[dir=rtl]منم قلق خودم اومده تو دستم..
میدونم باید از همون اول زمینه گناه رو فراهم نکنم...
باید شرایطش رو محیا نکنم...
این شرایط میتونه کنترل نگاه و ذهن باشه.. میتونه تنهایی باشه.. میتونه سایت های نا مناسب باشه و....
مثلا کنترل نگاه:
دیگه میدونم اگر نگاهم رو کنترل نکنم منو به مرز شکست میرسونه
پس جلوشو میگیرم..
[/dir]
یه موفقيت دائمي لازمه اش اينه که گناهان کوچيک رو هر چند کوچيک باشن کوچيک نشماريم
هر چي به سرمون مياد از اين گناهاي کوچيک به سرمون مياد ...
قرار نيست يه گناه تاثيرشو تو همون لحظه ي ارتکاب نشون بده
الان خود من ممکنه 8 ماه پيش يه گناه انجام بدم و تاثيرش رو امروز حس کنم
سعي کنيد خودتون رو به گناه زدايي عادت بديد و سراغ هيچ گناهي نريد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای کنترل افکارت :
من تو مرحله اول تمام راه های تحریک رو به خودم بستم...تمومش رو...
حتی چیزهایی که یادآوری میکردن اون تصاویر رو از جلوی چشمام برداشتم..
تو مرحله بعد برای خودم جایگزین گذاشتم..
وقتی یه تصویر می اومد تو ذهنم...یه تصویر قشنگ تر ..طبیعت ..بارون...حرم آقا ...تصویر مامان ...اینا رو برای خودم زنده میکردم و
پس میزدم تصویر قبلی رو..
و البته تو تصاویر جایگزینم دنبال پیدا کردن خدا بودم...
و وقتی پیدا میشد..دیگه نمیتونسم فکر بد بکنم شان من و خدا نبود که من کار بد بکنم..
اون موقع بحران طی میشد..کم کم و با صبوری دیگه حتی اون تصویرها هم نمیان تو ذهن...و رها میشیم...
اینبار در مقابلش مقاومت کردم
تا بدونه من می تونم تو بدترین شرایط بهترین باشم
حتی لحظه ای به خودم اجازه وسوسه شدن ندادم
حتی لحظه ای به شیطان مجال ندادم تا من رو اغوا کنه
بیاین با هم سفری کنیم درست به لحظاتی قبل از گناه...کی؟ ؟
همون موقع که شمشیر رو انداختیم و داریم میگیم حالا که دوباره وسوسه اومده سراغم پس دیگه ترک کار من نیست!!!
میدونم این حال برای همه ما هست چون این از دامهای کاربردی و مشهور شیطان...
ولی باید بگم بندگان خدا اتفاقا چون وسوسه برای ما هست شمشیر دستمون گرفتیم..
اون لحظه باید به خودمون بگیم که: این همون میدانیه که بهش میگن جهاد اکبر...نفس و شیطون حمله کردن
نباید شمشیر بندازی که تازه موقع جهاد شروع شده اونم جهاد اکبر...
همه ما رزمجو هستیم و در رزمگاه جهاد اکبر، و خدا کسانی رو که جهاد اکبر میکنن دوست داره ...
یعنی من و تو رو که وقتی وسوسه میاد سراغمون تازه باید جنگمون رو شروع کنیم....
پس یادمون باشه موقع شروع حمله باید به خودمون بگیم که: این همون میدان جهاد اکبره بسم الله.
دنبال اکسیر و طلسم برای ترک نباشید که اکسیر همینه....
و زمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می خوانید ناپدید و گم می شود،
و هنگامی که شما را [با سوق دادنتان] به سوی خشکی نجات دهد [از خدا] روی می گردانید.
و انسان [با اینکه الطاف خدا را همواره در زندگی خود لمس می کند] بسیار
ناسپاس است.
داشتم فکر میکردم چی شد که به این روز افتادم
یهو این آیه به دلم افتاد
یادمه زمانی که به خاطر یه اتفاقی مضطر شده بودم و هیچ امیدی جز خدا نداشتم
خیلی دعا کردم، خیلی تلاش کردم ،باهاش عهد بستم ...خدا هم خیلی بهم لطف کرد و بالاخره دعامو مستجاب کرد
پاکی نسبتا طولانی ای رو تو همون مدت برای اولین بار تجربه کرده بودم
اما... اما وقتی رسیدم به آرامش یادم رفت عهدی رو که تو طوفان بسته بودم
دقیقا بعد از اون شکست چنان افتادم که دیگه توان بلند شدن نداشتم
حتی نمیتونستم به کسی حرفی بزنم و کمکی بخوام
مثل لحظه ای که داری غرق میشی و حتی توان فریاد زدن نداری
حالا میفهمم این اتفاقات و این گردابی که توش دست و پا میزدم فقط به خاطر یک چیز بود:
ناسپاسی ...
بیخیال وسوسه بشین...
تو این جور وقتا بهترین راه حل اینه که موقعیت رو عوض کنی.....شما هم همینکارو بکنین...
برین
اصلا ارزشش رو نداره که بمونین و بخواین با مبارزه به نتیجه خوب برسین...
این وامونده رو هرچی کمتر تحویل بگیری بهتره...
تجربه خانم ازادم در مسابقه سی روزه
نقل قول: یه تجربه که همه میگن و من واقعا بهش رسیدم، اینه که واقعا و تمام وقت سره خودتونو گرم کنید؛ تمام وقت!!!
نگید برای دوری از گناه سرمو گرم کنم، بگید برای پیشرفتم، روزایی که بیکارید برید کلاسای ورزشی که بی نهایت اثر مثبت داره علاوه بر اینکه انرژی رو کنترل میکنه روحیه رو بالا میبره و با همین کمبود روحیه اس که باعث انجام این عمل میشیم، همش با دوستا فامیلا برید گردش، جوری که شب میایید خونه خسته باشید؛ اگه همش سرتون به درس باشه و تحرک نداشته باشید زیاد خوب نیست، وقتی سرتون شلوغ باشه اصلا یادتون میره و اون عادته هم به شدت تضعیف میشه