کانون

نسخه‌ی کامل: آرشیو تجربیات شما در ترک
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام به همه ی باتجربه های کانون
اومدم کار هایی که برای ترک انجام دادم بگم امیدوارم که مفید باشن براتون Khansariha (56)
1.کنترل سفت و سخت نگاه و ذهن خصوصا اوایل ترک

2.کنترل تغدیه و پرهیز از محرکات

3.دوری از بیکاری


4.حذف راه های وسوسه انگیز، بلااستثنا

5.تقویت معنویات زندگی

6.رها کردن خ.ا
هیچ جوره نمی شه ترک کرد

مگر این که انسان امیدش فقط و فقط به خدا باشه.
و در عین حال از ابزار ها استفاده کنه، اون هم چون خواست خدا این بوده که انسان از ابزار استفاده کنه.

یعنی این حالت که شما مثلا وقتی وسوسه شدید میاید کانون و پست می زنید و از بچه ها کمک می گیرید
ولی در عین حال کاملا مطمئن هستید که کانون هیچ کمکی بهتون نمی کنه، این خداست نهایتا می تونه شما رو نجات بده
اما بوسیله ی کانون، از کانال کانون

این طور که شما ورزش می کنید، اما می دونید این ورزش شما هیچ فایده ای نداره
این خداست که شما رو نجات می ده، اما به وسیله ی ورزش

این که آدم بشینه و هیچ کاری نکنه، خدا هم کمکی نمی کنه
اما اگر کمکی رسید،‌ از طرف خدا بوده

پس ما داریم دستور خدا رو اجرا می کنیم
و حالا مشیت الهی به چه چیزی برسه، اون دیگه دست ما نیست.
اگر هم روزی شکستیم، کم کاری خودمون بوده که خدا دیده لایق نیستیم که به ما کمک کنه.

خدایا امیدم از خودم و کانون و تمام ابزار ها ناامید شده
زشتم که حالا و دیر میام به درگاه تو،‌ اما حالا که اومدم بپذیر الهی!
کم کاری های ما رو هم خودت جبران کن.
خدا هیچ وقت نخواسته که ما گناه کنیم
غرق گناهانمون بمونیم

خودمون نخواستیم که پاک باشیم
همیشه خیلیا گفتن اوضاع روحی خوبی نداشتن و همین باعث شکستشون شده برای من هم شده
اما همین ماه پیش تو بدترین شرایط روحی باز هم میگم بدترین شرایط پاک موندم

نیاز بدن این هم موردی هست که خب باعث شکست ماها میشه اما خیلی وقتا به همینم نه گفتیم و نشکستیم

تنهایی که بهانه خیلیامونه بودن بعضی از ماها که حتی سه چهار روز یا بیشتر تنهای تنها بودن ولی پاک بودن

و چه و چه و چه

اگه پاک نشدیم
اگه پاک نموندیم
واسه اینه که نخواستیم
نخواستیم
نخواستیم همین
بارها کمک خدا رو دیدیم وقتی تلفنت زنگ میزنه وقتی مامانت صدات میکنه وقتی ناخودآگاه یاد یکی از ائمه می افتی و ....
اگه من 80 روز پاک موندم خواستم خدا هم کمکم کرده 
اگه بیشتر از این نشده تقصیر خودم بوده
خودم بهانه آوردم
بهانه
اگه یکی از دشمنامون ما رو تو این شرایط می انداختن خودمونو به آب و آتیش می زدیم که از توش بیرون بیایم و حتما می اومدیم 
من وقتی میگم باااااید پاک بشم واسش میجنگم
نگاهمو مواظبم
ذهنمو کنترل می کنم
دعا می کنم و از خدا کمک می خوام
ورزش می کنم
 یک کلمه زندگی میکنم همین ،زندگی
باید بخوایم واقعا بخوایم
نه که به بهانه های مختلف بریم سمتش
بسم الله الرحمن الرحیم

تصمیم گرفتم به یاری خداوند درباره گناه و عادت زشت خودارضایی، دریافتهای متدبرانه بنویسم؛
یعنی بتونیم لایه های پشتی یا جلویی مرتبط با این عادت رو ببینیم؛
به این معنی که به این عادت عمیقتر نگاه کنیم و ارتباطش با سایر لحظات و کیفیات زندگیمون رو بکاویم؛

امیدوارم خداوند کمکمون کنه و بتونیم این مطالب رو ادامه دار بنویسیم و فکر کنیم بهشون؛
همین اولش بگم که هدفم از این فکرها و به اشتراک گذاریشون کشف حقایق نهفته و تازه درباره این آتش خانمان سوز نیست،
بلکه به یاری خدا میخوام بتونیم بیشتر و وسیعتر نسبت بهش خودآگاهی داشته باشیم .. جلوی دید گذاشتن آگاهیهایی که میدونستیمشون و شاید درباره خیلیاشون اتفاق نظر داریم ..



دریافت اول (به عنوان مقدمه): گناه زشت خودارضایی، علت یا معلول؟

نمیدونم شما در رویکردتون به این بیماری مخرب به کدوم دو سر طیف نزدیکترید؟
یک سر طیف اینکه خ.ا. رو مسبب همه بدبختیها و شکستهامون بدونیم (علت اندیشی)،
سر دیگر اینکه خ.ا. رو محصول یک سبک زندگی خراب و برآیند و نتیجه تمام عادتهای اشتباه و کم کاریهای ریز و درشت دیگرمون بدونیم (معلول اندیشی)؛

وقتی متمایل به طیف علت اندیشی میشیم، شاید داریم به نوعی تسکین میدیم خودمون رو از بابت تمام ناکامیها و آرزوهای بر زمین مانده .. "هیچ میدانی؟ .. من بسیار آدم بهتری بوده ام روزگاری .. مرده باد روزی که آتش خود ارضایی به جانم افتاد .. آن روز شروع پایان تمام رویاهایم بود .."

از طرف دیگه وقتی متمایل به انتهای طیف معلول اندیشی میشیم، شاید به نوعی به صحرای کمال گرایی و خود سختگیری شدید قدم گذاشتیم .. "هی رفیق! .. هیچ میدانی؟ .. برای ترک باید از میان طوفان و آتش و خون بگذری .. باید عالمی دیگر بسازی و از نو آدمی .."

نمیدونم .. و میخوام بگم که برای حرفای اینجای ما چندان هم مهم نیست شاید ..

ولی باید بگم که یه خبر خوب و یه خبر بد ..
خبر بد اینکه .. سم انحراف جنسی رو .. (علت باشه یا معلول) .. نمیشه مجزا از زندگی دیدش .. تاثیر میذاره و تاثیر میگیره ..
خبر خوب اینکه .. وقتی بهبود پیدا کنی از عادت پست خودارضایی .. (علت باشه یا معلول) .. قشنگ میچشی که اون وقت، خیلی چیزا مثل سابقش نیست تو زندگیت ..


پس چیزی که با قطعیت میتونیم درباره اش حرف بزنیم، اینه که تیغ زخم زننده خودارضایی با خیلی چیزای دیگه در وجودمون و زندگیمون همبستگی یا همزمانی یا هم افزایی داره ..
اگر علت باشه .. میتونیم با کنارگذاشتنش، چندین هدف عالی رو با یک تیز بزنیم ..
اگر معلول باشه .. میتونیم درمان معکوس کنیم .. وقتی معلول پاک بشه، استدلال عکس نقیض میگه که، حتما علت هم پاک شده .. (یعنی: وگرنه اگر فرض کنیم علت هنوز سرجاشه، پس الزاما معلول رو هم باید به صحنه بیاره ..)

آره ..
به هر حال ما میدونیم که همسبتگی داره ..
و یه خبر خوب دیگه اینه که ما به هر حال نسبت به عادت پست خ.ا. کنترل مستقیم و ارادی داریم .. پس میتونیم بهش بپردازیم و -سخت یا آسون- تصمیم بگیریم که ترکش کنیم ..

دونستن همبستگیها، به فضل و رحمت خداوند، هم بهمون انگیزه میده، هم آگاهی، هم روش ..

الهی به امید تو ...
(1398 تير 15، 2:39)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]بسم الله الرحمن الرحیم

تصمیم گرفتم به یاری خداوند درباره گناه و عادت زشت خودارضایی، دریافتهای متدبرانه بنویسم؛
یعنی بتونیم لایه های پشتی یا جلویی مرتبط با این عادت رو ببینیم؛
به این معنی که به این عادت عمیقتر نگاه کنیم و ارتباطش با سایر لحظات و کیفیات زندگیمون رو بکاویم؛

امیدوارم خداوند کمکمون کنه و بتونیم این مطالب رو ادامه دار بنویسیم و فکر کنیم بهشون؛
همین اولش بگم که هدفم از این فکرها و به اشتراک گذاریشون کشف حقایق نهفته و تازه درباره این آتش خانمان سوز نیست،
بلکه به یاری خدا میخوام بتونیم بیشتر و وسیعتر نسبت بهش خودآگاهی داشته باشیم .. جلوی دید گذاشتن آگاهیهایی که میدونستیمشون و شاید درباره خیلیاشون اتفاق نظر داریم ..

سلام

دریافت دوم: در جستجوی دلیل برای ترک کارهای بی دلیل

شاید شما هم مثل من، خصوصا در دوره های میانی پاکی، به جستجو برای یک دلیل قانع کننده برای ترک پرداخته باشید؛
گاهی یک تحریک جزئی، یا یک منظره کوتاه و گذرا، یک عصبانیت لحظه ای، در ذهن ما یه پنجره باز میکنه که توش نوشته: بهت خودارضایی رو پیشنهاد میکنم!
بعد از اون حس عذاب وجدان و رفت و برگشتهای ذهنی شروع میشه و
بعد از اون تلاشی توام با غم و ترس .. و گفتگوهایی درونی با خودمون:

- نکنه باز بشکنم ..
- این تحریک رو رد کردم .. بعدی چی؟ ..
- نه .. اینجوری فایده نداره .. من باید بشینم دلیلام رو برای ترک بنویسم ..
- اگر برای کاری دلیل قانع کننده ای نداشته باشم، دیر یا زود خسته میشم و میبُرّم و کنارش میذارم ..
- آخه تو چرا دلت رو یه دله نمیکنی؟ چرا دلیلات رو روشن نمینویسی و چرا مرورشون نمیکنی؟
- اینجوری میخوای ترک کنی؟

رفت و برگشتهای فکری که به نظر با وسواس فکری و ارزش قایل نبودن برای نیتهای درونی خودمون همسبتگی داره ..

اما واقعا سوال اینه: آیا ما واقعا برای ترک، نیاز به دلیل داریم؟ آیا باید بنشینیم و بیان نامه ماموریت بنویسیم درباره ترک؟
قصد من خدشه وارد کردن به این رویکرد و یا مردود دونستن روش نوشتن هدف و تمرکز روش نیست .. در اون باره و تکنیکهاش بهتره جداگانه بنویسیم ..
اما ..
میخوام یه مقداری با تاریخچه نگاه کنیم به روندی که در زندگیمون طی کردیم ..
اینکه برای هر کاری هدف بخواهیم خیلی خوبه .. اصلا باید همین کار رو بکنیم .. بله! درسته! ما باید دنبال دلیل برای کارهامون باشیم تو زندگیمون ..
با خودمون، بدون اضطراب و با حوصله، یک بازی رو ترتیب بدیم .. اسم بازی رو هم میذاریم: تو دلیلش رو بگو، من انجام میدم

حالا یه سوال دیگه:
کدوم یک از این دو تا نیاز به دلیل داره؟ انجام گناه زشت و بدبو و خفت بار خودارضایی یا ترک این گناه، وقتی که در اثر تکرار ادامه دارش، تبدیل به یه عادت زشت شده ..

و یه سوال دیگه:
آیا عمل زشت و آتش ویرانگر خودارضایی تنها کار بی دلیل زندگی ماست؟


پس:
همبستگی هست بین .. کار زننده و کشنده خوداراضایی --- و --- بازیکن خوبی در بازی تو دلیلش رو بگو، من انجام میدم نبودن
(1398 تير 5، 11:11)می توانم نوشته است: [ -> ]
(1393 فروردين 28، 18:01)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]بعد 74 روز
باز باید بگم
روز صفرم

تو این مدت تونستم زوایای دیگه از زندگی رو درک کنم

حالا
باید بلند شم و از اول
با ورزش زیاد
اوضاع رو درست کنم

دوستم امروز دیدم گفت لاغر شدی
راست میگفت

یه کسی رو دوست داشتم
از عشقش اب شدم

امروز اما عشقم رو یادم رفت

معشوق منتظر آب تر شدن منه

این اسیب پام باعث شد نر ورزش
و کاش تا شنبه که میخواستم برم
وای میستادم

هنوز حرفم
حرف امضامه

74 روز عشق ورزی کردم
اما ظرفیتم بالاتر نرفته بود
باز بعد امتحان میانترم
مثل 30 ابان پارسال

این بار دیر اومدم خونه
یادم بود 30 ابان رو

اما قرار بود نخوابم

خوابیدن همان و شروع یه حمله همان

خدایا! احتیاج به حمراء الاسد دارم
تا عشقم رو خالصانه بهت ثابت کنم

خدایا! اما این ادعای بزرگیه

مرا کیفیت چشم تو کافیست


به همین تعداد روز مانده تا ماه مبارک
 و مرد مجاهد باید زره های محکم بدوزه برای پاکیش


امروز حق نفسم بود که استراحت مفید کنه
مفیدش رو ندادم
مضرش رو به زور گرفت





به طور خلاصه بخوام بگم، تجربه ی مورد نظر من سه خط آخره
اینکه هر موقع خسته می شیم دلیل نمی شه زود خوابمون ببره و دیگه خ.ا نکنیم
گاهی نفس چون ولش لذتی و آرامشی می خواد می ره دنبال این کارا
پس باید بهش یه خوارک مفید بدیم تا دنبال مضر نره
(1398 خرداد 31، 19:56)rezvaneh نوشته است: [ -> ]سلام

1-ورزش کردن
چندبار حرکت پروانه انجام دادم . انقدر این کار رو ادامه دادم تا خسته خسته شدم
اگه جایی برای دویدن باشه عالیه اگه نه هم میشه همین حرکت پروانه یا طناب زدن یا دراز نشست و ... رو انجام داد

2-رفتن در جمع
انقدر در جمع بمونیم تا حالمون خوب بشه 53258zu2qvp1d9v

3-اورژانس کانون
اومدم کانون و تو اورژانس کمک خواستم و نجات پیدا کردم

4-صوت
هندزفری میذارم و صدا رو خیلی بلند میکنم ..این روش هم تاثیر داشته در رفع انواع دلایل وسوسه شدن


ان شاء الله مفید باشه 1
(1398 تير 15، 2:39)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]بسم الله الرحمن الرحیم

تصمیم گرفتم به یاری خداوند درباره گناه و عادت زشت خودارضایی، دریافتهای متدبرانه بنویسم؛
یعنی بتونیم لایه های پشتی یا جلویی مرتبط با این عادت رو ببینیم؛
به این معنی که به این عادت عمیقتر نگاه کنیم و ارتباطش با سایر لحظات و کیفیات زندگیمون رو بکاویم؛ ...

الهی به امید تو ...

سلام

دریافت سوم: صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق (یا حضور در جاری لحظات)

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی


پرده اول
داشت زندگیش رو میکرد .. همه چی خوب بود .. بهترین خودش بود .. ولی ..
روزی چیزای جدیدی در درونش حس کرد .. حرفای جدیدی از بیرون شنید .. با منظره های جدیدی مواجه شد ..
نفهمید چی شد که یه کار بد و زشتی رو مرتکب شد .. یه خاطره بد تو ذهنش حک شد ..

پرده دوم
چند وقتی یا چند سالی رو افتاد تو لوپ اون کار زشت .. دلش شکست .. روحش .. عزتش .. خسته شد ..
یه خاطره بد گذشته، تبدیل شده بود به یه توده غلیظ و سیاه و متراکم .. یه چیزی که هر بار یادش میفتاد تمام وجودش پر خجالت و حسرت میشد ..

پرده سوم
داشت روزای زندگیش رو با اشک و آه میشمرد .. تقریبا همه جا تاریک بود .. خسته شده بود .. میخواست کاری کنه ..
یه نور مقدس قلبش رو روشن کرد .. نور توبه خدا .. رحمت بی منتهاش ..

پرده چهارم
ترک کرد .. پاک شد .. دیگه به جسم خودش مسلط شده بود .. خوشحال و شادان بود ..

پرده پنجم
داشت زندگیش رو میکرد .. همه چی خوب بود .. از بهترین خودش هم بهتر شده بود .. ولی ..
یه روز یه پوست موز پاش رو لغزوند .. افتاد .. دلش شکست .. اشکش جاری شد ..
به جسمش مسلط تر از گذشته بود .. هر جور شده، دوباره پاک شد .. ولی ..
به اندازه جسمش رو ذهنش تسلط نداشت .. ذهنش مدام یه توده سیاه رو میدید از گذشته ..

پرده ششم
میتونست جسمش رو کنترل کنه .. ذهنش، اما، بدقلقی میکرد .. 
مدام به گذشته سر میزد و یه چیز ترسناک، چندشناک یا شهوتناک در می آورد از وسط اون توده غلیظ و میذاشت جلوی چشمش ..
دیگه کم کم، قهرمان داستان، فهمیده بود که ذهنش شده مساله جدیدش .. مساله ای که باید حلش کنه ..


پرده هفتم
داشت زندگی روزمره اش رو میکرد .. همه چی نه خیلی خوب و رویایی بود و نه خیلی بد و کابوسناک .. قهرمان، عادت کرده بود این وسط بمونه ..
ترسیده بود .. از روزای خیلی خوب .. چون تو اون توده سیاه گذشته دیده بود که بعدش روزای خیلی بد اومدن بارها .. قهرمان، محتاط شده بود ..
یهو یه ترس از آینده افتاد تو جونش .. نکنه فردا .. نکنه سال دیگه .. کارام عقبه ..
حالا علاوه بر یه توده سیاهی که پشت سرش بود و حس میکرد داره میاد که یقه اش رو بگیره، یه کوه یخ وحشتناک رو هم میدید که بهش نزدیک و نزدیک تر میشد ..

پرده هشتم
قهرمان ما، ناخدای داستان، از گرداب متنفر بود .. اما .. از ترس اون توده سیاه و اون کوه یخ، کشتیش رو فروبرد توی گرداب خودارضایی ..
یه لحظه همه چی محو شد .. نه دیگه از توده سیاه خبری بود .. نه از کوه یخ .. چند لحظه ای از تنگنا، خودش رو بیرون اومده فرض کرد ..
تازه فکر میکرد کلی چیزای جدید هم کشف داره میکنه اون زیر .. وسط گرداب .. همه چی میچرخید و جلوه گری میکرد ..

پرده نهم
داشت چرخ میزد وسط گرداب .. یهو .. اما .. دید داره نفسش تموم میشه .. جریان سهمگین گرداب داره کشتیش رو متلاشی میکنه .. استخوناش رو خرد میکنه ..
ترسید .. فهمید .. بینا شد .. آخه یه نوری رو تونست به سختی از اون بالا تشخیص بده ..
ولی این کافی نبود .. دستی هم به سمتش دراز شد .. دست رو گرفت و نور رو دنبال کرد ..
وقتی به سطح رسید .. نفس کشید .. اما .. امواج متلاطم ترسوندش .. این طرف اون طرف سر چرخوند .. عجیب بود! ..
دیگه نه از توده سیاه خبری بود .. نه از کوه یخ .. فهمید.. فهمید که یه فریب .. یه توهم .. یه بازی مسخره بوده فقط ..

پرده دهم
این فهمیدن، به قیمت شکستن کشتی کوچکش تموم شده بود .. اما .. ضرر نکرد .. کشتی نجات .. کشتی وسیع نجات به سمتش اومد ..
سوار کشتی شد .. دیگه تنها نبود .. دیگه از خودش بزرگتر شده بود .. وسیعتر .. دیگه خودارضا نبود .. خودآزار نبود .. از خود راضی نبود .. وسیع بود ..

پرده یازدهم
داشت زندگیش رو میکرد .. فهمیده بود که باید بهترینی باشه که میتونه .. درست در همین لحظه .. در جاری سیال لحظه ها، روی عرشه کشتی وسیع نجات، شناور بود ..
به عقب که نگاه میکرد، چشماش پر اشک و لبخندی تلخ میشد .. چه مسیری رو طی کرده بود ..
به جلو که نگاه میکرد .. پشت امواج دریاها، شهری بود .. که در آن شهر، پنجره ها رو به تجلی باز بود .. که در آن، وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان بود ..
که در آن، دست هر تارک 10 روزه شهر، شاخه عشق و معرفت و امیدی بود ..

پرده دوازدهم
نزدیکیهای شهر که رسید .. در روشنترین و درخشانترین ساعات روز .. نوشته ای نورانی را بر ساحل شهر، خواندنی میدید ..
نوشته بود ..
به درستی، حسین، چراغ هدایتی است و کشتی نجاتی ..
سلام

اینجا می‌نویسم که اگه مُردم و به‌اندازه کافی در موردش صحبت نکرده بودم لااقل اینجا ثبت شده باشه.  4chsmu1

اگه کسی پاکی بالایی داشت و اومد و گفت بزرگ‌ترین رمز موفقیتم «مدیریت شرایط اورژانسی» بوده باور نکنید.
شک نکنید اون آدم «خیلی کارهای دیگه» می‌کرده و علاوه بر اون‌ها شرایط اورژانسیش رو هم خوب مدیریت می‌کرده.

به نظر من، مسیر پاکی از مسیر بسیار متفاوتی می‌گذره.

اینکه چطور تو بحران‌ها نلغزی مسئله مهمیه.
اما مسائل اساسی‌تر جاهای دیگه است.  303  

پ.ن: اگه یک روزی اختیار تام بهم داده میشد لینک اورژانس رو از بالای سایت برمی‌داشتم تا خیالم راحت باشه کسی که سایت رو باز می‌کنه به اشتباه نمی‌افته.
حیف که دست و بالم بسته است.  4chsmu1
سلام.

تجربه:
با اشتیاق در پی بهبودی باشیم.
هر روشی رو برای بهبودی انتخاب میکنیم سعی مون رو بکنیم تا با اشتیاق ادامه اش بدیم.
امکان داره تو روند بهبودی مجبور باشیم دور یه سری چیزها که خودمون از همه بهتر میدونیم چی هستن، یه خط قرمز بکشیم.
پس با اشتیاق این کار رو انجام بدیم.

یه مثال ساده:
شاید امروز لازم باشه من بواسطه اعتیادم، نباید از اینستاگرام استفاده کنم. پس با اشتیاق قبولش میکنم و از اینستاگرام استفاده نمیکنم. نه اینکه ناراحت باشم که نمیتونم از اینستاگرام استفاده کنم.

و موارد دیگه که واسه هر فردی میتونه متفاوت باشه.
(1398 آبان 18، 10:28)شادن نوشته است: [ -> ]شادن / با لطف خدا ۱۳۴مین روز خوب

مشارکت شادن: 
من برای رسیدن به اینجا خیلی زحمت کشیدم فقط ی روز تا زدن رکوردم فاصله دارم این روزا و حال خوب رو اول مدیون کانونم بعد SA و خودم 
داشتم دفترچه یادداشت گوشمیو نگاه میکردم دیدم از اول سال ۹۸ تا امروز فقط دو روز بد داشتم یه لغزش ۶ فروردین داشتم یکی ۷ تیر
چه خوبه که هدفگذاری و شکستهامو نوشتم و الان میدونم کجا ایستادم 
جز معدود مواردی ک تو عمرم تونستم ی کار رو تا انتها پیش ببرم پیگیری قدمای اس ای بود ک تونستم بالاخره دقیقا تو سالروز ورودم به اس ای ۱۲قدم رو تموم کنم و واقعا ب خودم افتخار کردم

اینا رو گفتم ک بگم دیروز سر ی بی دقتی  و غفلت تعمدی فیلم زبان اصلی دیدم ک توش دوسه تا صحنه نیمه اروتیک داشت از دیشب هی ذهنم داره هرز میپره هی فانتزی و تخیلات وارد شدن 
من باید وسوسه رو تو شروعش قطع کنم وگرنه خیلی راحت زحماتمو برباد میده

نتیجه اخلاقی: 
حتی اگه ۱۰۰۰۰ روزه هم بودین هرگز به نفس و خودتون اعتماد نکنید 
الهی افوض امری الی الله
(1398 آبان 16، 22:51)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]عاشق فاطمه زهرا  / 19 تیر 98 / 121 روز خوب

کنترل نگاه و ذهن
توجه به نماز اول وقت
برنامه قرآن روزانه رو جدی گرفتن

این ها ستون کاره،‌ غیر از این ها خیلی کارهای دیگه هم هست
اما مهم تر از انجام یه سری اعمال، اینه که آدم هوشیار باشه.
یعنی از لحاظ ذهنی آمادگی داشته باشه.
و این که از لحاظ ذهنی آدم مغرور نشه و حواسش باشه که با شکستن، چند کلیک و چند ثانیه فاصله هست همیشه.
سلام

توی پست قبلی آقای عاشق از کنترل نگاه و ذهن نام بردند
خواستم بگم کنترل نگاه و ذهن = ترک خودارضایی
قطعا وقتی نگاه و ذهن کنترل بشه جایی برای خ.ا نمی مونه

یه مورد دیگه هم قبلا گفتم محض یادآوری دوباره میگم
هیچ وقت خط قرمز هایی که برای خودمون تعیین کردیم رو رد نکنیم
اگه بخوای به یه بیماری جسمی مثل یه سرما خوردگی هم مبتلا نشی باید قبلش پیشگیری کنی خب اگه خیلی از مسایل رو رعایت نکنی
حتما مریض میشی
خ.ا هم همین طوره وقتی پیشگیری و مراعات نکنی دوباره مبتلا میشی

53
این رو یادم رفت بگم  22
هیچ وقت ضد ضربه نمیشیم همیشه نقطه ضعف هایی وجود داره
پس به خودمون غره نشیم  53258zu2qvp1d9v
(1394 دي 24، 22:32)razmjoo نوشته است: [ -> ]بین شما و پاکی تنها فاصله خواستن هست ...
و تنها دیوار و مانعی که باید ازش رد بشید نه شیطون هست نه نفس

بلکه نخواستن هست ... چون اگر بخواهید که رد بشید از نخواستن از شیطان و نفس و نا امیدی و ....... رد می شید .
پس بخواهید که فراموش کنید و پاک باشید و از خدا برای این خواستن استعانت بجویید . 
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38