خداوند و قدرت او بر ظريف‏ترين ذرّات وجود هر فردى جارى است. <<ن ّى بنانه>> 1- در نزد خداوند، وقوع قيامت قطعى است و لذا به آن سوگند مى‏خورد. <<لا اقسم بيوم القيامة>> 2- يكى از ويژگى‏هاى انسان، داشتن وجدان اخلاقى و شناخت فطرى خوبى‏ها و بدى‏ها و سرزنش و ملامت خود يا ديگران به هنگام انجام بدى‏ها است. <<النفس اللوّامة>> 3- در ميان سه نفس امّاره، مطمئنّة و لوّامة، آن كه به سرزنش‏ها و حسرت‏هاى روز قيامت شباهت دارد، نفس لوّامة است. <<لااقسم بيوم القيامة... بالنفس اللوّامة>> 4- ايمان به معاد مانع از انجام فسق و فجور است. لذا آنان كه بناى بر انجام گناه و فجور دارند، معاد را زير سؤال مى‏برند. <<بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايّان يوم القيامة>> 5 - منكران معاد، بر اساس پندار و خيال به انكار قيامت مى‏پردازند نه استدلال و دليل و برهان. <<أ يحسب الانسان ان لن نجمع عظامه>> 6- اعضا و جوارح و استخوان‏هاى پوسيده و پراكنده، در قيامت قابل جمع‏آورى است. <<نجمع عظامه>> 7- معاد جسمانى است و در قيامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است. <<نجمع عظامه>> 8 - نقل پندارهاى باطل و را ردّ آنها جايز است. <<أيحسب... بلى قادرين>> 9- آفريده خداوند، داراى نظم و نظام است، چه در دنيا: <<الّذى خلق فسوّى>><600> و چه در آخرت: <<نسوّى بنانه>> 10- انسان قيامت، همان انسان دنيايى است. <<بلى قادرين على ان نسوّى بنانه>> 11- خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختيار و اراده عطا كرده است و او مى‏تواند بر خلاف عقل و فطرت و آگاهى خود تصميم بگيرد. <<بل يريد الانسان ليفجر امامه>> 12- بسيارى از كسانى كه قيامت را انكار مى‏كنند مشكل علمى ندارند، بلكه از نظر روانى انكار آنان براى آن است كه به خيال خود راه را براى خواسته‏هاى خود باز كنند. <<يريد الانسان ليفجر امامه>>

mahdi_69

پوریا این چیه؟
یکم کمترش کن بتونیم بخونیم خیلی زیاده53258zu2qvp1d9v
این حداکثر خلاصه شدست
یعنی اگه تفسیر کاملشا ببینید چی میگید دیگه؟
سوره : الانعام ......... آیه : 11


قُلْ سِيرُواْ فِي الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ

بگو : در روی زمين بگرديد و بنگريد که پايان کار تکذيب کنندگان چگونه بوده است


تفسیر
فرمان «سيروا فى الارض» شش بار در قرآن آمده است. متأسّفانه كافران بيش از ما به اين دستور عمل كردند و وجب به وجب كشورهاى اسلامى را كاوش كردند و از منابع، ذخاير، نقاط قوّت و ضعف، آثار فرهنگى، كتب خطى و هنرهاى مسلمانان آگاه شده و آنها را غارت كردند و مسلمانان در خواب غفلت ماندند. 1- سفرهاى علمى وآموزنده وعبرت‏آور، ستوده و نيكوست. «سيروا... ثمّ انظروا» 2- شكست و سقوط مخالفان حقّ حتمى است، اگر شك داريد، تاريخشان را بخوانيد و با سفر، آثارشان را ببينيد و عبرت بگيريد. «سيروا... ثم انظروا» 3- عوامل عزّت يا سقوط جوامع، قانونمند است. اگر عواملى مثل انكار و تكذيب حقّ در زمانى سبب هلاكت شد، در زمان ديگر هم سبب مى‏شود. «سيروا... انظروا» 4- يكى از عوامل سقوط تمدّن‏ها، تكذيب انبيا است. «عاقبة المكذّبين» 5 - جلوه‏هاى گذرا مهم نيست، پايان كار مهم است. «عاقبة المكذّبين»
سوره : التوبة آیه : 44


لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ پپ

|آنان که به خدا و روز قيامت ايمان دارند هرگز برای جهاد کردن با مال وجانشان از تو رخصت نمی خواهند و خدا پرهيزگاران را می شناسد



مؤمن واقعى كه عاشق جهاد وشهادت است، از مرگ بيم ندارد ودر پى اجازه‏ى مرخّصى نيست. چنانكه در صدر اسلام كسانى بودند كه با اصرار از پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏خواستند كه آنان را به جبهه اعزام كند، و هنگامى كه پيامبر به دليل نبود امكانات، جواب رد به آنان مى‏داد، از ناراحتى مى‏گريستند. <75> رسول خداصلى الله عليه وآله هنگام عزيمت به تبوك، على‏عليه السلام را به عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت و آن حضرت متأثّر شد، پيامبر حضرت را دلدارى داد وفرمود: تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسايى. 1- مؤمن، از كار فرار نمى‏كند. «لايستأذنك الذين يؤمنون» 2- متخلّفان از جنگ تبوك، گروهى بى‏ايمان بودند. «لايستأذنك الذين يؤمنون» 3- ايمان به مبدأ و معاد، عامل اصلى تقوا و شهادت‏طلبى و حضور در جبهه‏هاست. «يؤمنون باللَّه واليوم الاخر» 4- مجاهدان واقعى بايد هم با مال و هم با جان فداكارى كنند.«باموالهم و انفسهم» 5 - تقوى، مانع تخلّف از جهاد با مال وجان است. «ان يجاهدوا... واللَّه عليم بالمتّقين» 6- ايمان به علم خداوند، مايه‏ى دلگرمى در جهاد است. «ان يجاهدوا... واللَّه عليم بالمتّقين» 7- متّقى را در جنگ و جبهه بايد شناخت، نه در خانه و ايّام صلح.«واللَّه عليم بالمتّقين»
[ 1 - سوره اسراء ، آيه . 70 و ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم و آنها را به مركب خشكي و دريا سوار كرديم .]

نظر اينها كوچكترين احترامي ندارد . نه اينكه يك بار نقض مي كنند . اساس وجودشان پيمان شكني است . هر وقت پيماني مي بندند ، در آن ته دلشان تصميمشان بر اين است كه اگر فرصتي پيدا كردند پيمان را نقض كنند . وفاي به پيمان دستور قرآن است . در سوره توبه مي فرمايد : اي پيغمبر ! اگر با مشرك هم ، پيمان بستي بايد به پيمان خودت وفادار باشي . تا آنها پيمان را نقض نكرده اند تو نبايد پيمان را نقض كني . فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم ( 1 ) مادامي كه آنها با استقامت به نفع شما يعني به نفع پيماني كه با شما بسته اند ، ايستاده اند شما هم بايد بايستيد . يا در آيه ديگر مي فرمايد : فاتموا اليهم عهدهم الي مدتهم ( 2 ) با مشركين هم كه پيمان بستيد ، تا پايان مدت ، عهد خودتان را محترم بشمريد .
سوره : الاعراف آیه : 17


ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ

آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها می تازم و بيشترينشان ، را ناسپاس خواهی يافت



در حديث مى‏خوانيم: شيطان كه سوگند خورد از چهار طرف در كمين انسان باشد تا او را منحرف يا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! اين انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: دو راه از بالاى سر و پايين باز است و هرگاه انسان دستى به دعا بر دارد، يا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد ساله‏اش را مى‏بخشايم. <31> همين كه حضرت آدم از تسلّط شيطان بر انسان آگاه شد، روبه درگاه خدا آورده و ناله زد. خطاب رسيد: ناراحت نباش، زيرا من گناه را يكى و ثواب را ده برابر حساب مى‏كنم و راه توبه هم باز است. <32> امام باقر عليه السلام فرمود: ورود ابليس بر انسان از پيشِ رو بدين شكل است كه امر آخرت را براى انسان ساده و سبك جلوه مى‏دهد، و از پشت سر به اين است كه ثروت‏اندوزى و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقين مى‏كند و از طرف راست با ايجاد شبهه، دين را متزلزل و تباه مى‏سازد و از طرف چپ، لذّات و شهوات و منكرات را غالب مى‏كند. <33> شيطان اگر بتواند، مانع ايمان انسان مى‏شود و اگر نتواند، راه‏هاى نفاق و ارتداد را مى‏گشايد و اگر موفّق نشود، با ايجاد شك و ترديد و وسوسه، انسان را به گناه سوق مى‏دهد تا از ايمان و عبادتش لذّت نبرد و كار خير برايش سنگين و با كراهت جلوه كند. در روايات متعدّد، صراط مستقيم، به اهل‏بيت عليهم السلام و ولايت على عليه السلام تعبير شده است. <34> 1- نافرمانى و گناه خود را به تقدير و قضا و قدر الهى نسبت دادن، كارى شيطانى است. «قال فبما اغويتنى» 2- ابليس مهلت خواست تا انتقام بگيرد، نه آنكه توبه كند. «أنظرنى، لاقعدنّ...» 3- ابليس به جاى تشكّر از خداوند، گستاخى كرد. «انّك من المنظرين، لاقعدنّ لهم...» 4- شيطان، انسان را موجودى منفعل و اغواپذير مى‏داند. «لاقعدنّ لهم...» 5 - شيطان، دشمن قسم خورده انسان است. «لاقعدنّ...» چنانكه در جاى ديگر مى‏گويد: «فبعزّتك لاغويّنّهم اجمعين» <35> 6- انسان به طور فطرى سالك راه حقّ ومستقيم است. «لاقعدنّ‏لهم صراطك‏المستقيم» 7- ابليس نيز اقرار دارد كه راه مستقيم راه خداوند است. «صراطك المستقيم» 8 - شيوه‏هاى اغفال ابليس، متعدّد و مختلف است. «من بين ايديهم ومن خلفهم و...» 9- شيطان، هم صراط مستقيم را مى‏شناسد، «صراطك المستقيم» هم راه‏هاى وسوسه و هجوم و غلبه را، «لآتينّهم من بين...» هم شاكرين و ناسپاسان را. «و لاتجد اكثرهم شاكرين» 10- هدف وآرزوى شيطان، ناسپاسى انسان است.«ولاتجد اكثرهم شاكرين» بنابراين پيروى از شيطان، ناسپاسى خداست وانسان سپاسگزار، در راه‏مستقيم است.
سوره : الواقعة آیه : 59


أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ

آيا شما او را می آفرينيد يا ما آفريننده ايم ?




در آيات قبل بيان شد كه اصحاب شِمال در معاد ترديد داشته و مى‏گفتند: آيا اگر مرديم و خاك شديم، باز زنده مى‏شويم؟ از اين آيه به بعد خداوند نمونه‏هاى قدرت خود را در دنيا بيان مى‏كند تا استبعاد قيامت را برطرف نمايد. استدلال‏هاى قرآن، فراتر از زمان و مكان است و تاريخ مصرف ندارد و به مقطعى از زمان و مكانى خاص تعلق ندارد. نطفه در رحم و بذر در زمين، در هر زمان و مكان براى همه روشن است. مخفى بودن زمان مرگ حكيمانه است و فوايدى را به دنبال دارد. از يك سوى آماده باش انسان كه هر لحظه ممكن است مرگ فرا رسد و از سوى ديگر جريان عادى زندگى، زيرا منتظر زمان معيّنى براى مرگ نيست وگرنه زندگى براى او تلخ مى‏شد. گرچه برخى مقدّمات توليد نسل، همچون آميزش و ريزش نطفه در رحم، به دست انسان است، امّا تلقيح نطفه و تخمك و رشد آن در چند مرحله و حفظ و تبديل آن به يك انسان كامل با ويژگى‏هاى منحصر به فرد، تنها كار خداوند است. «ء انتم تخلقونه ام نحن الخالقون» حتى اگر بشر، در خارج از رحم همانند سازى كند، باز هم از قدرت الهى نمى‏كاهد و خالقيّت او را زير سؤال نمى‏برد، زيرا اين تأثير و تأثّر به دست تواناى خداوند است و بشر در طراحى مراحل آفرينش نقشى ندارد. 1- چرا شك در معاد مى‏كنيد؟ كسى كه شما را آفريد بار ديگر نيز مى‏آفريند. «نحن خلقناكم» 2- با منكران و ناباوران، مستدل گفتگو كنيم. «نحن خلقناكم» 3- توبيخ بعد از استدلال است. اول مى‏فرمايد: «نحن خلقناكم» سپس توبيخ مى‏كند. «فلولا تصدّقون» 4- در استدلال، به يك دليل و نمونه بسنده نكنيم. «أفرأيتم... ءأنتم...» 5 - در تبليغ و مجادله، با استفاده از شيوه سؤال و پرسش، وجدان مخاطبان را بيدار و به يارى فراخوانيم. «أفرأيتم... و انتم...» 6- قدرت الهى، هم در آفريدن نمودار است، «نحن خلقناكم» و هم در ميراندن. «نحن قدّرنا بينكم الموت» 7- مرگ، يك حادثه و اتّفاق نيست، بر اساس حكمت و حساب و كتاب است. «قدرّنا بينكم الموت» 8 - پايان عمر و زمان مرگ، تنها به دست خداست. «نحن قدّرنا بينكم الموت» 9- مرگ انسان نشانه‏ى عجز خداوند از زنده نگه داشتن نيست، بلكه تقديرى حكيمانه است. «قدّرنا بينكم الموت» 10- قدرت الهى مطلقه است و هيچ شخص يا قدرتى نمى‏تواند از مرگ فرار كرده و بر اين تقدير الهى غالب شده و بر آن پيشى بگيرد. «ما نحن بمسبوقين»
سوره : الاسراء ............. آیه : 14


اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا

بخوان نامه ات را امروز تو خود برای حساب کشيدن از خود بسنده ای





امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: انسان، اعمال خويش را در پرونده‏ى خود چنان واضح مى‏بيند كه گويى همان ساعت آن را مرتكب شده است. <40> فخر رازى مى‏گويد: مراد از كتاب، صفحه‏ى روح است كه اعمال انسان در آن اثر مى‏گذارد و مراد از خواندن، درك و فهم آن است. <41> در تفسير الميزان، از كتاب، به نفس اعمال تفسير شده است. در روايات بسيارى توصيه شده كه انسان پيش از قيامت، به حساب كار خود رسيدگى كند. «حاسبوا انفسكم قبل أن تُحاسبوا» <42> و اينگونه محاسبه‏ها، زمينه‏ى بيدارى انسان و نبود آن نشانه‏ى غفلت اوست. در حديث آمده است: هر كس در دنيا از خود حساب بكشد، حسابش در آخرت آسان است. پس بايد در همين دنيا كتاب زندگى و پرونده‏ى اعمال خود را بخوانيم تا ضعف‏ها را جبران و از بدى‏ها توبه كرده و به اعمال نيك خود بيافزاييم. <43> 1- در قيامت، همه‏ى مردم قادر به خواندن نامه‏ى اعمال خود مى‏شوند. «اِقرَء» 2- در قيامت، وجدان‏ها بيدار مى‏شود. «نفسك» 3- قيامت، تنها دادگاهى است كه مجرم عليه خودش حكم مى‏كند. «كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا»
سوره : المؤمنون ... آیه : 101


فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ

چون در صور دميده شود ، هيچ خويشاونديی ميانشان نماند و هيچ از حال يکديگر نپرسند




سؤال: در بعضى آيات آمده است كه در قيامت مردم از يكديگر سؤال مى‏كنند، (واَقبل بعضهم على بعض يَتسائلون) <58> و يا اهل بهشت از دوزخيان مى‏پرسند: چه چيز باعث شد كه شما به دوزخ در آييد؟ (ما سَلكَكم فى سقر) <59> پس چرا در آيه‏ى مورد بحث مى‏فرمايد: مردم از يكديگر سؤال نمى‏كنند (و لا يتسائلون) دليل اين تفاوت چيست؟ پاسخ: اين دو مطلب با هم منافاتى ندارند؛ در مورد اوّل كه مى‏فرمايد: «مردم از همديگر سؤال مى‏كنند» اين مربوط به پس از رسيدگى به حساب و كتاب است و درباره‏ى اهل بهشت و دوزخ است كه مطالبى از يكديگر مى‏پرسند، ولى آيه‏ى مورد بحث درباره‏ى آغاز قيامت و زمان حساب و مرحله‏ى پيش از ورود مردم به بهشت يا دوزخ است كه مى‏فرمايد: از يكديگر سؤال نمى‏كنند. <60> 1- آغاز رستاخيز با نفخ صور است. (فاذا نفخ... فلا انساب) 2- در قيامت، اسناد افتخار دنيوى محو مى‏شود. (فلا انساب بينهم) 3- همه‏ى عمل هاى دنيوى حساب و كتاب دارند. (فمَن ثَقُلت - و مَن خَفّت) 4- براى هر كارى ميزانى است. (مَوازينه) 5- بزرگ ترين خسارت انسان، هدر دادن عمر و استعدادهاى خويش است. (خسروا انفسهم) 6- رستگاران، كسانى هستند كه براى قيامت ذخايرى داشته باشند. (هم المفلحون)
سوره : الزمر ... آیه : 35


لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ

تا خدا بدترين اعمالی را که مرتکب شده اند از آنان بزدايد ، و به ، بهتراز آنچه می کرده اند پاداششان دهد





1- يكى از پاداش‏هاى مبلّغان دين، عفو الهى و گذشت از لغزش‏هاى آنان است. «جاء بالصدق و صدّق به... ليكفّر اللّه عنهم» 2- مقام تقوا و احسان، با صدور بعضى كارهاى زشت منافاتى ندارد. (ضمير «عنهم» به همان متّقين و محسنين در آيه قبل بر مى‏گردد). «ليكفّر اللّه عنهم أسوء الّذى عملوا» 3- از لطف الهى همين بس كه بدترين گناهان را مى‏پوشاند و به نحو احسن پاداش مى‏دهد. «يكفر اللّه عنهم اسوأ - يجزيهم اجرهم باحسن» 4- پاك شدن از گناه و آثار آن، مقدّمه‏ى دريافت الطاف الهى است. (اول «يُكفّر» بعد «يجزيهم») 5- خداوند پاداش متّقين و محسنين را به بهاى بهترين كارشان مى‏دهد. (كار متوسط آنان را نيز پاداش بهترين كار مى‏دهد). «بأحسن الّذى...»
سوره : النازعات ... آیه : 40


وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى

اما هر کس که از عظمت پروردگارش ترسيده و نفس را، از هوی بازداشته



1- قيامت، بزرگترين و فراگيرترين حادثه است كه تمام حوادث ديگر را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد. <<الطامة الكبرى>> 2- انسان در قيامت، دائماً متذكّر كارهايش در دنيا مى‏شود. <<يتذكّر الانسان ما سعى>> 3- ريشه طغيان، دنياپرستى است. <<طغى و اثر الحياة الدنيا>> 4- خداوند كه ترس ندارد، مقام اوست كه مايه ترس انسان مى‏شود. مثل اينكه انسان از قاضى مى‏ترسد، زيرا مى‏داند اگر جرمى مرتكب شود، با او سر و كار دارد. <<خاف مقام ربّه>> 5 - ريشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. <<خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى>> 6- نفس انسان فتنه‏گر است كه بايد او را باز داشت. <<و نهى النفس عن الهوى>> 7- قانون الهى براى همه افراد يكسان است. <<من طغى... من خاف>> 8 - دنيا بد نيست، ترجيح آن بر آخرت بد است. <<اثر الحياة الدنيا>>
سوره : الانعام ... آیه : 162


قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

بگو : نماز من و قربانی من و زندگی من و مرگ من برای خدا آن پروردگار جهانيان است




روايت شده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله در آستانه‏ى نماز اين آيات را مى‏خواند. <529> مرگ، بر حيات احاطه دارد و حيات بر نُسُك، و نُسُك بر نماز. بنابراين، نماز، هسته‏ى مركزى در درون عبادات است. اسلام، به معناى تسليم بودن در برابر امر خداوند است و به همه‏ى انبيا نسبت داده شده است. حضرت نوح‏عليه السلام خود را مسلمان دانسته است، «اُمرت اَن اكون من المسلمين» <530> حضرت ابراهيم‏عليه السلام از خداوند مى‏خواهد كه او و ذريّه‏اش را تسليم او قرار دهد. «و اجعلنا مسلمين لك و من ذريّتنا اُمّة مسلمة لك» <531> ، حضرت يوسف‏عليه السلام نيز از خداوند مسلمان مردن را درخواست مى‏كند: «توفّنى مسلماً» <532> و پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نيز اوّلين مسلمان است، «و انا اوّل المسلمين» به اين معنا كه يا در زمان خودش، يا در رتبه و مقام تسليم، مقدّم بر همه است. 1- راه و روش و هدف خود را در برابر راههاى انحرافى، با صراحت و افتخار اعلام كنيم. «قل» 2- با آنكه نماز، جزو عبادات است، ولى، جدا ذكر شده تا اهميّت آن را نشان دهد. «صلاتى و نُسُكى» 3- انسان‏هاى مخلص، مسير تكوينى (مرگ و حيات) و مسير تشريعى خود (نماز و نُسُك) را فقط براى خداوند عالميان مى‏دانند. «انّ صلاتى و نُسُكى و محياى و مماتى للّه» 4- آنگونه كه در نماز قصد قربت مى‏كنيم، در هر نفس كشيدن و زنده بودن و مردن هم مى‏توان قصد قربت كرد. «محياى و مماتى للّه...» 5 - مرگ و حيات مهم نيست، مهم آن است كه آنها براى خدا و در راه خدا باشد. «محياى و مماتى للّه» 6- آنچه براى خدا باشد، رشد مى‏كند. «للّه ربّ العالمين» 7- مرگ و زندگى دست ما نيست، ولى جهت دادن به آن دست ماست. «للّه» 8 - اخلاص در كارها، فرمان الهى است. «بذلك امرت» 9- پيشواى جامعه، بايد در پيمودن راه و پياده كردن فرمان الهى، پيشگام باشد. «اوّل المسلين»
سوره : الشعراء ... آیه : 216


فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ

و اگر بر تو عصيان ورزيدند بگو : من از کارهای شما بيزارم




پس از نزول آيه 214، پيامبر اكرم (صَليَّ اللهُ عليهِ و آله) بستگانش را به مهمانى‏ فراخواند و بعد از پذيرايي، سخن خود را آغاز و آنان را از شرك و بت پرستى‏ نهى‏ فرمود. <71> كلمه‏ى «عَشيره»، شايد به خاطر معاشرت بستگان با يكديگر است كه در مورد خويشان بكار مى‏رود. در نيكى‏ به ديگران (مانند ديدوبازديد، انفاق، وام، ارشاد و امربه معروف) نزديكان انسان مقدّمند. (اَنذر عَشيرتک الاَقربين) گشودن بال، در قرآن درباره‏ى دو مورد آمده است: يكى‏ پيامبر براى‏ مؤمنين ؛ (واخفض جَناحک لمَن اتّبعک) و ديگرى‏ فرزند براى‏ والدين، امّا در مورد فرزند كلمه‏ى «ذلّ» نيز آمده است. (واخفض لهما جَناح الذّل من الرّحمه) <72> در آيه‏ى (واَنذر عَشيرتک) زنان نيز جزو مخاطبان بوده‏اند. «عشيرتک» شامل زن و مرد است و تفسير الميزان از طبرانى‏ نقل كرده كه پيامبر(صَليَّ اللهُ عليهِ و آله) زنان را نيز دعوت كرده بود. 1- پيوند خويشاوندى‏ سبب مسئوليّت بيشترى‏ مى‏شود. (و اَنذر عشيرتک) 2- در مكتب وحي، همه‏ى مردم در برابر قانون خدا يكسانند ونزديكان پيامبر نيز مورد هشدار قرار مى‏گيرند. (و اَنذر عشيرتک) 3- در تبليغ و نهى‏ از منكر، اوّل از خود شروع كنيد؛ (فلاتَدعُ مع الله) سپس نزديكان. (و اَنذر عشيرتک) 4- ارشاد و تبليغ بايد با صراحت باشد. (و اَنذِر) 5- روابط فاميلى‏ نبايد مانع نهى‏ از منكر باشد. (و اَنذِر) 6- هشدار به نزديكان، زمينه‏ى پذيرش حقّ را در ديگران تقويت مى‏كند. (مردم مى‏گويند: اين حرف ها را به بستگان خود نيز مى‏زند). (و اَنذِر عشيرتک) 7- در ميان بستگان نيز اولويّت مطرح است. (الاقربين) 8- در بين بستگان به خاطر شناخت عميق واعتماد، زمينه‏ى پذيرش حقّ بيشتر است. (الاقربين) 9- هشدار بايد با سوز و محبّت همراه باشد. (اَنذِر... واخفض) 10- تواضع در برابر ياران، پيروان و زيردستان، از صفات لازم براى‏ رهبر و مبلّغ است. (واخفِض جَناحک لمَن اتّبعک) 11- با مؤمنين تواضع، از مشركين برائت. (واخفِض فقل اِنّى‏ بريء) 12- در اهميّت تواضع همين بس كه خداوند پيامبر را به آن فرمان مى‏دهد.(واخفض) 13- لازمه‏ى ايمان به خداوند، پيروى‏ از پيامبر است. (لمَن اتّبعک من المؤمنين) و نفرمود: «للمؤمنين» 14- مؤمنان، به قدرى‏ مقام دارند كه رسول الله (صَليَّ اللهُ عليهِ و آله) مأمور به فروتنى‏ در برابر آنان مى‏شود. (واخفِض جناحک لمَن اتّبعک من المؤمنين) 15- ملاك برخوردها، ايمان و كفر است، نه فاميل بودن. (بستگانت را انذار ده ولى‏ نسبت به مؤمنين تواضع كن). (اَنذر واخفِض) 16- تواضع، تنها با زبان نيست، فروتنى‏ در عمل نيز لازم است. (جَناحک) 17- ميزان تولّى‏ و تبريّ، اطاعت از رسول خداست. (اتّبعک - عَصوک) 18- تنفّر قلبى‏ از كفر كافى‏ نيست، اعلام قولى‏ لازم است. (فقُل) 19- كسى‏ كه بر خداوند توكّل دارد مى‏تواند از عملكرد كفّار و بى‏ اعتنايى‏ بستگان اعلام برائت و تنفّر كند. (بَريء و توكّل) 20- به كسى‏ تكيه كنيم كه قدرتمند ودوستدار ما باشد. (وتوكّل على‏ العزيزالرّحيم)
سوره : التوبة ... آیه : 93


إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ

خشم و عذاب خدا بر کسانی است که در عين توانگری از تو رخصت می خواهندو بدان خشنودند که با خانه نشينان در خانه بمانند خدا دلهايشان را مهربر نهاده است که نمی دانند




تفاوت مؤمن و منافق تا به كجاست! در آيه‏ى قبل ديديم مؤمن از اينكه وسيله‏اى براى رفتن به جبهه ندارد گريه مى‏كند و اشك مى‏ريزد، «اعينهم تفيض من الدّمع» ولى در اين آيه مى‏خوانيم كه منافقانِ ثروتمند، براى ترك جبهه اصرار دارند واز پيامبر اجازه مى‏خواهند!! 1- فقير و غنى، در رفتن به جبهه يكسان‏اند و ثروت، نه امتيازى براى ترك جبهه است و نه عذر و بهانه‏اى براى آن. «...على الذين يستأذنونك و هم اغنياء» 2- شانه‏خالى كردن از مسئوليّت، موجب بدفرجامى و از دست دادن شناختِ صحيح مى‏شود. «طبع، لايعلمون»
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41