کانون

نسخه‌ی کامل: آرشیو تجربیات شما در ترک
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سی ایده روزانه برای برای پاکی در یک روز:
1. اعلام وضعیت در کانون
2. نوشتن روزی ده ایده برای پاکی و قرار دادن در کانون 
3. رفتن سر کار . در صورت تعطیلی یافتن جایگزین
4. ۳۰ دقیقه ورزش
5. غسل توبه - ترجیحا در پایان روز
4. توجه نداشتن به افکار مخرب - و توجه نداشتن به این توجه نداشتن.
5. دیدن یک کلیپ الهام بخش.
6. خواندن نماز اول وقت
7. با وضو بودن
8. خواندن یک کتاب
9. یاد گرفتن یک چیز هر چند کوچک
10. خوردن صبحانه
11. شستن جورابها
12. فکر کردن . به خود به اطراف به ابر و باد و مه و خورشید و فلک.
13. گوش کردن به یک سخنرانی الهام بخش یا اخلاقی یا اعتقادی. یا خواندن یک مطلب در این مورد
14. ۱۵ دقیقه گریه کردن
15. ۱۵ دقیقه خندیدن
16. تماشای یک مستند
17. خواندن یک پاراگراف انگلیسی
18. انداختن روزی یک عکس - از خودت از کوچه از خیابان از پارک از طبیعت از آنچه که می بینی و خوشت می آید.
19. کشیدن نخ دندان 1
20. خواندن قرآن قبل خواب
21. انجام کاری که دوست داری و از آن لذت می بری - لذت جایگزین
22. خواندن یک مطلب از تجربیات دوستان در کانون
23. کنترل نگاه از هر چه که مانع پاکی است. 
24. خوردن یک لیوان آب میوه
25. کنترل احساسات و عواطف در آنچه به مزاجمان خوش نیست.
26. رفتن به پارک
27. صحبت با یک نفر
28. لیست جایگزین خودت را بنویس
....
از تجربیات من اینه که برای پاکی روزی ده ایده بنویسی.

ده ایده برای نوشتن روزی ده ایده برای پاکی:
1. ده ایده برای پاکی در یک روز
2. ده ایده برای پاکی در 10 روز
3. ده ایده برای پاکی در 30 روز
4. ده ایده برای پاکی در 100 روز
5. ده ایده برای پاکی بعد از 100 روز
6. ده ایده برای خروج از حالات اورژانسی
7. ده ایده برای کنترل ذهن
8. ده ایده برای حذف آثار بعد از ترک خ.ا
9. ده ایده برای لذت جایگزین برای خ.ا
10. ده ایده برای مدیریت شکست 
11. ده ایده برای بالا بردن روحیه در ترک خ.ا
12. ده ایده برای استفاده بهتر از کانون

روزهای اول نوشتن این ایده ها دشواره و فشار زیادی به مغز میاره. اما کم کم به کاری لذت بخش تبدیل میشه و هر ایده ای که برای خود می نویسید به شما کمک می کنه تا پتانسیل خود برای پاکی رو آزاد کنید.
هر ایده ای مانند بذری است که در خودت می کاری . آبیاری اش می کنی . رشدش می دهی. مواظبتش می کنی.
بعضی ایده ها هم مانند سمی است که به زمین خودت می پاشی تا آفت نزند. و سالم بماند.

هر ایده ای که از ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه شما میاد راه حلی برای شماست که منشا اون درون خود شماست. یعنی خودت خودت را با ایده هایت می سازی و رشد می دهی. یک جور مربیگری درونی.
ایده های شما با ایده های دیگران با هم پیوند میخورند و ترکیب میشوند و ایده ای نو متولد و خلق میشه. 
موفق باشید.
سیم آخر

بهترین راه ترک- حداقل برای یک شروع موفق- اینه که بزنی به سیم آخر. یعنی برسی به این نقطه.
به نقطه ای برسی که احساس کنی دیگه بسه. 
نتیجه اش این که یه حرارتی در شما ایجاد می شه که همه چیز را به آتش می کشه. فکر خ.ا را نابود می کنه.
اصلا چیزی از خود شما باقی نمی گذاره. له می شوی. خودت را از نگاه دیگری می بینی. یک جور خودآگاهی.یک نوع جنون.

به گذشته نگاه می کنی می بینی نه این زندگی نشد. می بینی که باید تغییر کنی. باید آغاز کنی و دوباره آغاز کنی.

تمام این اتفاقات در یک لحظه اتفاق می افته. در یک آن و در کمتر از هزارم ثانیه .
رسیدن به نقطه ی سیم آخر به حرف نیست - همانطور که من هم دارم حرفشو می زنم- 
باید در عمل پیاده بشه. منتها انرژی خیلی زیادی را می طلبه و خود را برای مشکلات اولیه باید آماده کرد.
اقای Milad+


از چیزی که بترسی اون رو به سمت خودت می کشی



رو هر چیزی تمرکز کنی و از ته قلب باورش داشته باشی اونو بوجود میاری

نترس بایست تا نجات خدا رو ببینی


خدا قدرتی وسیع و علمی بی پایان داره میتونه به وعدش عمل کنه


پس بی هیچ ترسی برو دنبال سیر تحول خودت



دلت گرم باشه به وعده ی خدا

آقـــــــای +milad از این ارسال

هر وقت احساس ترس کردین از قدرت کلامتون استفاده کنید
مثل این جمله

در ذهن الهی از دست دادن وجود نداره!
 محاله چیزی که حق الهی من است رو از دست بدم!
چون تنها یک قدرت وجود داره و اون هم قدرت خداس

خانم گل سرخ از این ارسال

 قبل از انجام هر کاری بگیم : بسم الله الرحمن الرحیم

حتی واسه کارهای کوچولو : مثلا باز کردن یه در - نشستن و بلند شدن و ....

  در همین حدش هم تاثیر داشت. امتحان کنید



درنگ جایز نیست!


بــســم الـلـه!
آناتومی یک آغازگری دوباره - 10 درسی که از خودم گرفتم

بعد از 60 روز متاسفانه افتادم. به خودم قول دادم به روزهای خودم برگردم. و ادامه ماجرا .

[تصویر:  nk1k_1.jpg]

[تصویر:  9fkg_2.jpg]
[تصویر:  yeii_3.jpg]
[تصویر:  7npb_4.jpg]
[تصویر:  5x3g_5.jpg]
1. چهارم دی 94 آغاز ورود من به کانون بود. در بدترین شرایط ممکن  شروع کردم. این هم اولین پست من در این انجمن :

" با تنی خسته ، قلبی مجروح و دیده ای اشکبار آغاز می کنم. 
در حالیکه به شدت از لحاظ جسمی و روحی مینیمم هستم.
و سال ها افسردگی درس های زیادی به من آموخته.
شاید هنوز زود باشد برای جا زدن و هنوز دیر نباشد برای حرکت. 
به نام او دوباره آغاز می کنم."

درس اول: یک آغازگر ، آغاز می کند . حتی در بدترین شرایط ممکن.


2. من بین خود ارضایی و ترک آن تنها چیزی که حائل می دیدم حق انتخابی بود که داشتم. باید انتخاب می کردم. یک انتخاب واقعی. پاکی چیزی بود که واقعا میخواستم.

درس دوم : یک آغازگر انتخاب می کند. چیزی را که واقعا می خواهد. پاکی را.


3. بسیار بسیار این انتخاب من برایم تاوان سنگینی داشت. خیلی از این ها را در کانون نوشته ام. واقعا سخت گذشت. خصوصا روزهای نخستین.

درس سوم : یک آغاز گر ، هزینه آغازگریش را می پردازد.


4. بعد از حدود 60 و چند روز از حضورم در انجمن متاسفانه افتادم. دنیا برایم تیره و تار شد. افسردگی مطلق. اما دست از تلاش برنداشتم. 

درس چهارم : یک آغازگر نا امید نمی شود. 


5. می توانستم و می توانم هزاران بهانه برای خودارضایی بیاورم. گاهی اگر فولاد جای من بود شاید آب می شد. اما سعی کردم بایستم.

درس پنجم : یک آغازگر برای آغازگری بهانه نمی آورد.


6. در این مدت تمام سعی ام را کردم تا به دیگران هم کمک کنم . و جالب اینجا بود که هر چیزی که برای دیگران می گفتم و می نوشتم انگار شخص ثالثی دارد به خودم می گوید و خیلی برایم موثر بود.

درس ششم : یک  آغازگر گاهی به جای کاشتن دانه پاکی خودش ،  خاک می شود برای دانه های دیگران تا آنها رشد کنند. در این بین خاک هم به کمال خواهد رسید.


7. اون ضربدرهای قرمز را در بالا ببینید. اوایل اکثرا در روزهای تعطیل بود و چون بیکار بودم  و مدیریت نداشتم اتفاق می افتاد. کم کم آن را بهبود دادم بعد دیدم افتاد وسط هفته. باز هم فکری شد تا  آن هم اصلاح شود.

درس هفتم: آغازگر نباید بیکار باشد. باید خودش و وقتش را مدیریت کند . و سعی در بهبود شرایط داشته باشد. یا روزی ده ایده برای پاکی بنویسد.


8. وقتی شکست خوردم بعدش هر چه تلاش می کردم باز هم  شکست می خوردم. اما دوباره آغازمیکردم. افتان و خیزان پیش می رفتم.

درس هشتم: یک آغازگر دوباره آغاز می کند و دوباره ...


9. در این مسیر از خیلی ها کمک گرفتم در کانون. از تجربیات. از نظرات و ... .

درس نهم : یک آغازگر از حضور دیگران استفاده میکند. دیگران مانند نور و آب و خاکی هستند که به رشد دانه پاکی او کمک می کنند تا رشد کند و درخت پاکی او شکل گیرد.


10. وقتی شروع کردم و همینطور الان از خیلی ها عقب هستم و روزهای پاکی ناچیزی دارم . اما ادامه می دهم ...

درس دهم: آغازگر فقط یک رقیب دارد، خودش. آغازگر فقط می خواهد از خودش بهتر شود.



وحالا به لطف خدا و کمک همه دوستانم مجددا با 60 روز به ماهانه برمی گردم. ان شاالله


پ ن : این متن فقط یک تجربه است. شاید به درد آیندگان بخورد.
ده اثر احتمالی بعد از چهل روز پاکی:

1. احساس می کنی قله را فتح کرده ای. ملال و خستگی راه تبدیل شده به لذت تماشای مسیری که آمده ای. طلوع را در خودت حس می کنی.

2. آره درسته. تعجب نکن . تمرکزت را دوباره بدست آورده ای.

3. قلبت منظم تر می تپد. مغزت به کار افتاده. چشمانت بهتر می بیند. گوشهایت بهتر میشنود . بهتر بو می کشی. بدنت جشن گرفته.

4. اگر خوب به درون خودت بروی و دقت کنی جوانه ای را در خودت می بینی. آره.تبریک میگم. دانه پاکی در تو جوانه زده. یادت باشه از این به بعد نیاز به مراقبت دارد.

5. بدنت تا حد قابل قبولی بازسازی شده . دیگر می توانی بدون احساس ضعف و خستگی به فعالیت های بدنی و ورزشی بپردازی.

6. اکسیژن موجود در خون و رگهایت - یا خارج از آن - زیاد شده و دیگر احساس خفگی نداری.

7. ایده ها و فکرهای جدیدی به ذهنت می رسد که قبلا حتی فکرش را هم نمی کردی.

8. آزادی. این دقیقا چیزی است که درکش می کنی. و می فهمی معنی واقعی آزادی یعنی چی.

9.دیگر حالت از خودت به هم نمی خورد. با این کارت عملا خودت را بخشیده ای. بیشتر خودت را دوست می داری. به خودت افتخار می کنی.

10. تردید برای بازگشت به گذشته و نگرانی از ادامه راه. این دغدغه ذهنی تو خواهد بود که باید به سلامت از آن گذر کنی.
و ده ایده برای ادامه راه بنویسی.

11. آثار پاکی ، از قلبت بر زبانت جاری می گردد.
ده تا یک لحظه که ممکن است منجر به خودارضایی شود:

1. یک لحظه کلیک روی یک لینک بی ربط در یک سایت - از نوع تبلیغاتی یا اخبار یا ...
2. یک لحظه کنجکاوی بیخود در اینترنت مثلا زندگی بازیگران یا ...
3. یک لحظه شوخی با نامحرم - هر چه حقیقی تر مستعدتر.
4. یک لحظه ناامیدی
5. یک لحظه نگاه کج
6. یک لحظه صدا یا لفظ نامربوط
7. یک لحظه فکر بیخود
8. یک لحظه تجسم لذت
9. یک لحظه بیکاری
10. یک لحظه فراموشی خود

و فهمیدم جرقه و استارت خ.ا در یک لحظه اتفاق می افتد. آن لحظه را دریاب.
درسی که یک ملخ به من داد

پوست‌اندازی فرایندی است که در طی آن یک جانور به طور منظم یک لایهٔ بیرونی یا پوشش بدنش را دور می‌اندازد که این فرایند می‌تواند در زمان خاصی از سال یا در دوره‌های خاصی از زندگی او اتفاق افتد. - نقل از ویکی پدیا.

[تصویر:  13940117P56aer4554.jpg]

من فکر می کنم شرط لازم و نه کافی برای ترک - حداقل برای شروع - این است که خودت و جایگاهت را بکاوی، بشناسی و دریابی. و بعد سعی کنی حرکت کنی.
یه جور خروج از عادت. یه جور حس تشنگی برای خارج شدن از پوستی که سال ها در آن گرفتار هستی.
پوستی که مدتهاست با آن انس گرفته ای . خو کرده ای. از آن لذت می بری. و هستی را از داخل این پوست می بینی. می شنوی و لمس می کنی. و گاهی اصلا نمی دانی چنین پوستی هست. یا اینکه بی خیالش شده ای.
 
در شما خودی هست که نیاز دارد پوست اندازی کند . به تعبیری این خود بمیرد و خود دیگری متولد بشود تا بتواند از یک زندگی عمیق و با معنا لذت ببرد.

با خودم هستم. آیا هنوز زمان پوست اندازی فرا نرسیده؟



بخش قابل توجهی از مسیر ترک مربوط به تغییر نگرش ماست 


ذهن ما نمیخواد بپذیره که ما قصد داریم عادت بدمون رو عوض کنیم
 با این موضوع شدیدا مقاومت میکنه چــــون


 یک عمر چیز دیگه ای به خوردش دادیم و رعایت نکردیم
 مـــــا هم

 نباید کم بیاریم و تن به خواسته ی ذهنمون بدیم
یک طرف طناب رو اون میکشه یک طرف دیگه رو هم ما میکشیم


این دیگه بستگی به تلاش ما داره که بذاریم
اون ما رو بکشه سمت خودش یا ما اون رو بکشیم

و شرایط رو تغییر بدیم
قطعا پاک موندن 
■ یه سری فاکتورها کنارهمدیگه
■ یه سری مراقبت ها
■ یه سری تکنیک ها
■ یه سری خارج شدن از انزواها
■ یه سری تفریحات سالم
■ انس بیشتر با خدا میخواد 
و
 همه اینها به شرطی پاسخگویه که
■ پیش شرطش رو رعایت کنیم
پیش شرطش
 ادامه دارد... 
پیش شرطش اینه که:
ذهنمونو تغییر داده باشیم 

□ اگه ترک کردن تو ذهنم، اون جایگاه ارزشمندی رو که باید داشته باشه، نداشته باشه.. 

□ اگه من همش درگیر گذشته باشم و در

 ناامیدی به سر ببرم...

□ اگه من ترک رو یه کار نشد و غیر ممکن بدونم...

□ اگه من فکر کنم بقیه آدما قوی هستن ولی من یه آدم ضعیف و ناتوانم...

□ اگه من خودم و توانایی هام رو باور نداشته باشم...

.

.

.

خب ترک هم حاصل نمیشه... هر چقدر هم که اون فاکتورها رو ما رعایت کنیم...

چرا؟
قبلا گفته بودم ، یه سری زنجیر هایی جلو ی پیشرفت ما رو توی ترک می گیره و نمی ذاره ما به ابزار مراجعه کنیم.
رائفی پور می گفت ، از ما یه سری بند و بیل آویزونه، شیطون هر دفعه یکیش رو می گیره.
منطقیش می شه ، شما اگر یه خواسته ای برات خیلی مهم باشه، دچار استرس و اضطراب می شی در این صورت دیگه نمی تونی ترک کنی،

امشب می گم : به نفست بهونه نده. این که شما یه هدفی داشته باشی و حتما بخوای بهش برسی می شه آتو برای نفست.
شما دوست داری موسیقی دان بزرگ شی، می خوای برای خدا جهادگونه درس بخونی و حتما صبحا ساعت شیش بلند شی برای درس. می خوای صبح زود بیدار شی سحر خیز باشی. می خوای بزرگترین دانشمند دنیا بشی ، می خوای ثروتمند بشی ، می خوای یه فیلم عالی بسازی ، می خوای یه کار آفرین بزرگ بشی ، می خوای یه پزشک کار درست بشی. 
همه ی اینا خیلی خوبه ، ولی حواست باشه که هدفت برات نشه زنجیر دور بال پروازت ، نشه بند و بیل شیطان ، نشه آتو برای نفست.
وسوسه می شی می خوای بری بیرون از خونه ، نفست می گه ، نرو بشین سر درست ، مگه نمی خوای دانشمند شی؟ نتیچه این می شه که نه درس می خونی ، نه می ری بیرون ، کلی وقت می ذاری برای خ.ارضایه و افسردگیه بعدش.
خ.ا می کنی ، بعدش می خوای خودت رو تنبیه کنی نفست آدم شه ، نفست می گه اگر تنبیه کنی منم موقع درس خوندن اذیتت می کنم.
یه وقت می بینی این درس شده یه وسیله ای برای نفس ، یه نقطه ضعف که هر وقت خواست اذیتت کنه اونجا رو فشار میده.
♢ چون من قبل از اینکه در عمل و عالم واقعیت متوقف شده باشم، در ذهنم متوقف شدم...



و



♢ توقفی که در ذهن حاصل بشه، قطعا به واقعیت هم نخواهد پیوست
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38