1394 شهريور 10، 11:39
تا حالا شده یک مسئلهی کوچیک باعث ناراحتیت بشه و با خودت بگی: «بس کن دیگه، چرا برای یه چیز بی ارزش خودت رو ناراحت میکنی.»؟ درواقع از اینکه بی دلیل ناراحت شدی ناراحت میشی و
حس ناراحتی رو سرکوب میکنی یا به عبارتی بهش میگی: «بشین سر جات! الان لازمت ندارم.»
یک مثال ساده تر: بین دوستات نشستی و یک لحظه بحث به غیبت کردن از یک همکلاسیت میرسه، یکی میگه و همه می خندن همینطور هم تو، می خندی و یک لحظه لبخندت از بین میره.
احساست رو سرکوب میکنی چون اشتباهه.
به این نکته دقت کردی که خب چرا تونستی؟ چرا تونستی شادی و ناراحتیت رو در اختیار داشته باشی و راحت بهشون امر و نهی کنی؟ چون میگی این احساس منه و تحت کنترل منه. به این فکر کردی
که میل جنسی هم یک احساس هست و تحت کنترل تو؟ چرا راحت بهش نمیگی برو الان لازمت ندارم!؟ برو نمی خوام الان باشی...
بچهها هیچ چیز بیشتر از این جواب نمیده. چون این یک طرز فکر هست نه یک راه کار! دقت کردی وقتی نزدیک به خ.ا کردن هستی و سعی داری مقاومت کنی تفکراتت چیه؟
ضمیر خودآگاه: من می تونم، فقط باید نیم ساعت مقاومت کنم تا این احساس فروکش کنه و از دستش نجات پیدا کنم.
ضمیر ناخودآگاه: دارم حس میکنم، هر لحظه داره بیشتر وجودمو میگیره، می دونم بالاخره خ.ا می کنم. هردفعه قبلش همینجوری میشه و بعد میکنم.
چی داری میگی؟ داری با احساست(شهوت) مبارزه میکنی؟ اون احساس توئه! بهش دستور بده...احساس توئه...در اختیار تو...مجبور به اطاعت از تو...بگو الان نمی خوام! و تموم!
حس ناراحتی رو سرکوب میکنی یا به عبارتی بهش میگی: «بشین سر جات! الان لازمت ندارم.»
یک مثال ساده تر: بین دوستات نشستی و یک لحظه بحث به غیبت کردن از یک همکلاسیت میرسه، یکی میگه و همه می خندن همینطور هم تو، می خندی و یک لحظه لبخندت از بین میره.
احساست رو سرکوب میکنی چون اشتباهه.
به این نکته دقت کردی که خب چرا تونستی؟ چرا تونستی شادی و ناراحتیت رو در اختیار داشته باشی و راحت بهشون امر و نهی کنی؟ چون میگی این احساس منه و تحت کنترل منه. به این فکر کردی
که میل جنسی هم یک احساس هست و تحت کنترل تو؟ چرا راحت بهش نمیگی برو الان لازمت ندارم!؟ برو نمی خوام الان باشی...
بچهها هیچ چیز بیشتر از این جواب نمیده. چون این یک طرز فکر هست نه یک راه کار! دقت کردی وقتی نزدیک به خ.ا کردن هستی و سعی داری مقاومت کنی تفکراتت چیه؟
ضمیر خودآگاه: من می تونم، فقط باید نیم ساعت مقاومت کنم تا این احساس فروکش کنه و از دستش نجات پیدا کنم.
ضمیر ناخودآگاه: دارم حس میکنم، هر لحظه داره بیشتر وجودمو میگیره، می دونم بالاخره خ.ا می کنم. هردفعه قبلش همینجوری میشه و بعد میکنم.
چی داری میگی؟ داری با احساست(شهوت) مبارزه میکنی؟ اون احساس توئه! بهش دستور بده...احساس توئه...در اختیار تو...مجبور به اطاعت از تو...بگو الان نمی خوام! و تموم!