خب می رسیم به بخش جذاب گردهمایی
پذیرایی
چایی نعنا به همراه باقلوا
فقط کم بردارین که خیلی سنگینه.
خب دوستان الان ساعت هشته، جلسه تا ۹ شب ادامه داره.
من دیگه مجبورم رفع زحمت کنم. اما جلسه ادامه داره و باقی دوستان می تونن بیان و از خودشون بگن.
من آخر شب بازم سر می زنم.
(1399 تير 19، 18:58)hunter1 نوشته است: [ -> ]نقل قول: غیر از تلاش کردن آیا راه دیگه ای هم میشناسی؟
غیر از دو راه تلاش و شکست راه دیگه ای وجود نداره
و بیشتر وقتها هم این دو راه به هم منتهی میشن. یعنی تلاش می رسه به شکست
وقتی تلاش منجر به شکست می شه که گره کار رو پیدا نکرده باشی.
اگر شکستت باعث بشه که گره کار رو پیدا کنی، خیلی باید خوشحال بشی.
من همه چیم درست بود، ولی بازم می شکستم.
یعنی کتاب می خوندم، ورزش می کردم، کار می کردم، استراحت داشتم و ...
ولی بازم می شکستم. نمی فهمیدم چرا.
تا این که توی صحبت هام با مرد مجاهد گره رو پیدا کردم.
فهمیدم که اکثر شکستهای من مربوط به تغییر فاز از جمع به تنهاییه.
من تهران تنها زندگی می کردم. تنهایی سخت بود، ولی بهش عادت داشتم.
اما وقتایی که شهرستان می رفتم پیش خانواده، این عادته شکسته میشد.
خیلی بهم خوش می گذشت، اما وقتی بر می گشتم توی غار تنهایی خودم، اینقدر فشار روانی وارد می شد که می شکستم.
این رو فهمیدم، اینبار هر وقت که این اتفاق می افتاد، روزهای اولش می دونستم که الان به خاطر تغییر فاز حالم خراب شده.
و سعی می کردم مدیریت کنم.
به همین سادگی، گره رو پیدا کرده بودم.
و بعدش به راحتی پاکی جمع کردم، روزها پشت سر هم سپری شدن.
وقتی که کرونا و قرنطینه شروع شد.
می دونستم که توی خونه تنها موندن و تعطیلی دانشگاه یعنی شکست.
پس معطل نکردم و فورا رفتم خونه ی یکی از اقوام، اونجا خودم رو قرنطینه کردم.
و بعد از یک هفته هم برگشتم شهرستان.
به همین سادگی.....
وقتی میشکنی باید شکستت رو تحلیل کنی، باید حرف بزنی و مشارکت کنی تا گره هات در بیاد.
من دیگه برم.... یا علی