از جایی شروع شد که گفتنش ارزشی نداره
می دونستم گناهه، نبود مثل کسایی که ندونسته اینکار و می کردن
دونستنش و نتونستن و ازش دل نکندن و بهش دل بستن فقط و فقط به خاطر دل و فکر اشتباه و گوش دادن و باور داشتن چیزایی که می دونستم غلطه ولی خودمو گول میزدم
آزار دهنده بود واسم ، یه جور حالت اجبار بود تو انجام دادن گناه فقط واسه داشتن و از دست ندادن بعضی چیزا
سخته واسم نوشتنش خیلی وقته خواستم بنویسم می خوام که باشه هم برای خودم هم برای دوستام
اولش شکست هام به خاطر تردید بود
تردید واسه کنار گذاشتن بعضی دلبستگی ها ، بعضی نفرت ها
و بعضی ندونستن ها
و کم کم عادت کردن بهشون
و نرفتن دنبال دونستنشون
و همشون همونطور که خیلی آروم آروم و بدون اینکه متوجه بشم اومده بودن
خیلی آرومتر از اومدنشون رفتن و خیلی سخت تر از اومدنشون
بعد از شکست نمی دونستم و یاد نگرفته بودم چجور نشه سریالی ، چجور نشه تحقیر خودم و بد و بیراه گفتن به خودمو و حتی سیلی زدن و ...به خودم
یاد گریه های تو حمام و با صدای خفه صدا کردن خدا و گله وشکایت که چرا و...مگه من فلانو ......هرکسی رو آزار میده،
روزی که ثبت نام کردم تو مسابقه ی ده روزه فکر نمی کردم به اینجا رسیده باشم که نرسم به 10 روز پاکی
آره خودمم از خودم خبر نداشتم که رسیدم به اینجا ،خیلی اروم ، خیلی خیلی یواشکی ، بیخبری از خودم خیلی بدتر از همه چی بود و هست
اره یه وقتی نمازات سرموقعست ، دوستی هات، حرف زدن هات، فک می کنی که خیلی خوبی واسه خدای خودت ، ولی یه لحظست همش یه لحظه
یه لحظه گوش دادن به چیزی که نباید، یه لحظه حرف زدن با کسی که نباید ، یه لحظه خودخواهی خودت ، یه لحظه بیکاری ، یه لحظه غفلت ، یه لحظه خندیدن ، یه لحظه گریه کردن ، یه لحظه نگاه ، یه لحظه کنجکاوی ، یه لحظه ، یکبار و ... و...، همشون شدن سالها و سالها و سالها و ....
آره خیلی کمه این فاصله ، فاصله بین خوب شدن و بد شدن
خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم و باز هم شکر که اینجا رو پیدا کردم و دارم کم کم و اروم آروم و نه خیلی یواشکی باخبر از خودم میشم
اینکه می خوام پاک بمونم و حال این روزهای گلبرگ خیلی خوبه ، دوسش دارم ، بغضی که الان دارمو دوسش دارم ، و ممنون تک تک بچه های کانونم
یا علی