سلام
هر سه تا تجربه به نظرم خوب و مکمل هم هستن
اما در مورد نظر تنها که گفته:
دل بستن به یه چیز بزرگتر یا در واقع شوق رسیدن به یه چیز بهتر باعث میشه آدم از چیز پست تر بگذره
تو سخنرانی های تعادل در زندگی با قرآن که گوش میدادم این داستان رو به عنوان مثال تعریف میکردن :
یه آقایی بوده که علاقه ی شدیدی به فوتبال دیدن داشته ؛ طوریکه از هیچ فوتبالی نمیتونسته بگذره
تا اینکه شب عروسی این آقا میرسه
اتفاقا همون شب یه فوتبال خیلی مهم پخش میشده
خب فکر می کنید این آقا عروسیشو ول کرده رفته فوتبال تماشا کرده؟؟
نه خیر ...(خیلی خنده دار میشه
)
شوق شب عروسی باعث شده از شوق فوتبال دیدن بگذره و اصلا براش مهم نباشه
پس باید دنبال اون شوق و دلبستگی بزرگتر باشیم تا بتونیم از این کار پست و لذت آنی دل بکنیم
--------------------------------
منتقل شده از تاپیک هفته به هفته توسط گل سرخ
شاید مغرور شدن به اینکه من دیگه هیچوقت نمیشکنم,خودش باعث شکست باشه
حتی اگه یک سال هم گذشته باشه از پاک بودن!
شاید بعد از "همین یه بار" گفتن ما,ساعت و روز و هفته ای وجود نداشت تا تلاش کنیم تا پاک باشیم ...
سلاااااااام یکی از چیزهای خیلی مهمه اینه که فـــــــــــرار نکنیمممم
حالا از چی فرار نکنیم؟ از خودمووووون ..از دوستامون ...از حقیقت تلخ خ.ا که قراره به کجا ختم بشه اره اینا رو نادیده نگیریم مخصوصا توی لحظاتی که تحریکات بالاست
از دوستاتون فاصله نگیرین بر عکس هر جور شده برین سمتشون و سعی کنین با حرف زدن با اونا خودتون مشغول کنین..چون این فکر یکی از اثرات منفی که داره سعی میکنه ادم رو خیلی گوشه گیر میکنه و این یکی از بدترین شرایطی هست که برای شروع این کار محیا میشه... شاید توی حرف زدن با دوست بحثی پیش بیاد که فکرتون کاملا عوض بشهههه..پــــــــــس مرررررررررراقب خوددددددددتون باشیییییییییییین وو فرار نکنین
سلام
ممنون از زحمات گل سرخ خانم برای تاپیک فوق العاده ی هفته به هفته...
نقل قول: نظر من اينه براي ايجاد هر تغييري اول بايد منطقا به اين نتيجه برسي كه كاري كه ميكني خوبه يا نه!
به نظر منم
اولین قدم برای ترک هر عادت بد یا ایجاد هر عادت خوب همینه...
اینکه
منطقاً به نتیجه برسی باید یه چیزی رو
عوض کنی...
اما خب مشخصا این قدم تازه
اول راهه...
همون طور که مسافرکوچولو خانم گفتن...
همین که آدم قدم اول رو برمی داره کم کم
راه های خوب جلو پای آدم باز میشن...
این که ما
قدم های بعدیش رو برداریم یا نه...
دیگه به
خودمون برمی گرده...
(1393 تير 31، 0:29)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]حس میکنم این مساله برای دختر خانم ها و آقا پسرها متفاوته.
یه تصویر مبهمی تو حافظه ام میگه که این جمله رو باز هم از دختر خانم های موفق کانون شنیدم که وقتی فهمیدن این کار بده، ترکش کردن و مثلا تا مدت زیادی اصلا نمیدونستن این کار گناه و یا چه ضررایی دار.
یعنی انگار براشون یه جور انحراف بوده. (نسبت به پسرا که تبدیل به یه عادت حاد میشه.)
اما تو پسرا قضیه فرق میکنه و جنگ بر سر ریشه کن شدن یه عادته.
داداش مجاهد نمی دونم حست چقدر به حس من نزدیکه...
ولی منم حس می کنم کلا خانم ها تو ترک موفق ترن...
حالا چراشو نمی دونم...
-----------------------------
منتقل شده از تاپیک هفته به هفته توسط گل سرخ
سلام
سخن از زبان ما گفتین
گولشو نخورین فریبتون میده
شکسته رو خوردین خلوت میکنین و تصمیم جدی میگیرین میخواین برین غسل کنین میاد میگه این ی بار رو هم انجام بده بعدش
آخ که چه تصمیم شل کن قوی هست همین یک بار!
دیشب داشتم فکر می کردم که چرا افتادم تو این مسیر دیروز و انقدر بد و زشت عمل کردم ...
داشتم ریشه یابی میکردم که مثلا کجا به نفسم سخت گرفتم و کجا پا رو دمش گذاشتم که اینطور عصیان کرده ...
قرآن رو باز کردم، آمد: و ما ابرّء نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی
فهمیدم ای دل غافل!
اون افراط گذشته، مدتهاست منو به چه تفریطی کشونده؛
اون زمانی که از وبلاگ شروع کردم
خیلی با افکار جهادی تری کار میکردم ...
اما به مرور این جهاد با مساله ی خودآزاری و سختگیری ذهنی ترکیب شد و اثر مخرب گذاشت ...
و دیگران هم گفتند که به خودت سخت میگیری و ...
و از مدتها پیش رویکردم شاید عوض شد که سعی کنم سخت نگیرم به ذهنم و آزار نرسونم ... اما این به تفریط افتاد و لی لی به لا لای نفسم گذاشتم ...
تا اونجا پیش رفت و این نفس گستاخ شد،
که بعد شکست من باید بنشینم ببینم چه جسارتی به ساحت این نفس کردم که منو به اینجا کشونده!؟
یعنی شونه خالی کردن از مسئولیت گناه،
یعنی غیر ارادی تلقی کردنش و ...
حالا انشاالله دوباره می خوام همون رویکرد جهادی رو در پیش بگیرم،
منتها با اون بینشی که تفکیک قایل بشم بین خودآزاری و فشار ذهنی و جهاد با نفس و مهار کردنش.
تو هر دوره از ترک یک چیزهایی هست که تحملش سخت هست...اوایلش وسوسه های پی در پی هست که به مرور شدت و بازه زمانی که دچارشون میشی کمتر میشه ...دوره بعد خواب های آزار دهنده هست که گاهی باعث میشه روزت رو با حس نه چندان خوشایند شروع کنی... فکر میکنم برای این دو مرحله و چگونگی خوب گذروندنش به اندازه کافی صحبت شده و میشه تو کانون..
و اما دوره بعد....
یعنی وقتی یک مدت طولانی که از ترک آدم میگذره..مثلا شش ماه...یک سال..
دیگه اون تحریک ها و وسوسه ها و خواب ها نیست که ادم رو آزار میده . در عوض یک چیز عمیق تر یا بهتر بگم یه مانع جدید میاد جلوی آدم . و اون هم این حس پوچی و خلاء درونی در درونت هست.تغییرات مثبتی رو در خودت می بینی در عین حال یه حس مرموزی هم داری . حسی میکنی انگار یه چیز از درونت و از زندگیت کم شده و تو اون خلاء رو کاملا درک میکنی و برای اینکه خدای نکرده یه وقت برنگردی به عقب یا گرفتار پوچی و بیراه رفتن یا حتی کمی افسردگی نشی باید بشینی با خودت حسابی و کاملا جدی حرف بزنی.
درین دوره جدید از ترکت لازمه یه برنامه جدید بریزی برای زندگیت و روزهات. ببینی که چه منابع و چیزهایی داری و میتونی ازشون برای پرکردن جای خالی این عادت قدیمی در درونت استفاده کنی و بعد مصمم بشی که در هر روز و هرساعت با برنامه منظم و در مسیر جدید حرکت کنی و همواره از خودت حساب بکشی.
اینا تجربه حسی و فکری من درین اواخر هست. و حسی که این روزها دارم.
امیدوارم تونسته باشم درست انتقال بدم.
همه چیز از ذهن آدم تراوش میکنه
تمامی قرار دادهای رفتاری ما مثل کدهای برنامه نویسی توی ذهن ما هک شده
اینکه چی خوبه و چی بده، اینا کدهاش در ذهن ما نوشته شده
و این کدها مسلما قابل تغییر هستن.
من میتونم کدهای ذهنم رو که منو به سمت افکار خطرناک میکشونه بازنویسی کنم.
کدهای جدید و مناسب جایگزین کنم.
--------------------------------------------------------------------------------------------
من پاکی مو با کنترل فکر و ذهنم حفظ میکنم.
دوری از افکار خطرناک = دوری از شکست
- همیشه یه نقطه ضعفایی هست که باید مواظبشون بود
- فکر نکردن بهتر از منفی فکر کردنه. پس وقتی فکرا منو عقب میکشن، باید قطعشون کنم هر جوری که می تونم
موبايل ام رو تنظيم كرده بودم يك ماه بعد آلارم بده كه از روزى كه تو اين كارو كنار گذاشتى يك ماه گذشت...
نوشتم : خداراشكر : تمام شد، برو وضو بگير و دو ركعت نماز شكر براى رضاى او ...
امروز براى بار دوم اين پيام رو ديدم،وضو گرفتم و كمى خودم رو معطر كردم دو ركعت نماز شكر ...، رفتم خدا رو شكر كردم بخاطر لطفش،
٦٠ روز گذشت ... و همينطور روزها در گذرند ....
اين عمر ماست كه ميگذرد ... و ديگر برنميگردد ...
من نميگويم چرا اينكارى كه خدا ناروا دانسته انجام ندهيم ؟؟ نميگويم چرا غيبت نكنيم ؟ ...
ميگويم چرا از اين عمرى كه ارزانى ما شده ، چرا در اين چند سال زندگى ،
روزگار را به خواب بگذرانيم،منظور خواب غفلت نيست ، همين خواب معموليست،كه گناه هم نيست، و امثال اين...
از خوابمان بزنيم،خدا را عبادت كنيم،
به خدا فكر كنيم،
به مخلوقاتش،
به نظم موجود در دنيا،
در مقابل بزرگي اش سر تعظيم فرود آوريم...
اونوقت جايى براى كارهاى ناپسند نميماند...
برادران من، خواهران من، عزيزاى گل من،
قبل از هرچيز خوبه كه بدونيد دارين تو چه مسيرى حركت ميكنين،
اصلاً چرا ميخواهين ترك كنين، ؟
آيا وجود خدا را قبول دارين ؟
شايد لازم است دوباره مسلمان شويم؟....
سلام دوستان،ببخشيد كمى طولانى نوشتم ،من مدتى اينجا بودم نتونستم ترك كنم،
از همه دوستانى كه دلدارى كمك دادن تشكر ميكنم ، يكهو گذاشتم رفتم ولى گفتم يك روز برميگردم جبران ميكنم،
دوستان عزيزم ،
از نظر من كه مدت زيادى درگير بودم، فقط يك راه براى كنار گذاشتن وجود داره،
١-ايمان واقعى(واقعاً به خدا ايمان دارى؟مثل يك شخص خارجى كه بويى از اسلام و قرآن نبرده و زنِ مدلِ لباس خارجى با بدترين پوشش مياد اسلام مياره حتما چيزى توش ديده كه برخى از ما نديديم و ،،،، )
٢- بجنگ ، بجنگ ... تسليم نشو،
حرف زياد هست،
فعلاً سرم خيلى شلوغه،
به موقعش ميام دوباره،
اگر وقت داشتم قسمت اول نوشتم رو كامل تر مينوشتم،روزاى سختى رو پشت سر گذاشتم،
بعد ميام از اون روزها ميگم،
من كه اول راهم ولى قسمت سختش رو طى كردم،
مراقب چشماتون باشيد مراقب اعمال تون باشيد،
از مكافات عمل غافل مشو،
گندم از گندم برويد جو ز جو،
از پناه حق.