2 ـ در سورهٴ توبه آمده است:.
﴿عفا الله عنك لِمَ أذنت لهم حتّي يتبيّن لك الّذين صدقوا وتعلم الكاذبين﴾؛
1 { ^ 1 - ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 43. }
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (وضعيت) كساني كه راست ميگويند براي تو روشن شود و دروغگويان را بشناسي، به آنها اجازه دادي (و از حضور پيدا كردن در جنگ معافشان كردي ؟ } ^ 2 -
ـ اين آيه، مربوط به جنگ «تبوك» است. عدّهاي از منافقان كه بنا نداشتند در جنگ شركت كنند، از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) اجازهٴ عدم حضور خواستند. آن حضرت نيز به آنها اجازه داد و آنها شركت نكردند. آنگاه اين آيه نازل شد.)
اگر چه در اين آيه لفظ ذنب، خطيئه، عصيان و امثال آن به كار نرفته، ليكن به دو جملهٴ ﴿عفا الله عنك﴾ و ﴿لم أذنت لهم﴾ استدلال شده است. ميگويند:
جملهٴ اول نشان ميدهد كه (معاذ الله) معصيتي از آن حضرت صادر شده و خدا ميخواهد بر او ببخشد و جملهٴ دوم گوياي اين معناست كه اجازه دادن به منافقان، صحيح نبوده است.
ا
ز اين جهت او را سرزنش ميكند كه چرا چنين كردي 1؟
{^ 1 - ـ متأسفانه اين جسارت، به ساحت مقدّس آن حضرت حتّي از افرادي نظير زمخشري، مفسّر بزرگ اهل سنّت نيز سرزده است.رك: كشّاف، ج2 ص274.}
حضرت آیة الله جوادی آملی
جواب:
آيات بعد نشان ميدهد كه: اوّلاً، منافقان در صدد حاضر شدن به ميدان نبرد تبوك نبودند و استجازهٴ آنها تنها حالت صوري و ظاهر سازي داشت. از اين رو حتّي اگر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز به آنها اجازهٴ عدم حضور نميداد، باز هم در نبرد شركت نميكردند. شاهد اين ادعا آيهٴ 44 همين سوره است كه ميفرمايد:
﴿ولوْ أرادوا الخروج لأعدّوا له عُدّةً﴾؛ اگر واقعاً ارادهٴ شركت كردن در جنگ داشتند .،بايد سلاح تهيه ميكردند و خود را آماده ميكردند، در حالي كه هيچ اقدامي در اين باره نكردند.
ثانياً، شركت آنها در جنگ نه تنها نفعي براي مسلمانان نداشت، بلكه باعث تضعيف روحيهٴ لشكر اسلام ميشد:
﴿لو خرجوا فيكم ما زادوكم إلّا خبالاً ولأوْضعوا خلالكم يبغونكم الفتنة وفيكم سمّاعون لهم والله عليم بالظالمين }^ 1 -
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 47.{ ) 1 اگر همراه شما ميآمدند و در جنگ شركت ميكردند جز اين كه مايهٴ فساد انگيزي و فتنهجويي گردند و در صفوف شما نفوذ كنند، كار ديگري نميكردند.
با توجّه به اينكه در ميان شما كساني حضور دارند كه سمّاع 2…. {^ 2 - ـ «سمّاع» يا به معناي فرد ضعيف الايمان خوش باوري است كه گوش شنوا نسبت به منافقان دارد و سريعاً تحت تأثير القائات و شايعات آنها قرار ميگيرد و يا به معناي جاسوسي است كه در هر گوشه و كنار سر و گوش آب ميدهد، كسب خبر ميكند و به اطلاع آنان ميرساند تا آنها را در اهداف شومشان كمك كند. در هر صورت اگر منافقان در جنگ حضور نداشته باشند ارتباط اين سمّاعها با آنها قطع ميشود. }...
كه سمّاع آنها هستند و خداوند همهٴ ستم پيشگان را ميشناسد. چنان كه همين افراد (عبد الله بن ابي سلول، سركردهٴ منافقان همراه با يك سوم سربازان اسلام) در بين راه اُحُد برگشتند و در صدد خذلان و شكست رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و لشكر مسلمانان بودند 1. براي رسيدن به اين هدف به جاسوسي، تشويق ديگران به بازگشت، تشويق يهود و مشركان به جنگ با اسلام و... دست زدند و آنگاه كه سرانجام حق، پيروز و نصرت و ياري خدا آشكار شد، آنها بيميل بودند.
آيهٴ 48 اين سوره اشاره به همين قضيه دارد:
﴿لقد ابتغوا الفتنة من قبل وقلّبوا لك الا قمور حتّي جاء الحقّ وظهر أمر الله وهم كارهون﴾ و آنگاه كه پاي بعضي از اينها به ميدان اُحد رسيد، آثار شوم اين حضور در آنجا نيز ظاهر شد. ب
نابر اين، شركت آنها در جنگ تبوك نه تنها به صلاح سربازان اسلام نبود، بلكه صلاح اسلام و مسلمانان در عدم شركت آنها بود. بنابر اين، اجازهٴ حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها در ترك جنگ، هرگز مايهٴ تضعيف قواي اسلام نشد. آري، سبب شد كه چهرهٴ نفاقشان ديرتر آشكار و شناخته شود. در مقابل، اين فايده را داشت كه حرمت قانون و احترام شخص رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جامعه شكسته نشود و هر گاه آن حضرت (به عنوان حاكم اسلامي) اعلام جهاد كند، همهٴ كساني كه توانايي دارند خود را ملزم به شركت كردن بدانند و حتي اگر منافقي در صدد شركت نكردن باشد خود را ملزم به اجازه گرفتن بداند، نه اين كه با زير پا گذاشتن فرمان حاكم و تمرّد و سرپيچي از دستور وي تخلّف كند و جسارت روا دارد.
در همين جنگ تبوك، سه نفر به نامهاي كعب بن مالك، مرارة بن ربيع، هلال بن اميّة، كه قرآن كريم
از آنها به عنوان «ثلاثهٴ مخلّفه» ياد ميكند، با آن كه جزو گروه منافقان نبودند ولي بر اثر بيحالي، تن پروري يا به هر دليل ديگر، در جنگ شركت نكردند و از سربازي در راه خدا و حاكم جامعهٴ اسلامي، يعني رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سر باز زدند. اينجا بود كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) احساس كرد اين آغاز ناميمون، فرجام شومي دارد و اگر اين بدعت، رسميت پيدا كند و به اصطلاح، قبح آن از بين برود باعث نفوذ ضعف و فتور در جامعهٴ اسلامي خواهد شد. هنگام بازگشت از تبوك، اين سه نفر به انگيزهٴ عذرخواهي خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتند اما پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ سخني با آنها نگفت و مسلمانان را نيز از معاشرت و صحبت با آنان بر حذر داشت و بدين ترتيب، با برخورد سرد آن حضرت و جامعهٴ اسلامي مواجه شدند. اين مسئله آن قدر براي آنها سخت و شكننده بود كه نه تنها زمين با آن فراخي براي آنها تنگ آمد، بلكه از خودشان نيز به تنگ آمدند و فهميدند چارهاي جز بازگشت به خدا و توبه به درگاه او ندارند. از اين رو توبهٴ سختي كردند و در نهايت، توبهٴ آنها پذيرفته شد.
آيهٴ 118 همين سوره دربارهٴ آنها نازل گرديده است:
﴿وعلي الثلاثة الّذين خُلّفوا حتّي إذا ضاقتْ عليهم الأرض بما رَحُبتْ وضاقت عليهم أنفسهم وظنّوا أن لا ملجأ من الله إلّا إليه ثمّ تاب عليهم ليتوبوا إنّ الله هو التوّاب الرحيم﴾
همچنين لطف و عنايت خود را شامل آن سه نفري كرد كه از شركت در جنگ تبوك سرباز زدند. آنان كه نه تنها زمين پنهاور برايشان تنگ آمد، بلكه از خودشان نيز به تنگ آمدند و فهميدند براي نجات از خشم الهي، پناهگاهي جز لطف او ندارند. آنگاه خدا بر آنها لطف كرد تا آنان به سوي خدا برگردند. به درستي كه خدا توبه پذير مهربان است.
ب
دين صورت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) اجازه نداد كه قبح قانون شكني از بين برود و بدعت تخلّف از فرمان خدا و رسول، رسميت پيدا كند. بنابر اين، اجازه دادن حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنان مبني بر ترك حضور در جنگ نه تنها نشان سوء تدبير و ضعف مديريت آن حضرت نبود، بلكه حكايت از ظرافت و لطافت از مديريت و تدبير قوي و فوق العادهٴ او ميكند.
در نتيجه هيچ عتابي متوجّه آن حضرت نبود، بلكه خداوند براي عتاب و سرزنش منافقان متمرّد، خطاب را اين گونه متوجّه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) كرد. گويا به آن حضرت ميفرمايد: پيغمبرم! اجازه دادن و اجازه ندادن تو فرقي براي آنها ندارد. آنان هرگز در جهاد شركت نخواهند كرد، ليكن اگر اجازه نميدادي چهرهٴ كريه و نفاقشان بهتر و زودتر روشن ميشد، نه اين كه تو كار خلافي كرده باشي.
امّا جملهٴ ﴿عفا الله عنك﴾ جملهٴ دعايي است كه از سر شفقت، ترحّم، اظهار علاقه، ملاطفت و امثال آن صادر ميشود. چنان كه در زبان فارسي نيز متداول است كه ميگوييم: «خدا خيرت دهد، ديدي چه كردي؟» يا «خدايت بيامرزد، ديدي چه كردند؟» اين جملهها دلالت بر صدور گناه از مخاطب نميكند. مثلاً انسان هتاك و جسوري ميخواهد به شخص محترمي اسائهٴ ادب كند، ديگري كه شاهد صحنه است .
با قوّهٴ قهريه، خواهش، التماس يا هر راه ديگري مانع اين هتاكي و جسارت ميشود و اسائهٴ ادب واقع نميشود. در اينجا ممكن است آن شخص محترم به اين شخصي كه شاهد صحنه است، بگويد: خدا رحمتت كند چرا مانع شدي؟ ميگذاشتي كارش را بكند تا ديگران بدانند و بفهمند كه او چه انسان جسور و هتاكي است. روشن است كه شاهد صحنه، مرتكب خلافي نشده، بلكه كار شايسته و لازمي نيز انجام داده است و آن شخص محترم، از كار او نه تنها ناراحت نشده، بلكه بسيار مسرور نيز شده است.
از اين رو نه آن جملهٴ «خدايت بيامرزد» دلالت بر صدور كار ناپسند ميكند و نه اين جملهٴ «چرا نگذاشتي كارش را بكند؟»، بلكه از روي ملاطفت، مهرباني و امثال آن صادر شده است.
بنابر اين، نه آيهٴ سورهٴ فتح، دلالت بر صدور گناه از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) ميكند و نه آيهٴ سورهٴ توبه دلالت بر ارتكاب عمل ناپسند و استحقاق سرزنش و ملامت داشتن آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد .
^ 1 - }ـ غير از اين دو آيه، آيات ديگري در قرآن كريم وجود دارد كه ظاهر آن مُوهِم اين معناست كه گناهي از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) يا ساير انبياي عظام (عليهم السلام) صادر شده است. عالم بزرگوار و جليل القدر شيعه، مرحوم سيد مرتضي علم الهدي با جمعآوري اين آيات در كتاب مستقلي به نام «تنزيه الانبياء» وجواب از آنها عَلَم هدايتي براي طالبان حقيقت برافراشته است. افزون بر اين، در تفاسير شيعه اصل نزاهت انبيا به صورت پراكنده، ذيل آيات مربوطه، مورد بحث و بررسي قرار گرفته و به شبهات آن جواب داده شده است.}