کانون

نسخه‌ی کامل: آرشیو تجربیات شما در ترک
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام
میخواستم درباره حسی که بعد از شروع به ترک بهش رسیدم صحبت کنم
خب قبلا خیلی تو سایتهای مختلف میخوندم که چیزی که از وجود انسان با این عمل مورد هدف قرار میگیره ذهنشه. ذهن آدم بهم میریزه و خب طبیعتا همه چیز ازش گرفته میشه. خنده ، آرامش ، احساس رضایت ، اعتماد به نفس و ... اما خب تا حالا ایتقدر عمیق این رو تجربه نکرده بودم که چقدر شروع به حرکت به سمت پاکی میتونه به ذهن کمک کنه که به حالت اولیش برگرده
نکته جالبش اینجاست که برای من تو شروعش همون 3 4 روز اول خیلی حس بدی داشتم و اصلا به اون آرامشه نرسیده بودم. ولی بیشتر که گذشت هم خودم آروم تر شدم هم تمرکزم روی بقیه کارام بیشتر شد. جالبه هرچقدر بیشتر میگذره این شادی درونی و ارامشه بیشتر میشه انگار دارن خودشون رو تکثیر میکنن Gigglesmile
مهم اینه که بذاریم اون روزهای اول که تلخه بگذره تا شیرینی ترک رو حتی کم حس کنیم تا همین امید کوچیک یه شمع بشه تو دلمون و کم کم اونقدر قویش کنیم که هیچی جلودارش نباشه 49-2
یکی از مسائلی که انسان رو به سمت گناه می‌کشونه، مشکلات و گرفتاری‌هایی هست که تو زندگی دچارش می‌شه.

وقتی یک مشکل بزرگ یا کوچیک پیش بیاد، چیکار باید بکنیم؟
خب معلومه باید شروع کرد به فکر کردن حول اون موضوع و انجام کار‌هایی که برای حل اون لازمه.
هر چقدر هم که سخت باشه، هر چقدر هم که پیچیده باشه و ...

راهِ دیگه‌ای جز این وجود نداره.

فوقش در مواردی نیاز باشه که از کسانی مشورت بگیریم، نیاز می‌شه که از کسایی کمک بگیریم و ...


اما اگر این لیست رو بالا پایین کنیم، هیچ کجا ننوشته:‌ نشستن، دست روی دست گذاشتن، منتظر معجزه بودن.
بله، معجزه هست و وجود داره. اما اون هم برای کسایی که ۱- ایمان دارن ۲- حرکت رو آغاز کردن.

وقتی شما در مسیر حرکت کنی، اون وقت معجزه معنا و مفهوم پیدا می‌کنه.
اما همین معجزه هم گاهی هست و گاهی نیست، گاهی مشکل آزمایشه و اصلا برای همین اومده که ما سنجیده بشیم.

وقتی تلاش نباشه، هیچ چیزی نیست. وقتی تلاش بود، اون وقت این سوال پیش می‌آد تلاش در چه جهتی باشه که مفید باشه؟


ناچارا به این نتیجه رسیده‌ام که انسانی که تک بعدی رشد کنه، رستگار نمی‌شه.
از بچگی به ما گفته‌ان که بچه باید درس بخونه، فقط درس بخونه، کار دیگه‌ای نخونه. باید بره دانشگاه، باید دکتر بشه،‌ مهندس بشه.
این‌جور انسان‌های کاریکاتور، هیچ فایده‌ای به حال خودشون و جامعه‌شون ندارن.

رشد باید چند بعدی باشه ...
برنامه زندگی انسان، سبک زندگی انسان باید طوری باشه که موارد متعددی رو در بربگیره...

این یعنی چی؟ این خودش یعنی یه دنیا صحبت... بسم‌الله... شما بگو، سبک زندگی چطور باید باشه؟
317
به این فکر نکنید که خ.ا رو ترک کنید ،هرچی بیشتر فکر کنید بیشتر سروکله اش پیدا میشه Khansariha (56)
به جاش به این فکر کنیم که هیچ لحظه ای بیکار نباشیم و وقتمون رو پر کنیم 49-2
بجای اعلام وضعیت هرروزه تو مسابقات ترک سعی کنیم تو مسابقه کنترل ذهن ونگاه شرکت کنیم و موفق هم بشیم 49-2
کانون تاپیک های زیادی داره برای هر رنگ وهر سلیقه ای Gigglesmileمیتونیم با کتابخونه وکتابخون سرگرم شیم یا با تالار مذهبی یاتالار سرگرمی ودست نوشته ونقاشی ها و....
حتما که نباید پست جدیدی باشه تا بریم سربزنیم پست های قبلی هم ارزش خوندن دارن  Khansariha (69)
بریم شرکت کنیم وخودمون با خودمون مسابقه بدیم ،لازم نیس که همه بیان وشلوغ باشه تا بریمGigglesmile
خودمون رو درمعرض خطر هم قرار ندیمHanghead
من اینستا اولم نداشتم برا چندروز کوتاه نصب کردم وبعدش حذف کردم ،رمزشم چرت وپرت زدم،ایمیل بازیابی رمزم مسدود کردم (واسه اونم رمز پرت وپرت زدم وی شماره الکی وارد کردم دیگه پیداش نکنم) Gigglesmile
سایتهایی که زمینه وسوسه هم ایجاد میکردن رو همون کاره بالارو کردم
تلگرامم من حذف کردم 2uge4p4خیلی وقته حذفش کردم
خیلی حس خوبی دارم ،بیشتر منو افسرده میکرد Swear1
کسایی هم که نمیخان حذف کنن میتونن یکی از دوستاشون یا اعضای خونوادشون رو وارد تلگرامشون کنن که فعالیتهاشون جلوچشم اون طرف باشه Khansariha (13)
الان  که نقریبا خیلی چیزا وابسته به کانال وگروه های تلگرامه حذفش از زندگی سخته ولی ارزشش رو داره 2uge4p4
من ترجیح دادم حذفش کنم،کمترین خوبیش اینه که دیگه پروفایلهای سیاه وماتم زده ی بعضی مخاطبینم رو نمیبینم  Lol
بهترین تجربه ای که بدست آوردم این بود که به زندگی عادی میشه برگشت،شاید جمله کوچکی باشه ولی کسی که گرفتار خودارضاییه میدونه که زندگی عادی یک آرزوست،زندگی عادی یعنی،
یک روز که بیدار میشیم اطمینان خاطر داشته باشیم تا شب دغدغه فکری جز همون مسائلی که تو همون روز قراره اتفاق بیفته نداریم،
وقتی قدم میزنیم چقدر خوبه که یک آدم معمولی هستیم،از گرمی و سردی هوا لذت میبریم،کوچه و خیابون اگر هیچ تغییری نکرده ولی رنگ و بوی دیگه ای داره،
دیگه خودارضایی وجود نداره که تا چند روز بعدش مشغول ریکاوری روحی و جسمی باشیم،تازه اگر بعد چند روز دوباره خودارضایی انجام نشه... میشیم یک آدم معمولی که تکلیف همه با او مشخصه و یک شخصیت ثابت،
من خودم گاهی تو خیابون یا توخونه که ناهار میخورم بعدش میخوام وسط هال جلو تلویزیون بخوابم دقیقا یاد ۱۵-۱۶ سال پیش خودم میفتم که نمیدونست این مرض چیه،دقیقا اون لحظه ها برام تداعی میشه و هرچقدر هم که دپرس باشم این لحظه ها کافیه که یک لذت درونی لحظه ای تمام اون دپرسی ها رو محو کنه،و بعد دراز بکشی و یک خواب راحت داشته باشی،
دوستان عزیزم همه اینها دوباره برمیگرده : این احساسات ۱۴ سال درون من مُرده بود و اصلا یادم رفته بود روزهای خوشی هم وجود داره،تمام روزهای سالهای اخیر یا درگیر استرس ترک بودم یا درگیر ریکاوری بعد ترک،روز خوش ندیدم،
ولی خداراشکر که روزهای خوب برگشت،
شما هم مطمئن باشین که برمیگرده.
سلیقه آدم کلا عوض میشه .
عاشق چیزایی میشی که خوشت نمیومد و همیشه ازش متنفر بودی یا برعکس ....
ممکنه بعد یه مدت هر چی آهنگ که قبلا گوش میدادی رو پاک کنی و رو بیاری به یه خواننده یا گروه جدید .... حالا ممکنه بخاطر این باشه که این چیزا تورو یاد گذشته میندازن یا شایدم بخاطر اون تغییر سلیقه ای باشه که گفتم .....
من چشمام تو تابستون رو به ضعیف شدن گذاشت و با انجام این کار هی بدتر و بدتر میشد . خیلی جاها خوندم که خ.ا ربطی به این موضوع نداره . شایدم واقعا نداره ولی الان چشمام خیلی بهتر شدن . احساس میکنم برگشتن به حالت عادی .... حداقل یه ذره بهبود رو داشته ....
مهم تر از همه عاشق خودت میشی . من انقدر از خودم متنفر بودم در حدی که وقتی کسی میخواست باهام عکس بندازه همیشه دنبال یه بهونه ای چیزی بودم که بپیچونم .... یا اصن نمیتونستم خودمو تو آینه نگاه کنم ..... اما الان اوضاع کاملا فرق کرده . انقدر خودمو دوست دارم که میگم چرا من باید با انجام این کار به خودم هی آسیب بزنم ؟ 
رابطه ات توی جمع بهتر میشه . البته برا من هنوز خیلی خیلی خیلی جا داره که بهتر بشه ولی حداقل بهتر از قبلا هست که میرفتم یجا تا جای ممکن از جمع فاصله میگرفتم .....
اون اعصاب خوردی که همیشه داشتی تا ۹۰ درصد کمرنگ تر میشه و جاشو به نشاط و شادی میده .... جوری که تو بدترین موقعیتا به جای داد کشیدن سر بقیه و چیزای دیگه میخندی و با خودت میگی چه دلیلی داره اوقات تلخی کنم ... ؟
یچیز خیلی خیلی مهم اینه رابطه ات با خدا خیلی خیلی محکم میشه . انقدر عاشق خدا میشی که حد و مرز نداره . به جای پناه بردن به شهوت هنگام مشکلات سخت به خدا پناه میبری .....
تمرکزت کم کم برمیگرده ... جوری که وقتی فکرت رو میزاری رو انجام یکاری فقط ذهنت درگیر این کار میشه و هیچ فکر اضافی بوقی مزاحمت نمیشه ... این خیلی خوبه ....
شبا راحت سرتو میزاری رو بالش . دیگه هی به خودت لعنت نمیفرستی که چرا گند زدم دوباره !!!؟ صبحا با یه آرامش خاصی بیدار میشی .
رابطه ات با خونوادت رو به بهبودی میره ....
به خودت افتخار میکنی .... 
سایر مشکلات ناشی از خ.ا تو همون ماه اول از بین میرن اصلا نگرانش نباشین ..... بدن به حالت عادیش برمیگرده  
خلاصه بگم که :
من قبل ترک از این چیزا زیاد خونده بودم ..... هر بار که تجربه ی بقیه رو میخوندم میگفتم نه بابا چنین چیزی ممکن نیست اصن مگه داریم !؟ . خب آره دیگه وقتی آدم خودش این چیزا رو تجربه نکنه نمیتونه درک کنه چه حسی داره ..... همه ی اینا ممکنه و شدنیه .... فکر نکنید خیلی هم زمان میبره . من بعد دو ماه به این چیزا رسیدم ....
بگذریم . خیلی مدیون خدام . همیشه ازش گله داشتم ولی نمیدونستم چقدر هوامو داره .....
همینطور مدیون انگیزه ها و کمک هایی که شما دوستای گلم بهم کردین هم هستم . دم همتون گرم  302 Confetti
کم کم چیزای کوچیک دست به دست هم میدن تا تو توی ترک به موفقیت برسی
چیزایی که حتی فکرشم نمیکنی ..... 
امیدوارم کمکی کرده باشم ....  53
سلام
خودارضایی به طور طبیعی دو دلیل می تونه داشته باشه جسمی و ذهنی

دلیل جسمی رو میشه تا حدودی با قدرت اراده و اختیار کنترل کرد

کسایی که اراده ضعیف دارن پرخوری باعث تحریک پذیریه بیشتر و در نتیجه وسوسه و نهایتا خودارضایی میشه
به صورت علمی مشخص شده پرخوری باعث تولید بیشتر هورمون های جنسی و فعالیت بیشتر غدد جنسی درون ریز و این عامل به تحریک پذیری جسم که توسط مغز صورت میگیره برای تخلیه این غدد... خ.ا

احادیثی هم در این مورد داریم پر خوری باعث تغیان شهوت است
امام باقر علیه السلام نیز در این رابطه میفرمایند: اذا شبع البطن طغی، هنگامی که شکم سیر شود، طغیان میکند

پس راه تحریک پذیری برای اشخاصی که اراده صعیف دارن گرسنگی، حالا به چه صورتی این گرسنگی رو به خودمون بدیم به خودمون مربوطه روزه و یا داشتن رژیم غذایی...

دلیل دوم ذهنی بر میگیرده به حالت اعتیاد گونه خودارضایی و پورنوگرافی،، وقتی فردی خ.ا می کنه در مغزش هورمون های شادی آوری تولید میشه و عاملی برای تکرار و این فرد به نوعی آرامش مصنوعی و موقت میرسه که خودتون از عوارض خودارضایی مطلع هستید

خ.ا نوعی اعتیاد هست مثل مواد مخدره که فرد بدلایلی به اون گرفتاره

راه حل: جای اینکه سعی کنید آرامش با عمله تخربی خ.ا که به مرور زمان ذهن و جسم و داغون می کنه بدست بیارید با تفریحات و لذت های دیگه ای این شادی و نشاط کسب کرد.. و تا موقع ازدواج دست ار اینکار کشید و با ازدواج تماش کرد آیه قران سوره نور آیه ۳۳
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ : و كسانى كه [وسيله] زناشويى نمى‏ يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى ‏نياز گرداند

بهترین راه گرسنگی و ایجاد جایگدین هست حتی خوندن یه کتاب و دونستن یه مطلب خیلی می تونه تاثیر گذار باشه و انگیزه بده برای ترک تا تکرار این عمل... باید راه و روش و تغییر داد

خ.ا را نمیشه ترک کرد چون یه راه و روش هست بلکه باید راه و روشی درست جای تکرار این عمل مخرب انتخاب نمود

این چیزیه که بهش رسیدم و عمل می کنم ترک کردن یه عملی نیست که هر کسی بتونه یه شبه انجامش بده ولی با تغییر روش زندگی میشه کاری کرد راه به گناه باز نشه...
(1397 فروردين 25، 23:03)می توانم نوشته است: [ -> ]یادم نیست
فکر کنم اقای همساده 
پست گذاشته بودن هر چی میشه خواهش می کنم دنبال ترک رو بگیر غسل کن لباس تمیز بپوش توبه کن از نو شروع کن ...

ولی دیگه‌امید میمیره
نمی میره ؟

نظر شما چیه ؟ یعنی هر چقدر زمان برد هر چقدر گندکاری کردیم بازم ادامه بدیم ؟ تا کی میشه امید داشت ؟

دلم میخواد در این مورد پست بذاریم
فکر می کنم ازش انرژی زیادی بهمون برشه




(1397 فروردين 26، 23:05)خاله شادن نوشته است: [ -> ]سلام 
ميتي حرفتو قبول دارم منم خيلي وقتا با خودم گفتم تو ك هربار ميشكني ديگه ترك ترك گفتنت برا چيه اصن تو ادم ترك هستي؟ اين وسط مسطا ي غرولندي هم به خدامي كردم
ولي بعدش پشيمون شدم چون ميديدم بدون تلاش برا ترك و بهبودي ب بن بست ميرسم ب انزوا ب خمودي ب انفعال
ميديدم وقتي ازقيد و بند ترك ازادم شيرازه زندگيم از هم ميپاشه و ي خلا بزرگ رو احساس ميكردم ي حس بد ي حسي ك نميدونم با چ واژه اي بيانش كنم ي حس لاقيدي اي ك دوسش نداشتم 
با تصميم دوباره وصدباره ترك احساس ارزشمندي بهم دست ميداد احساس اينكه منم اگه تصميمي بگيرم از پسش برميام و ميتونم شرايط رو درست كنم




(1397 فروردين 26، 17:58)rezvaneh نوشته است: [ -> ]سلام
چرا امید نداشته باشیم؟ امید همراه با تلاش حتما نتیجه میده [تصویر:  128fs318181.gif]
با تمام وجود باید بخوایم که ترک کنیم  53
تلاش + امید = پیروزی [تصویر:  khansariha%20(46).gif] ما میتونیییم Khansariha (69)




(1397 فروردين 26، 6:57)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]بنده میگم ... یه لحظه اون کار زشت رو فراموش کن ...
زندگیهای ما با همین تلاشها و دغدغه هاش قشنگ میشه
هر وقت من، خصوصا این دو سه ماه، دست کشیدم و گفتم انقدر حرص نخور ... زندگیم زشت شد ...

واقعا شعار نیست ... همین ادامه دادن خودش رسیدنه ...

زندگی خالی نیست:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند..



این بختکی که افتاده یا انداختیم تو زندگیمون رو هم میتَرکیم به امید خدا ...

مخلصیم
یا علی




(1397 فروردين 26، 23:40)آرمین نوشته است: [ -> ]من فکر می کنم کلمه ی امید مثل بسیاری دیگه از واژگانی که روزمره بر زبان مون هست کلمه ی ناشناخته و گنگی هست.
این که باید امیدوار باشیم رو همه میدونن.
اما امیدوار بودن یعنی چی و به چه کسی امیدوار میگن و چی کار کنیم که امیدوار بمونیم رو دیگه کسی واردش نمیشه.  53258zu2qvp1d9v

امیدوار از دید من شخصی هست که نتیجه ی مطلوبی تو ذهنش داره و برای اون نتیجه مطلوب تلاش می کنه.
چون نتیجه مطلوب تو ذهنش داره امید در دلش جاریه و چون برای اون تلاش می کنه، خودش رو نزدیک به نتیجه می بینه.

تلاش هم برای ما تعریف نشده.
اینکه امروز چند بار خودارضایی کنم و بعد از اینکه تو سر خودم زدم برم غسل کنم. به زور یه نماز بخونم. فرداش هم نیم ساعت برم بدوم، فکر می کنم اسمش تلاشه.

ولی واقعا این ها نیست. 
شاید این ها از هیچ کاری نکردن بهتر باشه.
ولی واقعا این ها کسی رو هم به مقصد نمی رسونه
و اگه کسی به این شیوه رسیده بود، قطعا خبرش رو برای من و شما می آورد.

تلاش باید تبدیل به مدل ذهنی من باشه تا برای من اثربخش باشه.
من اگه واقعا تصویری از پاکی تو ذهنم دارم و واقعا می خوام براش تلاش کنم، مدل ذهنی من باید تلاشگر در جهت این پاکی باشه.
توی فکرهای گاه و بیگاه و تصمیم های کوتاه و بلندم باید این پاکی حاکم باشه.

اگه می خوام پاکی رو انتخاب کنم و برای اون تلاش کنم:
از فردا باید تایم مطالعه من تغییر کنه.
دقایق ورزشی من باید تغییر کنه.
نگاه و لبخند من به مادرم باید تغییر کنه.
تن صدای من موقع ادای کلمات به پدرم باید تغییر کنه.
تایمی که برای آموزش مهارت هام میذارم باید تغییر کنه.
فعالیت اجتماعیم باید تغییر کنه.
دوستان اطرافم باید تغییر کنه. 
تایم ارتباط من با طبیعت باید تغییر کنه.
دقایق نشست و برخاست من با انسان های ارزشمند باید تغییر کنه.
جنس موسیقی های من باید تغییر کنه.
محیطی که توش هستم باید تغییر کنه.
قرائت نماز من باید تغییر کنه.
ثانیه های همنشینی من با قرآن باید تغییر کنه.
برنامه ی نصب شده روی گوشیم باید تغییر کنه.
میزی که کامپیوترم روش هست باید تغییر کنه.
دقایقی که برای انجام کار هنری روزانه میذارم باید تغییر کنه.
کلمات روزانه ای که بر زبانم جاری میشه باید تغییر کنه.
نوع فکرهام در مورد آدم های اطرافم باید تغییر کنه.
هدف گذاری ها و برنامه ریزی هام باید تغییر کنه.
آواتار من باید تغییر کنه.
امضای من باید تغییر کنه.
ترتیب باز کردن تاپیک های کانون با هر بار سر زدنم باید تغییر کنه.
تایم های سر زدن من به کانون باید تغییر کنه.
.
.
.
این لیست رو تا صبح میشه ادامه داشت.
شما بقیه اش رو بنویسید.  128fs318181

آدمی که امیدواره میدونه همه ی این تغییرات یک شبه حاص نمیشه. می دونه که اولین تلاش ها برای هر کدومش قطعا با شکست مواجه میشه.
اما خودش هفته به هفته برایند میگیره تا خیالش راحت بشه مسیرش رو درست طی می کنه.
خیالش که راحت میشه این آرامشه که روز به روز بیشتر و بیشتر بر قلبش جاری میشه.

کافیه یه مدت سبک زندگی انسان های امیدوار رو داشته باشیم،
امیدوار موندن دیگه جزئی از بدیهیات روزمره مون میشه.
اون موقع متوجه میشیم که چطور بعضی انسان ها همیشه قلبی پراطمینان دارن.

ما ادعا می کنیم تلاش می کنیم برای پاکی. کلی زحمت می کشیم برای اون.
اما جالبه وقتی به زندگیمون نگاه می کنیم هیچ رنگ و بویی از تلاش نمی بینیم. همون انسان چند هفته پیشیم. همون کارهای چند ماه پیش رو تکرار می کنیم.
دو تا کار بی در و پیکر انجام میدیم اونم به ناشیانه ترین حالت ممکن. همون جوری که همه انجام میدن و هیچ کدوم شون هم به هیچ جایی نمی رسن.
انتظار هم داریم دست غیبی بیاد به سراغ ما و حالاتی روحانی بهمون دست بده.  

من اگه پاکی رو می خوام و اگه می خوام برای اون تلاش کنم،
مدل ذهنی من باید مدل ذهنی آدم های موفق باشه. این مدل ذهنی باید روی سلول سلول زندگی من جاری بشه.
آدم های موفق کارهایی رو انجام میدن که بقیه انسان ها فاقد اون هستن.
مشکل اینجاست ما می خوایم با همینی که هستیم و با همین کارهایی که می کنیم و تو همین محیطی که هستیم یه آدم موفق تولید کنیم!

کسی که یک بار امیدواری رو تجربه کرده باشه دیگه نمی تونه از امید دست بکشه.
امید برای آدم هایی می میره که هیچ موقع امیدوار نبودن و فقط اسمش رو از گوشه کنار شنیده بودن.   53258zu2qvp1d9v





(1397 فروردين 27، 19:20)chika نوشته است: [ -> ]ماها فکر میکنم هدفها و ارزش گزاری هامون مشکل داره
اون انگیزه ای ک باعث بشه ما همیشه پر از شور و شعف باشیم برای رسیدن برای دویدن برای از جون مایه گذاشتن مشکل داره
البته من خودم رو میگم
با شناختی ک از خودم دارم میدونم اگر هدفی برام ارزش بالایی داشته باشه واقعا برای رسیدن بهش حاضرم از جون مایه بزارم
ولی نمیدونم این انگیزه و هدف رو به چی و چجوری توی خودم ایجاد کنم
از دست خودم بسیار ناراحتم
این روزها خیلی چیزا رو تغیر دادم
برای خودم وقت میذارم کتاب میخونم ورزش میکنم کمی 
روزم رو با هدف ارتقا درونی میگذرونم
تمرین میکنم
عادتهای بدی ک در طول روز پیش میاد رو مینویسم ک یادم باشه روزهای بعدی بهش توجه کنم ک انجام نشه
این روزا حواسم بیشتر ب خودمه
ولی بازم اون شوووری ک دنبالشم توی دلم وجود نداره Hanghead





(1397 فروردين 27، 18:19)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]آرمین خیلی خوب نوشتی
نقل قول: ما ادعا می کنیم تلاش می کنیم برای پاکی. کلی زحمت می کشیم برای اون.
اما جالبه وقتی به زندگیمون نگاه می کنیم هیچ رنگ و بویی از تلاش نمی بینیم. همون انسان چند هفته پیشیم. همون کارهای چند ماه پیش رو تکرار می کنیم.
دو تا کار بی در و پیکر انجام میدیم اونم به ناشیانه ترین حالت ممکن. همون جوری که همه انجام میدن و هیچ کدوم شون هم به هیچ جایی نمی رسن.
انتظار هم داریم دست غیبی بیاد به سراغ ما و حالاتی روحانی بهمون دست بده. 
اشاره ای که به مدل ذهنی می کنی خیلی درسته.
اما چرا ما می خوایم و می دونیم که باید تلاش کنیم و این کار رو نمی کنیم.
چون هنوز خودمون رو نشناخته ایم. خیلی ساده در مورد خودمون فکر می کنیم.
توجه کن آرمین دارم می خوام بگم که چطور می شه این مدل ذهنی رو دستکاری کرد.
این هایی که توی می گی، یعنی تایم مطالعه و ورزش و ...
نمی دونم چقدر می تونه آدم رو عوض کنه؟ و چقدر این عوض کردن موندگاره.
اما توجه به این چیزی که در ادامه اشاره می کنم، حتما می تونه.

چند وقت پیش یه فیلمی رو شبکه ی چهار پخش می کرد.
هیولایی فرا می خواند
داستان فیلم ماجرای پسری رو روایت می کرد که مادرش از بیماری سرطان رنج می برد.
پسر اینجا در یک دوراهی قرار گرفته بود و این دو راهی و دو خواست و میل متناقض پسر رو دچار مشکلات زیادی کرد.
از طرفی پسر مادرش رو دوست داشت و نمی خواست که مادرش رو از دست بده
از طرف دیگه دوست نداشت که مادرش رنج بیماری رو تحمل کنه و در نتیجه ترجیح می داد که مادرش زودتر بمیره
این دو میل متفاوت و متناقض، پسر رو تا مرز جنون هم برد تا جایی که حقیقت رو پذیرفت.
فیلم جالبی بود و پیشنهاد می کنم نگاه کنید. البته نتیجه گیری های فیلم رو من قبول ندارم ولی واقعیت انسان رو خوب تصویر کرده بود.
ولی چیزی که می خواستم بهش اشاره کنم این موضوع هست که ماجرای ما هم همینه
این امیال متفاوت هستن که باعث می شن ما رو دچار مشکلات می کنن
از طرفی دوست داری درس بخونی و پیشرفت کنی و از طرف دیگر هم دوست داری سریال و فیلم ببینی و توی نت بچرخی.
این ها با هم جور نیستن و انسان رو دچار تناقض می کنن.
به قول آرمین باید مدل ذهنی رو تغییر داد، قبل از این که هر کار دیگه ای بکنی.
این ساده نیست.
و برای این که مدل ذهنی رو تغییر بدی باید شناخت کاملی نسبت به خودت و چیزی که می خوای بهش برسی داشته باشی
یکی از راههای خودشناسی هم صحبت کردن و مشارکت کردن توی کانونه.
یادم می اد که یکی از بچه ها توی رهروان مشاوره ی ازدواج به کس دیگه ای می داد
ولی تماما زندگی خودش و دغدغه های خودش رو مطرح کرده بود.
همون جا بهش گفتم که بیشترین کمک رو با این پست به خودت کردی.
یکی دیگه از راه های خودشناسی خلوت کردنه.
وقتی توی شلوغی و سر و صدا و هیاهو هستی، صداهای خفیفی که انگیزه های اصلی آدم رو صدا می زنن شنیده نمی شه.
خلوت کردن باعث می شه اون خود واقعیت رو پیدا کنی، انگیزه های اصلی که توهم نیستن.

بچه ها اگر اشتباه می گم تصحیح کنید. لطفا .....
(1397 ارديبهشت 7، 18:12)APFL نوشته است: [ -> ]اگه شما 39 روز پاک باشین بعد فشار امونت رو بریده باشه چبکار میکنین ؟
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 18:25)APFL نوشته است: [ -> ]بعد فرداش چیکار میکنین ؟ شبش چیکار میکنین ؟ صبحش چیکار میکنین ؟ پس فرداش چیکار میکنین ؟ پسک فرداش چیکار میکنین ؟ زندگی و کارهاتونو چیکار میکنین ؟

این دردش تموم نمیشه . 

از خودم میپرسم چرا باید انقدر درد بکشم
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 18:43)APFL نوشته است: [ -> ]الان کلی فشار میاد
هر روز هم که میگذره کلی از کارام عقب میوفتم چون باید همه تمرکز و وقتمو بزار رو پاکیم
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 18:59)APFL نوشته است: [ -> ]نیازی به سوره هم نیســـــت . من همین الان اگه اینجا باشم یا  اصلا یک فیلم بزارم یا یه بازی میتونم پاک بمونم 

ولی نمیتونم همیشه اینطوری زندگی کنم
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 21:00)rezaKy نوشته است: [ -> ]من میگم ارزششو داره داداش. هرکسی باید راه خودشو پیدا کنه. هیچکس نمیتونه دقیقا بگه شما چیکار میتونی تا از این درد( یا همون فشار) رها بشی. هرکسی باید راه خودشو پیدا کنه. این پیدا کردن راه شاید 300 بار شکست توش باشه. ولی به هر حال اگه میخای ترک کنی باید این راه رو بری. اون موقع که خودت فهمیدی چیکار باید کرد، دیگه وقت تعطیل کردنِ خودخوری، عصبانیت، دل زدگی، خودکشی، خود کم بینی و نا امیدیه. ما توی راه ترک باید واقعا نشون بدیم که میخایم درست شیم.
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 19:15)دیوار نوشته است: [ -> ]
(1397 ارديبهشت 7، 18:59)APFL نوشته است: [ -> ]نیازی به سوره هم نیســـــت . من همین الان اگه اینجا باشم یا  اصلا یک فیلم بزارم یا یه بازی میتونم پاک بمونم 

ولی نمیتونم همیشه اینطوری زندگی کنم

سلام؛ داداش این کارهایی که گفتی دقیقا مدیریت کردن هست.
شاید بعد یه مدت مثلا بعد 2 ماه ؛ 6 ماه یا ... چه میدونم زمانش رو نمیشه گفت (شاید هم تا آخر!) همچین فشارهایی با آدم باشه.
آره درسته؛ سخته تحمل کردنش؛ اگه بخواد اینطوری باشه زندگی هم سخت میگذره؛
ولی من مطمئنم اینطوری زندگی کردن و سختی کشیدن خیلی خیلی بهتر از اینه که یه عمل کثیف رو انجام بدم که به ظاهر آرومم کرده ولی در حالی که همش الکیه و خودمو گول زدم و زندگی رو برای خودم سختتر کردم.

امیدوار باش و خودت رو مدیریت کن که ان شا الله بعد از گذشت زمان بیشتر اوضاع روبراه تر میشه.
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 19:04)خنده نوشته است: [ -> ]کارایی ک میگی خودش زندگی کردنه، سخت نکن مفاهیمو، زندگی کن برای زندگی کردن و پاک بودن. به همین سادگی، تا ذهنت ازاد شه.
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 19:02)آقای اراده نوشته است: [ -> ]
(1397 ارديبهشت 7، 18:25)APFL نوشته است: [ -> ]بعد فرداش چیکار میکنین ؟ شبش چیکار میکنین ؟ صبحش چیکار میکنین ؟ پس فرداش چیکار میکنین ؟ پسک فرداش چیکار میکنین ؟ زندگی و کارهاتونو چیکار میکنین ؟

این دردش تموم نمیشه . 

از خودم میپرسم چرا باید انقدر درد بکشم
دنبال چرا نباش داداشم
تو یه منبع طلا بدست آوردی 
بابتش بهت تبریک میگم 
بله 
چهل روز پاکی 
منبع طلا 
من حسرتشو میخورم که داشته باشم 
چهل روز پاکی یعنی چهل روز سختی 
درسته 
شما سختی کشیدی تا چهل روزه شدی 
اما سختی ها همیشه اینقدر زیاد نمیمونه 
چون سختی ها در برابر تلاش تو کوچک میشن 
مطمئن باش 
فقط پاکیتو نگه دار 
و اجازه بده به زندگیت 
که یکبار دیگه طعم پاکی رو بچشه 
درست مثله همون موقع که متولد شدی 
این بزرگترین رسالت من و تو در این زندگی هستش 
پاکی پاکی پاکی
جهاد در راه خدا الکی نیست 
چون هوای نفس چشمای آدمو کور میکنه 
گوش رو کر 
باید امان بهش ندیم 
این فکرای مزاحمو بذار کنار 
خودتو آزاد بزار 
برو تفریح 
برو کوه 
برو ورزش 
هر کاری که بهت انگیزه زیاد میده 
برای من انگیزه یعنی کارم شغلم 
برای شما نمیدونم 
انتخابش کن و صبح تا شبت رو صرف علاقه ات کن 
اون وقت چشم بهم میزنی و ما جشن یکسالگیت رو میگریم 
آزاد و رها 
برامون دعا کن داداش 
تو از من بیشتر طعم پاکی رو چشیدی 
مواظبش باش 
اولین غفلت و سهل انگاری مساوی است با پشیمانی زیاد 
بهش فکر نکن تا ازت دور بشه 
گم بشه از زندگیمون بیرون 
تو میتونی 
من بهت ایمان دارم 
صد بار دیگه هم اومدی کانون میام و صد ها خط باهات صحبت میکنم 
تا انرژی بگیری 
انگیزه بگیری 
در جوانی پاک بشیم همه چیز عالی عالی میشه 
ما پاکی رو انتخاب میکنیم 
مگه نه ؟ 4chsmu1
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 18:46)درخشنده نوشته است: [ -> ]دوست عزیزم سلام....
ببین الان بد موقعیتی داری منم قبول دارم... خیلی وقته که اینطوری بودم....کاملا درکت میکنم...
ولی این سختی که الان داری میکشی لذتش خیلی بیشتر از اشتباه کردنه...
بارها و بارها خودت امتحان کردی و به این نتیجه رسیدی که الان اینجایی....
پس خودت رو برای یک ساعت کاملا رها کن و دنبال راه چاره باش که اروم بشی....
اصلا به این فکر نکن که عقب موندی یا مشکلی به وجود اوردی...
.این فکرای منفی در مورد زندگیت  کاملا طبیعیه...
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 18:43)rezvaneh نوشته است: [ -> ]
(1397 ارديبهشت 7، 18:12)APFL نوشته است: [ -> ]اگه شما 39 روز پاک باشین بعد فشار امونت رو بریده باشه چبکار میکنین ؟

من سوره لقمانو میذارم گوش میدم . انقدر گوش میکنم تا حالم خوب شه
چندماه پیش بود شدیدا وسوسه داشتم میخواستم هرکاری کنم تا آروم شم اما سر گوش دادن سوره لقمان نرم 22
واقعا هم هرکاری کردم آروم نشدم .... آخرش دوبار سوره لقمان رو گوش کردم بعدشم خوابیدم از فرداش حالم خوب بود
چه کارا که نکردم واسه خوب شدن ولی درمانم فقط قرآن بود
از اول اسفند (یه بار نوشته بودم )هرروز یه صفحه قرآن میخونم ...گاهی میشه یه روز در میون ولی حتما باید بخونم
از اونموقع دیگه وسوسه نشدم یا شدتش خیلی کم بوده
سوره لقمان (صوتی)
.
.
.
(1397 ارديبهشت 7، 19:04)rezvaneh نوشته است: [ -> ]
(1397 ارديبهشت 7، 18:59)APFL نوشته است: [ -> ]نیازی به سوره هم نیســـــت . من همین الان اگه اینجا باشم یا  اصلا یک فیلم بزارم یا یه بازی میتونم پاک بمونم 

ولی نمیتونم همیشه اینطوری زندگی کنم

منظورم این هم هست که با قرآن خوندن دیگه وسوسه نیومد...امتحان کنین ولی هرروز
.
.
.
رضوانه :
از ناامید نشدن بگم؟ خب ناامیدی سراغ آدم میاد ولی نباید اهمیت داد . وقتی یه روزی همه چی داشتین بازم میتونین. و اگه از دست رفته شاید حکمتی بوده و شما نمیدونین . حتما خیری توش بوده
به آینده امیدوار باشین . هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست وقتی خدا رو داریم . همه چی رو بسپرین دست خدا . خودش بهترین رو براتون رقم میزنه . خدا همیشه خیر ما رو میخواد . فقط باید به اون خیر اعتقاد داشت .
خدا میگه من نزد گمان بنده خویشم . باید به رحمت خدا و آینده ای که تو دستاشه اعتماد کرد و حتما هم باید به آینده امیدوار بود و اونچه میخوایم رو از خدا بخوایم .
در مورد اینکه حالتون خوب نیست . برید زودتر بخوابید . شما که خداروشکر خیلی خوب میتونید مقاومت کنید.نگران بعدشم نباشید . خدا بزرگه و کمک میکنه
.
.
.
علی آن نون:
تلقییین اینکه تو بازه زمانی ۴۰ روز میشکستم پس الانم میشکنم اصنننن درست نیست . این فکرو از خودت دور کن . خواهش میکنم این فکرو از خودت دور کن .
.
.
.
و
دو روز پیش شکست داشتم (به بدترین حالی که میشد بشکنی)
سعی کردم این دو روز حالمو بهتر کنم 
یه دوچرخه خریدم که باهاش ورزش کنم اینطور شاید بدنم متعادل تر بشه 
مشکل اساسی برای من بنظرم برنامه ریزیه 
مهم اینه که کارها روی غلطک بیفته برام اونوقت خیلی بازدهی ام بالاتر میره 
چندیدن کار مهم دارم که در طول هفته انجام بده اما نمیدونم چرا موفق به یک برنامه ریزی خوب و اجرای اون نمیشم


49-2
در نهایت


(1397 ارديبهشت 7، 22:03)APFL نوشته است: [ -> ]رضا جان حرفات خیلی درسته  . 

مخم داشت میترکیدش اون موقع . الان خیلی اروم ترم . 

به هیچ وجه نباید یه بازنده بود . ما که تا اینجاش رسیدیم بقیشم میریم حتی رو زانو 

از بقیه هم تشکر میکنم . 53 کلی چیز یاد گرفتم
(1395 شهريور 6، 15:33)Arman نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
روزهای آخری که کانون بودم ( یعنی روزهای آخری که بطور مستمر کانون میومدم ) یادمه یه پستی گذاشتم که حال و هواش شاید برای خیلیا جالب باشه
البته اون پست رو دقیق یادم نیست اما خوب میتونم از حال و هواش براتون بگم
من اونموقع تقریبا دو سالی بود که ترک کرده بودم ( الان هم به لطف خدا 5 سالی میشه که ترک کردم، البته دیگه زمان خیلی مهم نیست)
تو این مدتی که کانون بودم و با شکست های وحشتناک و گاهی خفت آمیز مواجه میشدم، همش تصورم این بود که دارم از یه گردنه سخت عبور میکنم تا به نوک قله ترک برسم اما همیشه پام سر میخوره و نه تنها به جای اولم نمیرسم بلکه به ته یه دره عمیق میرم. فرضم رو بر این میذاشتم که دوباره تلاش کنم تا اول از دره بیام بالا و بعد دوباره شروع به بالا رفتن از اون گردنه بکنم. خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. گاهی بریدن از همه چیز. گاهی شوتیدن زیر همه چیز!
نمیخوام قصه های دردناکم رو براتون بگم، اما بدونید تمام این جملاتی که شما تو بخش های کانون میگید رو من و امثال من هم یکبار گفتن
خلاصه!
اون روزی که میخواستم برم، حس کردم به نوک قله رسیدم
واقعا برام حس جالبی بود، خیلی شور و شعف داشتم
تو پوست خودم نمیگنجیدم
خب واسه من خیلی بود، منی که روزی چندبار اینکارو میکردم، حالا دو سه سالی بود که اصلا اینکارو نکرده بودم !
تو حال و هوای این بودم که به نوک قله رسیدم، یه نسیم خنکی به صورتم میخورد، اون بالا همه چیز رو میتونستم ببینم، خورشید چقدر درخشان تر بود!
همینطور که داشتم تو خیال خودم به اطراف نگاه میکردم، دیدم جلوم چقدر قله وجود داره!
با خودم گفتم ای دل غافل!
من تا الان فک میکردم همین یه قله رو که برسم بهش دیگه همه چیز تمومه، اما نه
برای رفتن در راه خدا، قله های فراوونی وجود داره که باید فتحش کرد
اونجا بود که یه نفس عمییییییق کشیدمو کوله پشتیمو سفت چسبیدم و شروع کردم از قله پایین اومدن تا به قله های بعدی برسم

بچه ها!
منم الان توو راه یه قله دیگه گیر کردم
دارم تلاش میکنم ازش بالا برم
ممکنه الان خودارضایی برای من چیز خاصی نباشه اما یه زمانی بود!
همونطور که قله ای که الان پیش رو دارم واسه جلویی های من دیگه چیزی نیست

بچه ها میخوام بگم ما راه طولانی در پیش داریم
فک نکنید این تموم بشه دیگه همه چیز گل و بلبل میشه، نه !
و این رو بدونید که ترک خودارضایی تابع شرایط دیگه هم هست
شما باید خیلی از کارهاتونو درست کنید تا بتونید خودارضایی رو ترک کنید

اگه دایم با پدر و مادرت بحث میکنی، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی، چون اعصابشو نداری
خواهشا نگو اونا منو درک نمیکنن و این حرفا که خودتم میدونی خودتم اونارو درک نمیکنی، یه بار شده کوتاه بیای؟!

اگه تو خیابون موقع رانندگی با همه دعوا داری، بدون نمیتونی خودارضایی رو ترک کنی
اگه تو درسات همش دنبال تقلبی، بدون نمیشه ترک کرد
اگه دروغ میگی بدون نمیشه
اگه فحش میدی بدون نمیشه
اگه شوخی های نابجا میکنی بدون نمیشه
اگه .....

چون همه اینا تاثیر میزاره، چه خودآگاه چه ناخودآگاه

خلاصه دوستان عزیز ترک کردن سخته، بله، خیلیم سخته. اما شدنیه ، اونم با یه جمله ساده! فقط باید بخوای و توکل کنی
اما ترک کردن همه راه نیست، خیلی چیزای دیگه هم هست!

ان شاء الله هممون عاقبت بخیر بشیم
( بلند بگو الهی آمین )

خیلی خیلی ارادتمند بچه های گل کانون هستم 303

التماس دعا
یا حق 53
(1395 مرداد 24، 21:40)تـــواب نوشته است: [ -> ]سلام دریل جان 
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود :
بشین با خودت سنگاتو وا بکن و روشن شو نسبت به وضعیت فعلی ت 
برنامه روزانه خیلی مهمه من به این نتیجه رسیدم که باید در طول روز طبق برنامه عمل کرد تا در نهایت هفته و ماه خوبی حاصل بشه 
و نسبت به خودت یکم خوش بین باش زیادم نه یکم ، در کتابی خوندم که وانمود کن تا احساسش کنی من هم دارم سعی می کنم به همین شیوه عمل کنم و پیشنهادم به شما هم همینه 
چون خودم دارم سعی می کنم گفتم  53
(1394 دي 3، 21:26)می توانم نوشته است: [ -> ]من فکر کنم تو این شرایط که ادم گیر ... می افته
بلا نسبت ...


چند تا نفس عمیق و یاد اوری خاطرات خوب از دوستای خوب و یه اس ام اس به یه دوست واقعی (حداقل یه دوست حداکثر یه دوست واقعی) کلی حال ادمو خوب می کنه

53

***

(1394 دي 4، 15:14)گلبرگ نوشته است: [ -> ]
نقل قول: تهش دستامو به علامت تسلیم بالا بردم و به شیطان گفتم تو بردی، من نمیتونم مقاومت کنم. از این به بعد دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم. تمام آرزوم شده بود این که یه لحظه فکرمو آزاد کنم که پنج دقیقه به چیز دیگه ای فکر کنم که فقط چند دقیقه و در حالت خوش بینانه در حد ساعت این مراسم شکستنو به تاخیر بندازم.از اون به بعد سختی زیادی کشیدم تا تونستم، "الان نمیخوام بشکنمو" تجربه کنم. شبش برای این که نشکنم اصلا نرفتم توو رختخواب. تصمیم گرفتم کلن تا صبحا بیدار بمونم، صبحم برم تو هال بخوابم که احتمال شکستنم کمتر شه. تکیه دادم به دیوار و تا ساعت سه خودمو با کتاب خوندن مشغول کردم، n بار چرت زدم و کلم افتاد : ) همونجا دراز کشیدم رو زمین مطمئن بودم فورا میخوابم و بی خطره. از اون به بعد شبا رو همون طوری میگذروندم، ولی به خودم اجازه دادم رو زمین دراز بکشم که اگه احساس خطر میکردم همین اجازه رو هم نمیدادم.نمیدونم صبح همون روز بود یا فرداش که اورژانسی شدم. صبحا واسم سخت بود. تا چند ساعت مقاومت کردم. واقعا تمام تلاشمو کردم که نشکنم. ولی با تلخی شکستم، خیلی تلخ. دیگه به هیچ وجه نمیخواستم خ.ا. داشته باشم. لذتی نداشت فقط تلخ بود.

کاملش اینجاست
یا علی


***


(1394 آذر 27، 17:02)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]الحمد لله بهترم 49-2 
اون موقع آدم فکر می کنه که داره یه چیزی رو از دست می ده.
ولی برعکسشه ، آدم یه چیزی رو داره به دست می آره.
الحمد لله


***


(1394 آذر 27، 7:38)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]بسم الله الرحمن الرحیم

یه چیزی که در تجربه ی برخی دوستان دیدم، اینه که میگن بشین لیست کن ضررایی که این کار داره برات و اونا رو به یاد داشته باشه تا در مواقع حساس، به یادت بیاد و مرتکب نشی.

به نظرم رسید برای منی که از این دسته آدمام که حساسن روی اینکه چی بخورن چی نخورن چی برا سلامتی بده چی خوبه
شاید این راه کارآمد یا کامل نباشه.
چون به وضوح بارها مضرات این کار رو با شدت و عمق زیادی درک کردم.
اما باز در یه فرآیند ذهنی و ناهنجار، اراده ی تن دادن به اون کار رو کرده بودم.

شاید به اون دلیل که اون اتفاق در زمانایی میفتاده که من در وضعیت عادی نبودم تا بخوام تصمیم بگیرم چی برام خوبه چی برام بده و حتی لج میکردم و به خودم ضرر میرسوندم آگاهانه. 
Shy
به نظرم رسید، این که من میشکستم بیشتر از اون که ناشی از ناآگاهیم از مضرات اون کار باشه
ناشی از غافل بودن از سودمندی های پاکی بوده

میتونم به جای فکر کردن به شکست به فواید پاکی فکر کنم
همه اش خوشحال باشم از اینکه روز به روز دارم پاک تر میشم 49-2 
شکر گزار خدا باشم  63 
دونه دونه دقت کنم که از روزی که پاک شدم چقدر زندگیم خوب شده
چقدر به کارام میرسم
چه حس اطمینانی پیدا کردم Khansariha (121) 
نشاط چهره ام چقدر خوب شده 128fs318181 

حتی در سخت ترین و تنگ دل ترین شرایط در روزهای پاکی هم باز حالم از مواقع شکست بهتره

چقدر خوب شده، وقتی حرف از خوبی و پاکی میشه دیگه میتونم حس غریبگی نکنم و من هم خودم رو جزء پاکها حساب کنم. Smiley-talk040 

به خودمون شخصیت بدیم Smiley-face-cool-2 
سرکوفت نزنیم اینجوری Swear1 
هی عیب نتراشیم برا خودمون
اگه از یه مهمونی میایم، به 95 درصد خوشی که گذشت فکر کنیم نه به اون 5 درصد ناسازگاریهایی (بیشتر متوهمانه) که رخ داد
بعد امتحان، آشپزی و ... به خودمون دست مریزاد بگیم همه اش فکر نکنیم گند زدیم
هی ببینیم که پاکیم
هی بشینیم از زوایای مختلف بررسیش کنیم Khansariha (66) 

اگه الان من پاکیم به این خوبی نبود، از این حرفا میزدم؟
یا میومدم به خودم و زمین و زمان فحش میدادم
میومدم ناله میکردم و عملی رو به همراهش نمیکردم؟
دیگران چه حسی از من میگرفتن؟
یه عده شاید رد میشدن از پستم و میگفتن باز این اومد ناله کرد
یه عده حس ترحم بهشون دست میداد ... اینجوری: Khansariha (45) ... اینو دوست دارم؟
منی که بلند نظر و شاهباز و سدره نشینم؟
 منی که خدا تکریمش کرده؟ حالا باید مثل یه موجود از کار افتاده بهم رسیدگی کنن؟

ببینم که چقدر مادرم ازم راضی شده Khansariha (2) 
ببینم که دیگه مدتهاست دارم خوش خلقی میکنم
ببینم که هر کاری که شروع میکنم نظر لطف خدا رو حس میکنم
نگاه پر مهر امام زمان رو حس میکنم
ببینم که دارم ذوق میکنم از هفته هایی که دست کم در این مورد کارنامه ام سفید و درخشان به دست مبارک امام زمان میرسه 302 
ببینم اون لبخند رضایت و زیبای امام زمان رو موقع دیدن کارنامه ام


اون وقت عوضش نخواهیم کرد با چیز دیگه ان شاء الله
نه تنها عوضش نمیکنیم
روز به روز هم قشنگ ترش میکنیم. 317
***
(1394 آذر 27، 7:55)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]شاید یه زمانی فکر میکردم این که گناه میکنم، 
زبان رو پاک نگه نمیدارم و حرف ناپسند میزنم 
اینکه سر نماز حواسم نیست

از سر خوشحالی(!) و روانشادی و غفلت و حال کردن با دنیاست (هر چند این هم هست)
اما الان فکر میکنم بیشتر خطاها و کم کاری ها و ...
ریشه اش ناامیدیه  ( وشاید اون روانشادی(!) از عوارض اون ناامیدی باشه و جایگزین و مخدری براش باشه)
امید نداشتنه
رو خدا حساب نکردنه
محققا كسانى كه اميد و انتظارى به  ديدار ما  ندارند و به زندگى دنيا راضى و دلهايشان به همان ماديات پست آرامش يافته، و نيز كسانى كه از آيات ما غافلند (7)
آنان جايگاهشان آتش خواهد بود به خاطر اعمالى كه مى كردند (8)
(سوره ی یونس)
ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً؟
شما را چه شده است که مأیوس شده اید از این که خدا بر جایگاه و مرتبت ربوبیت باشد و عبادت ویژه او گردد ؟ (ترجمه بر اساس المیزان)
(سوره ی نوح)


اگه 20 درصد امید داشتم که این همین یه نمازم چه دگرگونی ای میتونه در زندگیم، در اون روزم به وجود بیاره
یه حواس هم قرض میگرفتم و چارچشمی مراقب دلم بودم
همینجوری بست مینشستم در خونه خدا

اما اون امیده رو ندارم انگار
رو پاکیم حسابی که باید رو باز نمیکنم
فکر میکنم یه چیز دم دستیه که اتفاقا چند روزی به پست من خورده
نمیدونم این هدیه ی ویژه و کادو پیچ شده ی خداست
به قول رابیندرانات تاگور:
خــدا نــه بــرای خــورشیــد، نــه بــرای زمیــن! بلکــه بــه خــاطــر گلهــایــی کــه بــرایمــان مــی فــرستــد، چشــم بــه راه پــاســخ اســت

ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
(خداوند پروین اعتصامی را بیامرزاد.)
هادی خان :
نقل قول: هم مسیر قهرمان من 


سختی ها و روزهای زمستانی تو تمام مراحل زندگی هست 

برای انسان همیشه چالش های بزرگی هست تا با سختی ها دست و پنجه نرم کنه قوی بشه .


میدونم رسیدن به آخر مسیر زحمت زیادی داره اما خیلی شیرین و فوق العادس.

تو مسیری که پیش میریم پستی بلندی داره ،گاهی خیلی خوبه شاد و خندان میریم جلو

 اما گاهی اونقدر شرایط سخت میشه که از مقاومت دست میکشیم از ادامه مسیر سست میشیم ، خسته میشیم و پرخاش میکنیم 


اما اگه ایستادگی کنیم بالاخره یه روزی میرسه که ناملایمات تموم بشن طوفان تموم بشه و خورشید از پشت ابر بیرون بیاد


اونوقته که سختی های پشت سر رو میبینیم 

اما پیش رو یه آدم قوی دیگه ای رو هم میبینیم که با تمام وجود مبارزه کرده

 تا رشد کنه جوانه بزنه و به بهار زندگی خوش آمد بگه ...



آری دوست خوب من 

 این فلسفه زندگیست 

برای دیدن زیبایی رنگین کمان، باید بارش باران را صبر کنیم...
53
آقا رامین. :

(1391 خرداد 20، 8:56)رامین. نوشته است: [ -> ]سلام به همگی 
جنگجوی عزیز من مطمئنم این سری دیگه میتونی. 
فقط کافیه خودتو باور داشته باشی.برای ترکت برنامه داشته باش.عوامل شکستتو روکاغذ بنویس.هرروز مرورشونن کن وتمام تلاشتو انجام بده تاازشون دوری کنی. 
به امید خدا اینسری دیگه حتما موفق میشی. 
 .
.
.

***


(1391 تير 7، 20:50)رامین. نوشته است: [ -> ]کیمیا خانم حالتون بهتره؟ 
ببخشید من تازه آنلاین شدم. 
کیمیا خانم فکرتون رو آزاد کنید نذارید این افکار آزارتون بدن. 
برای رسیدن به هدفتون باید مقاومت کنید. 
اگه فکرت پاک نباشه صدروز پاکی خیلی سخت بدست میاد. 
به این فکر کنید که شما نبض گروه پروازید.باید انقدر مقاوم باشید که خدایی نکرده نشکنید. 
به چیز دیگه ای فکر کنید.ذهنتونو مشغول کار دیگه ای کنید. 
خوندن معنی قرآن واقعا خیلی آرامش بخشه. 
حتما امتحانش کنید.


***


(1391 تير 12، 22:30)رامین. نوشته است: [ -> ]
(1391 تير 12، 21:24)می توانم نوشته است: [ -> ] 
 
.
.
.
میتوانم خانم خدا هیچوقت بنده هاشو تنها نمیذاره. 
ناامید نباشید.همه چی درست میشه 
میدونم شکستاتون باعث شده که دیگه دلسرد بشین. 
میدونم دیگه از شکستاتون خسته شدین. 
ولی شما باید مقاومت کنین.نباید اینقدر راحت خودتون رو ببازین. 
چند وقت دیگه ماه رمضونه.خودتون خوب میدونید اگه بخوایید خیلی راحت میتونید تو این ماه ترک کنید. 
فقط کافیه بخوایید. 
از الان خودتون رو برای این ماه آماده کنید. 
مطمئنم تو این ماه میتونید ترک کنید. 
چون خودم چند ساله همین حال رو داشتم.تو کل سال هیچوقت نمیتونستم پاک بمونم ولی ماه رمضون قضییش فرقق میکنه. 
مطمئن باش خدا هواتو داره.فقط کافیه یه قدم به سمتش برداری دیگه بقیه راهو خودش میاد طرفت. 
از ته قلبت از خدا بخواه که کمکت کنه.حتما جوابتو میده. 
یبار دیگه بلند شو از اول شروع کن.اینو باور داشته باش اینبار دیگه میتونی.
(1391 ارديبهشت 21، 23:13)می توانم نوشته است: [ -> ]اقای امیر حسین 18 
میاید با هم مرور کنیم ارسال من رو و جواب ها ی دوستامونو ؟
من :
نقل قول: بعضی لحظه ها انقدر خودمو سرزنش می کنم که واقعا دلم می خواد بمیرم
بعضی لحظه ها می گم تو نمی تونی بازنده ایی بی خود تلاش نکن
بعضی لحظه ها هم اصلا خودم شروع می کنم 
بعضی وقتا هم تلاش می کنم اما اخر ... و بعد می بینم اره می شده کار دیگه هم کرد ولی خودم بیشتر سعی نکردم
می افتم تو یه دور بسته 
مبارز با یک سال سابقه ترک :
نقل قول: وقتی وسوسه میشی پشت سر هم و اگر تونستی بلند بلند این جمله ها رو تکرار کن 
اعوذ بالله من االشیطان اللعین الرجیم فاستعذ بالله ان الله السمیع علیم لا حول و لا قوه الا بالله العلیی العظیم
رکسانا با دو تا ستاره :
[quote]همراه با خ.ا. یه تغییرات دیگه ای هم تو خودم دادم خیلی بهم کمک کرد
چون اثر تغییر رفتارمو تو آدمها و دنیای اطرافم دیدم انگیزم برای ترک تقویت شد
هادی با تاج  و ده تا ستاره :

نقل قول: مشکل اینجاست که من نوعی چهل روز مثلا کلی مبارزه می کنم و سختی می کشم بعدش فقط برای یه خطای چند ساعته تمام زحمتم رو بر باد میدم! بعدش با خودم می گم من می خوام ترک کنم یا نه؟! یعنی کل اون روزا رو نمی بینم و فقط همین چند ساعت رو می بینم! منظورم این نیست یه وقت خودمون رو سرزنش نکنیم ها، خیلی همم خوبه ولی مهمه که خودمون رو تشویق هم بکنیم. 
اینکه میگین چرا یه بار خطا می کنم زودی دست و پام رو گم می کنم، خصیصت همه ی ماهاست! پس فقط باید حواستون رو جمع کنید. خیلی ها بعد از اینکه می شکنن طول می کشه تا بلند شن متسافانه![تصویر:  q.gif]
رایتوس بدون هیچ ستاره ولی مستعد گرفتن تاج : ( منم خیلی بهشون ارادت دارمKhansariha (8) )

نقل قول: یه روز میاد که من دیگه امکان خ.ا برام پیش نمیاد.
ممکنه گناه های این مدلی برام بی معنی بشه دیگه.
اون روز احساس میکنم که...
چقدر باختم.
چقدر احساس بازندگی میکنم...
وقتی فرصت گناه نکردن رو از دست دادم و به جاش یه عالمه گناه خریدم برای خودم.
پریا با یه ستاره بیست روزی :

نقل قول: قبل از این که بیام کانون وضع من اینجوری بود که یه بار میشکستم بعد زمین و زمان برام سیاه میشد. 
از نفرت از خودم بگیر تا پرش های بی اختیارم تو خواب و لرزش دست و سرگیجه...اون موقع بود که تصمیم میگرفتم بذارمش کنار.
...
خودت رو تشویق کن واسه هر باری که میبری. 
میدونی چقدر تعدادش بیشتره نسبت به شکست هات؟
سعید جی با یه ستاره بیست روزه :

نقل قول: خــاسـتن تــوانستـن است 
و ...
امیر حسین 18 با دو تا ستاره یک ماهه :

نقل قول: يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا 
راستی برای اون دو تا ستاره به خودتون جایزه چی دادید ؟
تعداد روز های شکستتون بیشتر بوده یا روزای شکست ؟
تغییرای دیگه هم دادید تو زندگیتون ؟
من می خوام به اون صورتایی نوشته ها خیلی توجه کنم ایشالا از این به بعد 53
* منم جایزه واسه ده روزه شدنم ندادم به خودم 1276746pa51mbeg8j نمی دونم چی ... اما حتما یه جایزه خوب می دم به خودم که خیلی ازش لذت ببرم 
اون موقع چون شکسته بودم به خانوم زارا پ خ دادم که برام جشن پاکی نگیر
حتی تا این حد ... 
ولی دیگه بچه نمی شم
واسه همین رفتم تو کاپ طلایی گفتم امتیاز ده روز پاکی منو بدید
ببخشید خیلی حرف زدم
در ضمن خیلی از همه تون که جواب دادید بهم ممنونم

[/quote]
(1397 خرداد 1، 23:48)رامین. نوشته است: [ -> ]اقای اراده
با هدفی اومدی کانون
معلوم هم هست رو هدفت محکم و با اراده ای
ترک عادت سخته ؛ خیلی سخت
متوجه شدم شبها قبل خواب این مشکل اذیتت میکنه ؛ میشه کارهایی رو انجام داد اگر امکانش باشه
اگه میشه تنها نخواب ؛ یا اگر امکانش نیست در اتاق رو باز بذار . اگه میشه جای خوابت رو عوض کنی خیلی تاثیر داره . نور اتاق رو هم کم نکن میدونم اذیت میشی موقع خواب ولی چراغ اتاق رو بذار روشن باشه . ذهنت نسبت به جایی که هرشب میخوابی یه ذهنیت شکست داره . سعی کن اون محیط رو تغییر بدی 
ترک عادت واقعا سخته . ولی غیر ممکن نیست . این روزها میگذرن و روزهای ارامش برمیگردن

خانوم اتریال کسی بود که به گفته ی خودش بی اراده ی مطلق بود . ایشون هم موقع خواب این فکر و خیال ها اذیتش میکرد
میگفتن یه شب انقدر وسوسه زیاد بود تا صبح گوشه ی اتاق نشستن و نخوابیدن . سختیها رو به جون خریدن تا اینکه از یه بی اراده ی مطلق تبدیل شدن به کسی که 7 ساله پاکه
وقتی هدفمون برامون باارزش باشه برای رسیدن بهش سختی ها رو به جون میخریم . اگر موقع خواب حس شکست داشته باشیم حتی شده تا صبح نمیخوابیم ولی اجازه نمیدیم پاکیمون از دست بره

تا اینجا به سختی به دست اومده . حیفه به شکست ختم بشه . اگر هم بشکنیم باز هم چند وقت دیگه بازم به همین مرحله ای که الان هستیم میرسیم . به هر حال باید این مراحل و سختیا رو پشت سر بذاریم . پس چه بهتر که همین بار برای همیشه شر این درد رو از سرمون خلاص کنیم .
دوچرخه سواری امشب با بقیه شبا کاملا فرق داشت.
نمیتونم حال خوبی که الان دارم رو توصیف کنم
البته نمیخوامم زیاد شاد بمونم. شادی در حد متعادلش خوبه. نه خیلی کم نه خیلی زیاد
فراموش کردم ... همه چیز رو فراموش کردم...
میتونم بگم برای اولین بار تو عمرم تونستم لذتی رو تجربه کنم که زمین تا آسمون با لذت خ.ا کردن فرق داشت.
این لذت پایداره. اون لذت توهمه اصن لذت نیست
این لذت شیرینه. اون لذت شیرین نیست. یجورایی ما شیرینش کردیم
این لذت عذاب وجدان به همراه نداره. اما اون لذت تا یه زمان طولانی عذاب وجدان به همراه میاره... همینطور احساس گناه
این لذت تورو از تمام مشکلات دور میکنه و تو پیدا کردن راه حل واسه مشکلات کمکت میکنه. اما اون لذت باعث میشه تو فکری بشی و هی به مشکلاتت فکر کنی و خود خوری کنی.
این لذت تورو به خدا نزدیک میکنه. اما اون لذت تورو از خدا دور میکنه.
نمیخوام این لحظه تموم بشه. از بس که زیباست نمیتونم توصیفش کنم.
انگار غول شهوت برای همیشه به خواب رفته و جاشو عقلم پر کرده.
دوست دارم تا ابد پاک بمونم
کاشکی این حس همیشه همراهم بمونه
حتی وقتی که ممکنه فکر شکستن به سرم بزنه. تا یادم بیاد زندگی چقدر میتونه زیبا باشه  53258zu2qvp1d9v 
و با عقلم تصمیم بگیرم توی اون لحظه، که پاک موندن رو پیشنهاد میکنه. نه با احساسم که شکستن رو پیشنهاد میکنه....
53 53 53 53 53
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38