آقا اینجا سلام :دی
چهارمیا چقدر میخونین هفته ای؟!
سلام به دوستان درس خون
یکی هست که منه تنبلو راهنمایی کنه؟
من تا کمتر از یک ماهه دیگه یه آزمونه اپن بوک دارم، خیلی توی این آزمونای اپن بوک مشکل دارم،
همیشه وقت کم میارم، نمره منفی هم داره، مثلا برا قبولی باید 50 تا تست بزنم، من به زور میرسم 30 تا بزنم، ولی همشونو درست میزنم
مشکلم وقته
میشه راهنماییم کنین؟ هم چطوری از الان تا اون موقع بخونم؟ هم چطوری تست بزنم که وقتم....
میشه بیشتر در مورد آزمون و حجم مباحثش توضیح بدین؟
(1392 آبان 28، 23:16)ahm نوشته است: [ -> ]میشه بیشتر در مورد آزمون و حجم مباحثش توضیح بدین؟
آزمون نظام مهندسیه...
12تا کتاب باید برا آزمون بخونم
آقا عطا من اطلاعات چندانی ندارم راستش
اما فکر می کنم اگر من بودم کتاب ها رو میخوندم و به صورت تیتر به تیتر خلاصه نویسی میکردم و بعدش هم مرور خلاصه ها و یادآوری جزئیات...
دیروز 7 ساعت خوندم یعنی یکساعت بیشتر از قرار
امروزم 6 ساعت انشاا...
میتوانم خانوم یعنی استرس بدترین اثر رو عملکردتون میزاره...ریلکس و راحت درستو بخون
سلام
منم دارم واسه ارشد اماده ميشم
اين هفته ۷-۹ ساعت روزانه خوندم
امروز ۲ ساعت خوندم
انشالله واسه فردا۶ ساعت
سلام
آقا ساعت و اینارو نمیدونم الان..
الان استرس گرفتم:-s
یه برگه بود یه خلاصه خوبی روش نوشته بودم..الان نیستش اصلن..
آقا جان من اگه خلاصه مینویسین مغزتون رو وابسته به اون کاغذه نکنیید؛بعدش سریع نوشته هارو حفظ کنیید..
حالا اون برگهه هم مهم نیست؛فردا امتحان از همین مبحث م داریم؛
باید خوب بشم؛استرس دارمم..نمیدونم یهو چرا اینجوری شدمم..
دعا یادتون نرههه
داداش امید!
خلاصه فقط یکی از مزایاش اینه که قبل آزمون میخونیش
یه بنده خدای معتبری میگفت (میگه) همون نوشتنِ خلاصه، برابر با 8 بار مرور خالیه!
استرس که شما رو به برگهی خلاصه یا نمرهی خوب نمیرسونه!
فوقش شروع کنید با سرفصل ها، یادآوری کنید اگر منبع دستونه... یه مقدار هم آرومتر میشین!
الان دارم مرور میکنم ولی بدتر میشه..
یکم بهتر شد؛دوباره بدتر شد..میخوام سوال حل کنم ولی استرس مرور میگیرتم..خلاصه الان نشستم بلاتکلیف..
ممنون که ج دادیید..
پ.ن:خوب من همون نوشته باعث شد چند دور نکات رو یادآور بشم؛ولی حل شد؛تقریبا یادمه همش..
سلام
تا الان 40 تا تست برا آزمونم خوندم، تا شب بیشتر میخونم، ایشالا
سلام داداش روزبه
مدل سوالای المپیادی برای مبحث متابولیسمه
یعنی به حد عجیبی فرار و مهمه
(هی من نمیخوام بگم،هی نمیزارنن
)
الان یه چندتا سوال حل میکنم و یه مقدار مرور؛بعد دیگه مغزمو راحت میزارم..
خوب من بازم یه ساعت اضافه خوندم
امروز هم 6 ساعت انشاا...
جریان برای من چطور بود :
تقریبا از 20 مهر ماه بود که جدی و با قدرت راهمو شروع کرده بودم
دقیقا یک ماه پیش بود
به خودم گفتم کیمی! آبان از راه رسید! کلی کار انجام نشده داری!
خدایی غیرت به خرج بده و این آبان رو نزار مفت از دست بدی
آبان از راه رسید...حجم کارها و درس ها با محاسبات من بیش از 3 برابر شد
و این علاوه بر اون چیزی بود که از قبل باقی مونده بود
روزهای تعطیلم رو تا جایی که میتونستم ( دقت کنید : تا جایی که میتونستم ! و نه در حد خودکشی!!!) از وقتم استفاده میکردم
اما باز هم عقب بودم
خیلی عقب
ولی تلاشمو میکردم
هر بار گوشه ای از کاری رو میگرفتم و ادامه میدادم....حتی شاید تو بعضی از کارها به نتیجه هم نمیرسیدم.
همش احساس کسی رو داشتم که سرعت دویدنش رو تند تر و تند تر میکنه اما نقطه پایان دور تر و دورتر میشه...
کم کم افکار منفی و ترس ناشی از کمبود زمان به ذهنم هجوم میاورد
و مسلما اولین اتفاقی که تو این شرایط پیش میاد اتفاق افتاد :
افزایش استرس! از دست دادن مدیریت زمان!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اما کم کم نتایج حاصل از کارهای انجام شده یکی یکی از راه می رسید.
کارهایی که همه رو میتونم بگم 90% رو ناتمام انجام دادم ...اما با تمام تلاش
اما نتایج جالب بود! و خیلی امیدوارم کننده
نتایجی رو گرفتم که خودم انتظارشو نداشتم
و این منو واقعا سوپرایز کرد
---------------------------------------------------------------------------------------------------
چه اتفاقی افتاده بود پس؟ چرا من که کارهام ناتموم بود تونسته بودم نتایج خوبی بگیرم؟؟؟
اینجا یک تضاد پیش اومده بود
و اون تضاد ناشی از نگاه من بود
نگاه من یک نگاه ایده ال گرا بود
دوست داشتم کارها رو 1-در سر وقت 2- به صورت کامل 3- به نحو احسن انجام بدم
اما در واقع هیچوقت عملکرد شما رو با ایده آل ها نمیسنجن
بلکه با توجه به عملکرد بقیه سنجیده میشید
من نسبت به بقیه بهتر عمل کرده بودم و واسه همین تونسته بودم نتایجی بهتر از اونا رو بگیرم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
نتایج نهایی به میزان تلاش و عملکرد شما وابسته است
نه به اینکه چند تا کتاب رو تموم کرده باشین.....چقدر موفق بودین کار رو به آخر رسونده باشین
منکر این نیستم که حجم کاری هم مهمه
اما هدف اصلی اینه که واقعا زحمت بکشید
تلاش کنید
واقعا بخواید که یه کاری رو درست انجام بدین
اون وقت حتی اگه تموم هم نشه بازم هم منفعت داره براتون
اما اگه کاری رو سمبَل کنید و حتی تموم کنید مطمئن باشین هیچ ارزشی نداره.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
استرسی که پیدا کردم یه مدت منو نا امید کرد
تنبل شدم
نمیدونستم کدوم کارو باید اول انجام بدم
اما وقتی اون نتیجه های ریزه میزه رو دیدم ته دلم یه انرژی گرفتم
راهم درست بود....باید ادامه اش رو برم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
هیچوقت فکر نکنید از کارتون عقب هستین...خیلی ها از شما عقب تر هستن
دست از کار نکشید.....ترمز کردن = استرس و ناراحتی و بی انگیزگی بیشتر میشه
حتی شده کم کم انجام بدین ولی کارها رو انجام بدین
و از همه مهمتر : دید ایده آل گرا و کمال گرا نداشته باشین! اثرات منفی روی روحیه تون میزاره
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
مطمدن باشین الان هم شروع کنید و از وقتتون خوب استفاده کنید موفقیت در انتظارتونه
نتایج خوب نصیب کسی میشه که شجاعت و انگیزه بیشتری داشته باشه
در برابر هجوم افکار منفی ( هم از طرف خودش و هم دیگران ) بتونه راهشو ادامه بده
بزارین یه جور دیگه بگم :
به کارهایی که انجام میدین به چشم یک کار سخت و طاقت فرسا نگاه نکنید
راهی که طی میکنید براتون مهمتر از هدف باشه
سعی کنید خودتونو توی راه بسازید
ببینید چند مرده حلاجید
سعی کنید استانداردهای زندگیتون رو یه بازنگری کنید
بزارین بقیه شما رو افرادی تلاشگر و وقت شناس بشناسن
و از همه مهمتر خودتون! پیش خودتون و ته دلتون از خودتون راضی باشین