کانون

نسخه‌ی کامل: مطالب خواندنی: جااالـــب ... علمییییی ... مفیـــــــــددد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
در ادامه....

گذشته و آینده برمودا

به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارایه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد.
دانشمند روسی مدعی کشف راز مثلث برمودا شد

ادامه دارد....

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
در ادامه...

دانشمند ژئوفیزیک و نظراتش

یک دانشمند ژئوفیزیک ساکن شهر وارونژ روسیه مدعی کشف یک علت طبیعی برای حوادث ناگوار مثلث برمودا شد.
به گزارش ایسنا، ولادیسلاو بوکریف، در این زمینه گفت: ویژگی عجیب مثلث برمودا توسط طبیعت برنامه ریزی شده است. یکی از شعبات جریانات گرم گلف استریم، با گردش در جهت عقربه‌های ‌ساعت در منطقه دریای سارگاسوف، روی می‏دهد. این حرکت به یادآورنده پرتاب کننده دیسک است که در آغاز خود می‏چرخد و تنها در لحظه ای که بالاترین سرعت زاویه ای را به دست آورد، دیسک را به جلو پرتاب می‏کند.
به نظر وی وجود میکرو و ماکرو گودال‌هایی ‌در این منطقه، مولد آشفتگی‌های ‌جاذبه ای و مغناطیسی می‏باشد که در نتیجه آن دستگاه‌ها ‌از کار افتاده و ارگانیزم انسان سنگینی ای را تحمل می‏کند که گاهی مرگبار است.
وی می‏گوید: چون در این منطقه، گردش آب در جهت عقربه‌های ‌ساعت است، برمودا همانند گرداب، اشیا را به سمت خود می‏کشد، یعنی بردار جاذبه به سمت عمق دریا و مرکز زمین است. برمودا برای وسایط نقلیه هوایی و دریایی تنها در زمان وقوع جزر در دریا خطرناک است. در این فاز، ابتدا گودال‌های ‌آبی و پس از آن گودال‌های ‌هوایی پدیدار می‏شوند. این وضعیت همانند فنجانی است که به طور ناگهانی انتهای آن را باز کنند. آب به سمت شکاف حرکت می‏کند و حرکتی گردشی به خود می‏گیرد و در امتداد خود، جریان هوا را می‏راند. این دانشمند ژیوفیزیک روسیه می‏افزاید: با دانستن فاز جریان مد و ویژگی تشکیل جریانات، می‏توان روشی را ایجاد کرد که وقوع حادثه را در این مثلث ناآرام، همچنین در سایر نقاط خطرناک جهان هشدار دهد

پايان.....

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
[تصویر:  dirtyKeyboard.jpg]

بنا بر يک تحقيق علمي، ميزان باکتري‌ها و ميکروب‌هاي موجود روي دکمه‌هاي کامپيوتر، بيشتر از مقدار متوسط اين موجودات بر سنگ سرويس‌هاي بهداشتي است.

در پي تقاضاي مجله «ويچ کامپيوتر»، يک بيولوژيست به وسيله ميکروسکوپ‌هاي الکترونيکي، کيبوردهاي يک شرکت عمده را مورد آزمايش قرار داده و نتايج شگفت‌‌آور آن را در اختيار اين مجله قرار داده است.

در اين بررسي، پنج کيبورد مورد آزمايش شده از ميان کيبورد‌هاي يک شرکت صاحب نام انگليسي، ۱۵۰ برابر ميزان قابل قبول موجودات مضر براي سلامتي انسان در محيط کار را نشان داده و حاكي از آن است كه وجود موجودات ميکروسوپي مضر بر بقيه کيبوردها، پنج برابر سنگ توالت‌هاست.
بر پايه تحقيقات انجام شده، اصلي‌ترين علت وجود ميکروب‌ها و باکتري‌ها، تميز نكردن کيبوردها از يك سو و تماس هميشگي دکمه‌ها با انگشتان آلوده کاربران، از سوي ديگر است.

در اين زمينه، بيولوژيست‌ها و مسئولان بهداشتي، دو عامل اصلي را در انتقال و رشد ميکروب‌ها و باکتري‌ها روي کيبوردها ذکر مي‌کنند:
يکي از عوامل اصلي، انتقال ميکروب‌ها و باکتري‌هاي انگشتان آلوده کاربران است. در حالت عادي، افراد در مدت يک ساعت، بارها دست خود را به دهان و بيني مي‌برند و ميکروب‌هاي موجود در اين نواحي را با زدن کيبورد به دکمه‌هاي آن منتقل مي‌کنند. از سوي ديگر، افراد پس از بيرون آمدن از توالت با دست‌هاي آلوده، ميکروب‌هاي موجود بر دست‌ها را به کيبورد منتقل مي‌کنند؛ اين موضوع بيشتر درباره افرادي صادق است که پس از بيرون آمدن از توالت، دست‌هاي خود را نمي‌شويند.

دومين عامل رشد ميکروب‌ها روي کيبوردها، تغذيه به هنگام کار كردن است، چرا که ريزه‌هاي غذايي که روي دکمه‌ها و شيارهاي کيبورد و اطراف آن به جاي مي‌ماند، لانه مساعدي براي توليد و تکثير آنهاست.
يکي از بيولوژيست‌هاي فرانسوي در اين باره مي‌گويد: تغذيه به هنگام کار با کيبورد و با دست‌هاي نشسته، مثل اين است که فرد در توالت غذاي خود را صرف کند و حتي بدتر.

در يک نظرسنجي در همين زمينه، بيش از ۱۰ درصد کاربران کامپيوتر، هرگز کيبورد خود را تميز نمي‌کنند و ۲۰ درصد هم هرگز به فکر نظافت موس کامپيوتر خود نيستند.
توصيه مسئولان بهداشتي به عنوان پيشگيري از ابتلا به ميکروب‌هاي کيبوردي، شستن دست‌ها با صابون پس از کار کردن با اين وسيله و پيش از غذا و پرهيز از خوردن در هنگام كار و نظافت کيبوردها در فواصل کوتاه با اسپري‌هاي مخصوص است.

ارادتمند سرباز كانون....
يا علي53
Adobe: نام رودخانه‌ای پشت خانه‌ی موسسش.

CISCO: کوتاه شده از San Francisco.

Google: گوگل به معنی عدد ۱ که ۱۰۰صفر جلوی آن باشد است. موسسین گوگل بخاطر نشان دادن گستردگی صفحاتی که گوگل آنها را جستجو می‌کند این نام را انتخاب کردند.

Apple: چون وقت بیشتری نداشتند قرار بوده تا ساعت ۵ عصر بهترین نام پیشنهادی برای شرکت انتخاب شود اما هیچ کس نامی پیشنهاد نکرد و Steve Jobs طبق معمول در حال خوردن میوه‌ی مورد علاقه‌اش سیب بود و قرار شد نام Apple به معنی سیب را بر روی شرکت بگذارند.

Hot Mail: کسانی که نام این سرویس را انتخاب کردند دنبال یک نام زیبا می‌گشتند که آخر آن Mail داشته باشد و در آخر HotMail را انتخاب کردند چون هم زیبا بود و هم حروف HTML که نام زبان برنامه‌نویسی صفحات وب است در آن بود.

HP: دو حروف اول نام خانوادگی موسسین آن Bill Hewlett و Dave Packard آنها برای اینکه ببیند نام شرکتشان را HP بگذارند یا PH شیر یا خط کردند!

Microsoft: برگرفته از اول دو کلمه‌ی Microcomputer Software که ابتدا Micro-Soft بود و خط فاصله‌ی آن بعدآ حذف شد.

RedHat: پدر بزرگ Marc Ewing موسس RedHat (به معنی کلاه قرمز) یک کلاه قرمز با خط های سفید به او یادگاری داده بود ولی او گمش کرد و هرچقدر هم گشت پیدایش نکرد به همین دلیل اسم این پروژه‌ی کاریش را RedHat گذاشت و در قسمتی از راهنمای آن نیز از کاربرانش خواسته اگر کلاه قرمز او را پیدا کردند به او برش گردانند.

Apache: موسس آپاچی شروع به تصحیح (Patch) کد های NCSA httpd daemon کرده بود و نتیجه یک سرور وصله پینه زده (Patchy) شده بود پس نام آن را Apache گذاشت (A patchy server)

SUN: این شرکت توسط ۴ دوست هم دانشگاهی در دانشگاه Stanford تاسیس شد و SUN مخفف عبارت “Stanford University Network” به معنی «شبکه‌ی دانشگاه استنفورد» است.

Yahoo: در کتابی که Jerry Yang و David Filo موسسین یاهو خوانده بودند (کتاب Gulliver’s Travels نوشته‌ی Jonathan Swift) انسان های عریان اولیه و زشت را «یاهو» معرفی کرده بود و موسسین یاهو نیز چون خود را همانند یاهو های یاد شده در آن کتاب می‌دانستند این اسم را انتخاب کردند.

AltaVista: در اسپانیایی به معنی «دید وسیع» است.

Intel: موسسین این شرکت Robert Noyce و Gordon Moore میخواستند اسم شرکتشان را “Moore Noyce” بگذارند ولی این اسم را یک هتل قبلآ ثبت کرده بود پس نام Intel را از اول دو کلمه‌ی “Integrated Electronics” (یعنی «تجهیزات الکترونیکی یکپارچه») برداشتند.

Nero Burning ROM: از جمله‌ی”Nero Burning Rome” گرفته شده است. زیرا پادشاهی به نام نرو روم را به آتش کشید.

AMD: مخفف “Advanced Micro Devices” یعنی «ریز تجهیزات پیشرفته».

AT&T: برگفته از عبارت “American Telephone And Telegraph”.

BBC: برگرفته از عبارت “British Broadcasting Corporation”.

BenQ: برگرفته از عبارت “‌Bringing ENjoyment and Quality to life” به معنی «آوردن شادی و کیفیت در زندگی».

CocaCola: برای طعم دادن به نوشیدنی های این شرکت از برگ‌هایی به نام coca و میوه‌ای به نام Kola استفاده می‌شود که موسس آن Kola را به Cola تغییر داد تا شکل نوشتاری نام شرکتش زیبا‌تر باشد.

Samsung: به معنی «۳ ستاره» در زبان کره‌ای.

Sony: از لغت لاتین “Sonus” به معنی صدا گرفته شده و”Sonny” یک اصطلاح خیابانی آمریکایی به معنی «جوان باهوش» است. شرکت سونی این کلمه را به “Sony” تغییر داد تا راحت تر و زیباتر تلفظ شود.

Nike: (بخوانید نایکی) خدای پیروزی یونانیان باستان.

Adidas: برگرفته از نام موسس آن Adolf(Adi) Dassler.

Daewoo: به معنی «جهان بی‌همتا» در زبان کره‌ای.

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53


۱ - رومئو و ژولیت

تا به امروز شاید این داستان مشهورترین دلداده‌ها باشد. این زوج مترادفی برای عشق هستند. رومئو و ژولیت یک داستان حزن انگیز نوشته ویلیام شکسپیر است. داستان عاشقانه آنها بسیار غم انگیز است. داستان این دو جوان که از دو خانواده مخالف هم هستند، به این گونه است که در نگاه اول عاشق شده و عشق آنها به ازدواج انجامیده سپس دو عاشق واقعی گشته و زندگیشان را به خاطر عشقشان به خطر انداختند. بی شک گرفتن زندگی خود به خاطر همسر یکی از نشانه‌های عشق واقعی است. در نهایت مرگ نابهنگام آنها خانواده‌هایشان را به هم پیوند داد.


[تصویر:  2.jpg]

--------------------------------------------------------------------------------

۲ - کلوپاترا و مارک آنتونی

داستان عاشقانه آنتونی و کلوپاترا یکی از به یاد ماندنی‌ترین و عاشقانه ترین داستانهاست که در همه زمانها نقل می‌شود. داستان این دو شخصیت تاریخی بعدها توسط ویلیام شکسپیر به نمایش درآمد و هنوز هم در همه جای دنیا نمایش داده می‌شود. رابطه آنتونی و کلوپاترا نمونه واقعی عشق است. آنها در نگاه اول عاشق گشتند. رابطه بین این دو جوان مقتدر، کشور مصر را در یک موقعیت قدرتمندی قرار داد. اما عشق آنها رومی‌هایی که از قدرتمند شدن مصری‌ها نگران بودند را عصبانی می‌کرد. با وجود تهدیدهایی که وجود داشت، آنتونی و کلوپاترا ازدواج کردند. می‌گویند که در زمان جنگ علیه رومی‌ها آنتونی خبر دروغین مرگ کلوپاترا را دریافت کرد و با شمشیر خودش را کشت. زمانی که کلوپاترا از مرگ آنتونی آگاه شد، وحشت زده شد و خودکشی کرد. عشق بزرگ به قربانی بزرگی هم نیازمند است.

[تصویر:  3.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۳ - پاریس و هلن

به نقل از ایلیاد اثر هومر، داستان هلن و جنگ تروآ یک افسانه حماسی یونانی و ترکیبی از واقعیت و افسانه است. هلن به عنوان زیباترین زن در عرصه ادبیات در نظر گرفته شده است. او با منلوس، شاه اسپارت ازدواج کرد. پاریس پسر پریام شاه تروا عاشق هلن شد و او را ربود. یونانی‌ها ارتش عظیمی ‌به رهبری برادر منلوس، اگاممنون، فراهم کردند تا هلن را بازگردانند. هلن به سلامت به اسپارت بازگشت که ادامه زندگی خود را در شادمانی با منلوس زندگی کند.

[تصویر:  4.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۴ - ناپلئون و ژوزفین

ازدواج این دو یک ازدواج مصلحتی بود که ناپلئون در سن ۲۶ سالگی به ژوزفین علاقه‌مند شد و با او ازدواج کرد. ژوزفین بانویی برجسته و ثروتمندترین زن به حساب می‌آمد. هرچه زمان می‌گذشت عشق ناپلئون به ژوزفین همچنین ژوزفین به ناپلئون بیشتر می‌شد اما این باعث کم شدن احترام متقابل آنها و همچنین کم شدن علاقه شدید آنها به هم نمی‌شد و به مرور زمان کهنه نمی‌شد. درحقیقت عشق آنها یک عشق حقیقی بود. آنها سرانجام در عشقشان شکست خوردند زیرا ناپلئون یه یک وارثی نیاز داشت درحالیکه ژوزفین از داشتن این نعمت محروم بود. آنها با ناراحتی از هم جدا شدند و هر دوی آنها عشق و علاقه شان را تا ابد در دلهایشان پنهان کردند.

[تصویر:  5.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۵ - اسکارلت اوهارا و رِت باتلر

بربادرفته نشاندهنده یکی از آثار جاویدان ادبی است. اثر معروف مارگارت میچل، عشق و نفرت بین اسکارلت و رت باتلر را شرح می‌دهد. تنظیم وقت چیزی بود که اسکارلت و رت باتلر هیچگاه در آن با همدیگر هماهنگ نبودند. در سراسر این داستان حماسی، این زوج هیچگاه احساسات واقعیشان را به طور دائمی ‌تجربه نکردند و این حاصل بروز جنگ در پیرامونشان بود. اسکارلت که دختر بی قید و آزادی بود نمی‌توانست بین خواستگاران خود یکی را انتخاب کند. تا جایی که سرانجام تصمیم به ادامه زندگی با رت باتلر شد. درحالیکه ذات دمدمی ‌اسکارلت از قبل بینشان فاصله انداخته بود. امید به طور غیرمستقیم و همیشگی در قهرمان داستان ما ظاهر شد. بنابراین رمان با این جمله اسکارلت «فردا روز دیگری است» پایان می‌یابد.


[تصویر:  6.jpg]

--------------------------------------------------------------------------------

۶ - جین ایر و رچستر

در داستان معروف شارلوت برونته، شخصیتهای تنها و بی دوست، علاجی برای تنهایی خود یافتند. جین، دختر یتیمی ‌که به عنوان مربی وارد خانه ادوارد رچستر، مردی ثروتمند، می‌شود. این زوج غیرقابل تصور به هم نزدیک و نزدیک تر شدند تا زمانی که رچستر قلب لطیف و مهربانی را خارج از قلب خشن خود یافت. رچستر علاقه شدید خود را به خاطر تعدد زوجین آشکار نمی‌کرد اما در سالگرد ازدواجشان جین متوجه ازدواج سابق رچستر شد. جین با قلبی شکسته از آنجا دور شد اما بعد از یک آتش سوزی مهیب به عمارت ویران شده رچستر بازگشت. جین، رچستر را نابینا یافت در حالیکه زن، خود را کشته بود. عشق پیروز شد و دو عاشق دوباره به هم پیوستند و در خوشی و سعادت زندگی کردند.

[تصویر:  7.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۷ - ملکه ویکتوریا و آلبرت

این داستان عاشقانه درمورد خانواده سلطنتی انگلیسی است که ۴۰ سال در مرگ همسرش به سوگ نشست. ویکتوریا دختری با نشاط، خوش رو و شیفته نقاشی بود. او در سال ۱۸۷۳ بعد از مرگ عموی خود ویلیام ششم بر تخت سلطنت انگلیس جلوس کرد. در سال ۱۸۴۰ او با اولین پسرعموی خود پرنس آلبرت، ازدواج کرد. در ابتدا پرنس آلبرت در بعضی محافل، ناآشنا به نظر می‌رسید چون او آلمانی بود. او می‌خواست که خانواده اش را به خاطر پشتکارش،صداقت و فداکاری بیش از حدش شگفت زده کند. این زوج دارای نه فرزند شدند. ویکتوریا فرزندانش را بسیار دوست داشت. او به توصیه‌های آنها در مملکت داری به ویژه سیاست اعتماد می‌کرد. زمانی که آلبرت در ۱۸۱۶ فوت کرد، ویکتوریا آسیب شدیدی دید. او به مدت ۳ سال در محافل عمومی‌ظاهر نشد. گوشه نشینی او باعث انتقاد عموم به او شد. کوششهای بسیار در زندگی ویکتوریا شد. اما تحت نفوذ نخست وزیر بنیامین در اسرائیل، ویکتوریا زندگی عمومی‌ خود را از سر گرفت و مجلسی در ۱۸۶۶ افتتاح شد. اما ویکتوریا هرگز سوگ همسرش را پایان نمی‌داد و تا سال ۱۹۰۱ تا پایان زندگی خود سیاه به تن کرد. در طی سلطنتش که طولانی ترین سلطنت در تاریخ انگلیس بود بریتانیا یک قدرت جهانی شد (خورشید هرگز غروب نمی‌کند).

[تصویر:  8.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۸ - لیلی و مجنون

شاعر برجسته ایران، نظامی‌گنجوی، شهرت خود را مدیون شعر عاشقانه اش لیلی و مجنون که از یک افسانه عربی الهام گرفته، می‌باشد. لیلی و مجنون یک تراژدی درمورد عشق نافرجام است. این داستان برای قرنها نقل و بازگو شده است و در نسخ خطی و حتی روی سرامیکها نگاشته شده است. عشق لیلی و قیس به دوران مدرسه شان برمی‌گردد. عشق آنها کاملاً قابل مشاهده بود اما آنها از آشکارشدن عشقشان جلوگیری می‌کردند. قیس به دلیل تهیدستی خود را به بیابانی تبعید کرد تا میان حیوانات زندگی کند. او از خوردن غفلت می‌کرد و بسیار لاغر شده بود. به دلیل همین رفتارهای عجیب و غریب او، به وی لقب دیوانه دادند. او با عربهای بادیه نشین دوستی می‌کرد. آنها به قیس قول داده بودند لیلی را طی ستیز و زد و خوردی نزد او بیاورند. در طی این زد و خورد قبلیه لیلی شکست خورد اما پدر لیلی به دلیل رفتارهای مجنون وار قیس با ازدواج آنها مخالفت کرد و بالاخره لیلی با شخص دیگری ازدواج کرد. پس از مرگ همسر لیلی، بادیه نشین‌ها جلسه ای بین لیلی و مجنون ترتیب دادند اما آنها هیچ وقت کاملاً با هم آشتی نکردند. فقط بعد از مرگشان هر دو کنار هم دفن شدند.

[تصویر:  9.jpg]


--------------------------------------------------------------------------------

۹ - شاه جهان و ممتاز محل

در سال ۱۶۱۲ دختری جوان، به نام ارجمند بانو، با فرمانروای امپراتور مغول، شاه جهان ازدواج کرد. ارجمند بانو یا ممتاز محل ۱۴ فرزند به دنیا آورد و همسر مورد علاقه شاه جهان شد. بعد از مرگ ممتاز محل در ۱۶۲۹ امپراتور بسیار غمگین شد و تصمیم گرفت مقبره ای برای او بسازد. او بیست هزار کارگر و ده هزار فیل را استخدام کرد و نزدیک به ۲۰ سال طول کشید تا مقبره تاج محل کامل شد. شاه جهان هرگز قادر نبود تا سنگ سیاه مقبره را که طراحی کرده بود کامل کند. او توسط پسرش عزل شد و در قلعه قرمز آگرا زندانی شد و ساعتهای تنهایی خود را به تماشای رودخانه جاونا در مقبره ممتاز محل می‌گذراند. او سرانجام در کنار معشوقش در تاج محل به خاک سپرده شد.


[تصویر:  10.jpg]


سالهاي بسيار دور پادشاهي زندگي ميكرد كه وزيري داشت.

وزير همواره ميگفت: هر اتفاقي كه رخ ميدهد به صلاح ماست.



روزي پادشاه براي پوست كندن ميوه كارد تيزي طلب كرد اما در حين بريدن ميوه انگشتش را بريد،وزير كه در آنجا بود گفت: نگران نباشيد تمام چيزهايي كه رخ ميدهد در جهت خير و صلاح شماست !

پادشاه از اين سخن وزير برآشفت و از رفتار او در برابر اين اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زنداني كردن وزير را داد...

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش براي شكار به نزديكي جنگلي رفتند. پادشاه در حالي كه مشغول اسب سواري بود راه را گم كرد و وارد جنگل انبوهي شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالي كه پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سكونت قبيلهاي رسيدكه مردم آن در حال تدارك مراسم قرباني براي خدايانشان بودند،
زماني كه مردم پادشاه خوش سيما را ديدند خوشحال شدند زيرا تصور كردند وي بهترين قرباني براي تقديم به خداي آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تنديس الهه خود بستند تا وي را بكشند،
اما ناگهان يكي از مردان قبيله فرياد كشيد : چگونه ميتوانيد اين مرد را براي قرباني كردن انتخاب كنيد در حالي كه وي بدني ناقص دارد، به انگشت او نگاه كنيد !!!
به همين دليل وي را قرباني نكردند و آزاد شد.
پادشاه كه به قصر رسيد وزير را فراخواند و گفت:اكنون فهميدم منظور تو از اينكه ميگفتي هر چه رخ ميدهد به صلاح شماست چه بوده زيرا بريده شدن انگشتم موجب شد زندگيام نجات يابد اما در مورد تو چي؟ تو به زندان افتادي اين امر چه خير و صلاحي براي تو داشت؟!!
وزير پاسخ داد: پادشاه عزيز مگر نميبينيد،اگر من به زندان نميافتادم مانند هميشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زماني كه شما را قرباني نكردند مردم قبيله مرا براي قرباني كردن انتخاب ميكردند،
بنابراين ميبينيد كه حبس شدن نيز براي من مفيد بود!!!


ايمان قوي داشته باشيد و بدانيد هر چه رخ ميدهد خواست خداوند است




-------------------------------------------------------------------------------

جمله روز : تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد .(( پائولوکوئیلو ))
در صورتیكه تاریخ تولد شما در:
اول فروردین ماه باشد سیاه هستید
بین دوم فروردین تا 11 فروردین باشد ارغوانی هستید
بین 12 تا 21 فروردین باشد. شما سرمه ای است
بین 22 فروردین تا 31 فروردین باشد نقره ای هستید.
بین یكم اردیبهشت تا 10 اردیبهشت باشد سفید هستید.
بین 11 اردیبهشت تا 24 اردیبهشت باشد شما آبی هستید.
بین 25 اردیبهشت تا سوم خرداد باشد شما طلائی رنگ هستید.
بین 4 خرداد تا 13 خرداد باشد شما شیری رنگ هستید.
بین 14 خرداد تا 23 خرداد ماه باشد شما خاكستری هستید.
بین 24 خرداد تا دوم تیر ماه باشد شما رنگ خرمائی هستید.
سوم تیر ماه باشد رنگ شما خاكستری است.
بین 4 تیر ماه تا 13 تیر ماه باشد شما قرمز هستید.
بین 14 تیر ماه تا 23 تیر ماه باشد شما نارنجی هستید.
بین 24 تیر ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستید.
بین 4 مرداد ماه تا 13 مرداد باشد شما صورتی هستید.
بین 14 مرداد تا 22 مرداد باشد شما آبی هستید.
بین 23 مرداد تا یكم شهریور باشد شما سبز هستید.
بین 2 شهریور تا 11 شهریور باشد شما قهوه ای هستید.
بین 12 شهریور تا 21 شهریور باشد شما كبود رنگ هستید.
بین 22 شهریور تا 31 شهریور باشد شما لیموئی هستید.
متولدین یكم مهر ماه زیتونی هستند.
بین 2 مهر تا 11 مهر ماه ارغوانی هستید.
بین 12 مهر تا 21 مهر ماه شما رنگ سرمه ای دارید.
بین 22 مهر ماه تا یكم آبان ماه شما نقره ای هستید.
بین 2 آبان تا 20 آبانماه باشد شما سفید هستید.
بین 21 آبانماه تا 30 آبانماه باشد رنگ شما طلائی است.
بین یكم آذر ماه تا 10 آذر ماه باشد شما شیری رنگ هستید.
بین 11 آذر ماه تا 20 آذر ماه باشد شما خاكستری هستید.
بین 21 آذر تا 30 آذر باشد شما خرمائی رنگ هستید.
متولدین اول دیماه نیلی رنگ هستند.
بین دوم دی ماه تا 11 دی ماه باشد رنگ شما قرمز است.
بین 12 دی ماه تا21 دی ماه باشد شما نارنجی هستید.
بین 22 دی ماه تا 4 بهمن ماه باشد شما زرد هستید.
بین 5 بهمن تا 14 بهمن ماه باشد شما صورتی هستید.
بین 15 بهمن تا 19 بهمن ماه باشد شما آبی هستید.
بین 20 بهمن تا 29 بهمن ماه باشد شما سبز هستید.
بین 30 بهمن تا 9 اسفند ماه باشد شما قهوه ای هستید.
بین 10 اسفند تا 20 اسفند باشد شما كبودی رنگ هستید.
بین 21 اسفند تا 29 اسفند باشد لیمویی هستید…

قرمز
با نمك و دوستداشتنی، مشكل پسند اما همیشه عاشق…….و اینطور بنظر میرسد كه مورد محبت نیز باشید. با روحیه و بشاش اما در همان زمان میتوانید بد اخلاق هم شوید.
قادرید با مردم بسیار خوب و با ملاطفت برخورد كنید و این همان عشقی است كه میتواند در راهی كه در پیش دارید همراهتان باشد.
آدمهایی را كه راحت صحبت میكنند دوست دارید این آدمها باعث میشوند احساس راحتی بیشتری داشته باشید.

شیری رنگ
اهل رقابت و بازی دوست. دوست ندارد ببازد ولی همیشه بشاش است. شما قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون بگذرانید، با دقت عشقتان را انتخاب میكنید و بسادگی عاشق نمی شوید اما وقتی او را یافتید تا مدتهای طولانی دوستش خواهید داشت.

نیلی
شما بیشتر متوجه نگاهتان هستید و استانداردهای بالائی در انتخاب عشق دارید. هر راه حلی را با دقت و تفكر انتخاب می كنید و بسیار بندرت مرتكب اشتباه احمقانه میشوید دوست دارید رهبر باشید و به راحتی می توانید دوستان جدید پیدا كنید.

خاكستری
جذاب و فعال هستید، شما هرگز احساستان را پنهان نمی كنید و هر آنچه را كه درونتان است آشكار می سازید. اما ضمنا میتوانید خودخواه هم باشید. می خواهید مورد توجه باشید و نمی خواهید بطور نا برابر با شما برخورد شود. میتوانید روز مردم را روشن كنید. شما میدانید در زمان مناسب چه بگویید و خوش اخلاق هستید.

سبز
خیلی خوب با افراد تازه كنار می آیید. در واقع آدم خجالتی ای نیستی اما گاهی اوقات با كلماتت به عواطف مردم آسیب می رسانید. دوست دارید تا مورد توجه و علاقه كسی باشید كه دوستش دارید ولی اغلب تنهایید و به انتظار فرد مورد نظرت می مانید.

طلائی
شما میدانید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. آدم بشاشی هستید و زیاد بیرون میروید. بسیار سخت میتوانی فرد مورد نظرت را پیدا كنی اما وقتی او را یافتی تا سالیان متمادی دوباره عاشق نمی شوی.

صورتی
شما همواره در تلاشید تا در هر چیزی بهترین باشید و دوست دارید به سایرین كمك كنید. اما بسادگی قانع نمی شوی. دارای افكاری منفی هستید و در جستجوی عشقی شورانگیز مانند آنچه در قصه هاست هستید.

زرد
شما شیرین و بیگناهید ، مورد اعتماد بسیاری از مردم ، و دارای رهبریتی قوی در ارتباطاتتان هستید. شما خوب تصمیم میگیرید و انتخاب درستی در زمان مناسب می گیرید. همواره در افكار داشتن روابط عاشقانه بسر می برید.

خرمائی
باهوشید و میدانید چه چیزی درست است. میخواهید همه چیز را مطابق میل خود كنید كه گاهی میتواند بدلیل عدم توجه به نظر دیگران مشكل ساز باشد. اما در مورد عشق صبور هستید. وقتی فرد مورد نظرتان را یافتید برایتان دشوار است فرد بهتری پیدا كنید.

نارنجی
در مقابل اعمالتان مسئولیت پذیر هستید، می دانید چگونه با مردم رفتار كنید. همواره اهدافی برای دستیابی به آنها دارید و حقیقتا برای رسیدن به آنها تلاش میكنید ، فردی آماده رقابت هستید. دوستانتان برایت بسیار مهم هستند و قدر آنچه را كه دارید میدانید، گاهی اوقات واكنشتان زیادی شدید است و علت آن نیز احساساتی بودنتان است.

ارغوانی
اسرار آمیز هستید، بهیچوجه خودخواه نیستید ، زود و آسان نظرتان جلب میشود. روزتان با توجه به خلقتان میتواند غمگین یا خوش باشد. بین دوستان محبوب هستید اما میتوانید دست به عمل احمقانه ای نیز بزنید ، بسادگی امور را فراموش میكنید. بدنبال شخصی هستید كه قابل اعتماد باشد!!!

لیموئی
آرام هستید، اما بسادگی عصبانی می شوید. به آسانی حسادت می ورزید و در مورد چیزهای كوچك اعتراض میكنید، نمی توانید به یك كار بچسبید اما دارای شخصیتی هستید كه اعتماد و علاقه همه را جلب میكند.

نقره ای
خیال پرداز و بامزه اید ، دوست دارید چیز های جدید را بیازمایید. علاقه دارید خود سازی كنید و بسادگی می آموزید، براحتی میتوان با شما صحبت كرد و شما نصایح خوبی میدهید. وقتی موضوع دوستی است متوجه میشوید نمی توان به كسی اعتماد كرد، اما وقتی دوستان واقعی خود را یافتید تا پایان عمر به آنها اعتماد میكنید.

سیاه
شما یك مبارز هستید و دارای انگیزه اید. اما تغییر در زندگی را نمی پسندید. زمانی كه تصمیمی گرفتید، روی تصمیمتان تا مدتها پای می فشارید. زندگی عشقی شما نیز توام با مبارزه است و مثل همه نیست.

زیتونی
شما روشن قلب و آدم گرمی هستید. همراه خوبی برای فامیل و دوستانید. خشونت را نمی پسندید و میدانید چه چیزی درست است. شما مهربان و بشاش هستید اما بسادگی به مردم حسادت نورزید.

قهوه ای
فعال و ورزشكارید ، برای دیگران مشكل است كه به شما نزدیك شوند. زمانی كه متوجه میشوید نمی توانید به چیزی كه میخواهید دستیابید ،‌ بسادگی تسلیم شده آنرا رها میكنید.

آبی
اتكا به نفس كمی دارید و خیلی ایرادی هستید. هنرمند هستید و دوست دارید عاشق شوید ، اما میگذارید عشقتان از دستتان برود چون در این مورد از مغزتان فرمان میگیرید نه از قلبتان.

سرمه ای
شما جذابید و عاشق زندگی خود هستید ، نسبت به همه چیز دارای احساسی قوی هستید و خیلی زود گیج میشوید زمانی كه از دست شخص یا اشخاصی عصبانی می شوید برایتان مشكل است آنها را ببخشید.

سفید
شما آرزو و اهدافی در زندگی دارید زود حسادت می ورزید نسبت به دیگران متفاوت و گاهی اوقات عجیب هستید اما همه این حالت شما را دوست دارند.

كبود
احساسات شما بسادگی و ناگهانی تغییر میكند اغلب تنها هستید ، مسافرت را دوست دارید. انسان صادقی هستید ولی حرف مردم را زود باور میكنید. یافتن عشق برای شما سخت است و گمگشته عشق هستید….

رنگ من زرد بود و تمام چيزهايي هم كه واسه رنگ زرد نوشته بود درست بود....
شما رو نميدونم...
ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
*درتهران برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد.

*تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند!

*تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند!

*تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند!

*در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آنها!!!!

*در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه آن جاهايی که ديده نمی شود هم نگاه می کنند!!!!

*همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند!!

*تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است!!

*ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود!!!

*و تهران تنها شهری است در دنيا که در شمال شهرمردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری !!!!!!!!!!

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
پسر کوچک از مادرش پرسيد: چرا گريه ميکني؟

مادرش گفت: چون من زن هستم.

پسر بچه گفت: من نمي‌فهمم.

مادر گفت: تو هيچ‌گاه نخواهي فهميد.

بعدها پسر کوچک از پدرش پرسيد که چرا مادر بي‌دليل گريه ميکنند؟

پدرش تنها توانست به او بگويد: تمام زنان براي «هيچ چيز» گريه ميکنند.

پسر کوچک بزرگ شد و به يک مرد تبديل شد ولي هنوز نمي‌دانست که چرا زنها بي‌دليل گريه ميکنند.

بالاخره سوالش را براي خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را ميداند. او از خدا پرسيد: خدايا، چرا زنان به آساني گريه ميکنند؟ خدا گفت: زماني که زن را خلق کردم ميخواستم او موجود به خصوصي باشد بنابراين شانه‌هاي او را آنقدر قوي آفريدم تا بار تمام دنيا را به دوش بکشد. و همچنين شانه‌هايش آن قدر نرم باشد که به بقيه آرامش بدهد و من به او توانايي دادم که در جايي که همه از جلو رفتن نااميد شده‌اند او تسليم نشود و همچنان پيش برود. به او توانايي نگهداري از خانواده‌اش را دادم حتي زماني که مريض يا پير شده است بدون اين که شکايتي بکند. به او عشقي داده‌ام که در هر شرايطي بچه‌هايش را عاشقانه دوست داشته باشد حتي اگر آنها به او آسيبي برسانند. به او توانايي دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصيرات او بگذرد و هميشه تلاش کند تا جايي در قلب شوهرش داشته باشد. به او اين شعور را دادم که درک کند يک شوهر خوب هرگز به همسرش آسيب نمي‌رساند اما گاهي اوقات توانايي همسرش را آزمايش ميکند و به او اين توانايي را دادم که تمامي اين مشکلات را حل کرده و با وفاداري کامل در کنار شوهرش باقي بماند. و در آخر به او اشکهايي دادم که بريزد. اين اشکها فقط مال اوست و تنها براي استفاده اوست در هر زماني که به آنها نياز داشته باشد. او به هيچ دليلي نياز ندارد تا توضيح دهد چرا اشک ميريزد. خدا گفت: مي‌بيني پسرم، زيبايي يک زن در لباسهايي که مي‌پوشد نيست. در ظاهر او نيست و در شيوه آرايش موهايش نيست و بلکه زيبايي يک زن در چشمهايش نهفته است. زيرا چشمهاي او دريچه روح اوست و قلب او جايي است که عشق او به ديگران در آن قرار دارد ... 53
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

[تصویر:  2001.jpg]


Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


[تصویر:  3003.jpg]



Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


[تصویر:  1005.jpg]


If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه كه نه!!

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم


[تصویر:  1007.jpg]


True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره

Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب
حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه

ارادتمند سرباز كانون...
يا علي53
مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای اوخبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.


حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید
تفاوت من و رئيسم

وقتي من يك كاري را دير تمام مي كنم، من كند هستم.
وقتي رئيسم كار را طول دهد، او دقيق و كامل است.

وقتي من كاري را انجام ندهم، من تنبل هستم.
وقتي رئيسم كاري را انجام ندهد، او مشغول است.

وقتي كاري را بدون اينكه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتي رئيسم اين كار را كند، او ابتكار عمل به خرج داده است.

وقتي من سعي در جلب رضايت رئيسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتي رئيسم، رئيسش را راضي نگاه دارد، او همكاري مي كند.

وقتي من اشتباهي كنم، من نادان هستم.
وقتي رئيسم اشتباه كند، او مانند ديگران يك انسان است.

وقتي من در محل كارم نباشم، من در گشت زدن هستم.
وقتي رئيسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.

وقتي يك روز مرخصي استعلاجي داشته باشم، من هميشه مريض هستم.
وقتي رئيسم در مرخصي استعلاجي باشد، او حتماً خيلي بيمار است.

وقتي من مرخصي بخواهم، بايد يك جلسه دليل و توجيه بياورم.
وقتي رئيسم به مرخصي برود، بايد مي رفت چون خيلي كار كرده است.

وقتي من كار خوبي انجام مي دهم، رئيسم هرگز به خاطر نمي آورد.
وقتي من كار اشتباهي انجام دهم، رئيسم هرگز فراموش نمي كند.
نکات زیر را به خاطر بسپارید.....جدی بگیرید


Answer the phone by LEFT ear
برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کن



Do not drink coffee TWICE a day
روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید.


Do not take pills with COOL water
قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نکنید.



Do not have HUGE meals after 5pm
بعد از ساعت 5:00 از خوردن غذای چرب خوداری کنید.


Reduce the amount of TEA you consume

مصرف چای روزانه را کم کنید


Reduce the amount of OILY food you consume
از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده های غذایی کم کنید


Drink more WATER in the morning, less at night
در صبح آب بيشتر و در شب آب كمتر بنوشيد.



Keep your distance from hand phone CHARGERS
از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید.


Do not use headphones/earphone for LONG period of time
از سمعکهای تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید.



Best sleeping time is from 10pm at night to 6am in the morning
بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است



Do not lie down immediately after taking medicine before sleeping
بعد ازخوردن دارو فورا" به خواب نروید.



When battery is down to the LAST grid/bar, do not answer the phone as the radiation is 1000 times
زمانیکه باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر می کند 1000 برابر است.


Forward this to those whom you CARE
گول ظواهر فريبنده را نخوريد



جني‎، دختربچه‎اي پنج ساله و بسيار با نشاط و زيبا بود. روزي وقتي همراه مادرش براي خريد به‎ فروشگاهي رفته بود، يك گردنبند پلاستيكي مرواريد به قيمت دو و نيم دلار توجه او را به خود جلب‎ كرد. جني كه شيفته گردنبند شده بود، به اصرار از مادرش خواست كه آن را برايش بخرد. مادرش گفت‎: «بله‎، گردنبند زيبايي است‎، ولي بايد پول زيادي بابت آن بپردازيم‎. فقط به يك شرط‎، حاضرم آن را برايت‎ بخرم‎. به شرط آنكه هر روز در خانه كارهايي را كه مي‎گويم برايم انجام دهي تا به اين شكل پول گردنبند را به من پس بدهي‎. در ضمن مادربزرگت در روز تولدت‎، به تو پول مي‎دهد و بعد مي‎تواني باقيمانده پول‎ گردنبند را به من برگرداني‎. موافقي‎؟»
جني موافقت خود را اعلام كرد و مادرش‎، گردنبند را براي او خريد. جني پس از آن‎، هر روز در خانه به‎ مادرش كمك مي‎كرد و وقتي مادربزرگش به او كادوي تولدش را داد، جني باقيمانده پول گردنبند را به‎ مادرش پس داد.
جني عاشق گردنبندش بود و يك لحظه هم آن را از خود جدا نمي‎كرد. همه جا آن را به گردنش‎ مي‎بست‎، حتي وقتي به مهد كودك مي‎رفت‎. شب‎ها با آن مي‎خوابيد و روزها با مادرش به خريد كه‎ مي‎رفت گردنبند را به گردنش آويزان مي‎كرد. فقط زماني كه به حمام مي‎رفت‎، آن را از گردنش باز مي‎كرد، چون مادرش به او گفته بود كه پوست گردنش بد رنگ مي‎شود!
جني پدري بسيار مهربان داشت‎. هر شب وقتي مي‎خواست بخوابد، پدرش به اتاق او مي‎رفت‎، كنار تختش مي‎نشست و براي او داستان مي‎خواند. يك شب‎، وقتي قصه پدر تمام شد، از جني پرسيد: «عزيزم‎، چقدر مرا دوست داري‎؟»
جني گفت‎: «پدر خيلي خيلي دوستت دارم‎، آن قدر كه نمي‎توانم بگويم‎».
پدرش گفت‎: «در اين صورت‎، گردنبند مرواريدت را به من بده‎!»
جني گفت‎: «اوه پدر! نمي‎توانم‎. در عوض‎، رزي يعني عروسك محبوبم را به تو مي‎دهم‎. يادت كه‎ هست‎. خودت آن را سال گذشته براي تولدم به من هديه دادي‎. مي‎توانم قوري و استكان چاي عروسكم‎ را هم به تو بدهم‎. موافقي‎؟»
پدرش گونه او را بوسيد و گفت‎: «نه عزيز دلم‎. عروسك مال خودت باشد. شب به خير. خواب‎هاي‎ خوب ببيني‎».
يك هفته بعد، پدرش دوباره پس از پايان قصه‎اش‎، از جني پرسيد: «عزيزم چقدر مرا دوست داري‎؟»
دختر خردسال گفت‎: «خيلي خيلي پدر، آنقدر كه نمي‎توانم بگويم‎».
پدر گفت‎: «پس گردنبند مرواريدت را به من بده‎».
جني گفت‎: «اوه پدر! نمي‎توانم‎. ولي در عوض مي‎توانم ريبونز يعني اسب اسباب بازي‎ام را به تو بدهم‎. يادت هست‎؟ مي‎داني كه چقدر دوستش دارم‎. موهايش خيلي نرم است و مي‎تواني آن را شانه‎ كني‎».
پدرش گفت‎: «نه عزيز دلم‎. اسب اسباب بازي‎ات مال خودت باشد. دوستت دارم‎، دخترم‎. شب به‎ خير».
يك هفته بعد، وقتي داستان شبانه پدر به پايان رسيد، جني از جايش بلند شد. در حالي كه دستان و لبانش مي‎لرزيدند گفت‎: «بيا پدر اين مال تو!» سپس دستش را به سوي پدرش دراز كرد و گردنبند مرواريد محبوبش را به او داد.
پدر در حالي كه با يك دست‎، گردنبند پلاستيكي را در دست گرفته بود با دست ديگرش از داخل‎ جيب پيراهنش‎، جعبه مخمل آبي رنگي را بيرون آورد. داخل آن يك گردنبند زيباي اصل مرواريد قرار داشت‎. چشمان جني با ديدن آن از خوشحالي برق زدند و او شادمانه گردنبند مرواريد را از پدرش گرفت‎ و تشكر كرد.
پدر جني‎، چندين هفته بود كه آن مرواريد اصل را همراه خود داشت‎. فقط منتظر بود تا دخترش از گردنبند مصنوعي دل بكند تا او گردنبند اصل را به دخترش هديه دهد.
هرگز چيزهاي اصيل را فداي چيزهاي جعلي و مصنوعي به ظاهر زيبا نكنيد. به درون مسايل اهميت‎ دهيد و گول ظواهر فريبنده را نخوريد تا خداوند، بهترين‎ها را به شما اعطا نمايد.
میگه دو تا جاهل در صحرای بلخ داشتند راه میرفتند .. از خستگیه زیاد یه جا رو پیدا میکنن که استراحت کنن..

موقع استراحت کردن یکی به دیگری میگه که : حوصلمون سر رفت . یه چیزی بگو .. اون یکی میگه :چی بگم ؟چیزی به ذهنم نمیرسه بگم.... اولی میگه: بیا آرزوهامونو واسه هم بگیم ..دومی هم میگه باشه..


اولی میگه:من دوست داشتم یه گله گوسفند و میش داشتم میاوردم تو صحرا بچرن .. دومی هم میبینه دوستش همچین آرزوئی میکنه میگه: منم دوست داشتم چندتا گرگ داشتم ولشون میکردم بین گله ی تو تا گوسفند و میشها تو بخره...

اولی بهم میریزه میگه : برای چی میخوای گرگ هاتو به جونه حیوونایه من بندازی ؟..دومی میگه: گرگ مال منه دوست دارم بندازشم به جونه حیوونایه تو... اولی میگه : تو غلط میکنی میخوای حیوونایه منو به کشتن بدی ...بحث بالا میگیره تا این دوتا دیگه میوفتن به جونه همدیگه...

یکی از دور این دوتا رو میبینه میاد میگه بابا شما چتونه اینطوری به جونه هم افتادید..اولی هم با سر و صورت زخمی میگه :بابا این میخواد گرگ هاشو بفرسته تا گوسفندایه منو بخرن... دومی میگه: ما داشتیم آرزو میکردیم . من هم همچین آرزوئی کردم ... سومی که تازه رسیده بوده و یعنی از این دوتا هم عاقلتر بوده میگه :از شما بعیده که همچین کاری کنید .. بعد رو به اولی میکنه میگه : این که جرو بحث نداشت وقتی دیدی این گرگ آرزو کرده تو شتر آرزو میکردی که هم پشمش بیشتر و هم شیرش و هم اینکه گرگ هایه این نتونن بخرنش ... دومی که این حرفو شنید گفت : خب من هم اون موقع فیل آرزو میکردم و به جان شترها می انداختم

سومی گفت: خیال نکنیها !! من خودم 10 تا فیل رو که مرده و زنده اش 10 تومن است نفله میکنم...دومی گفت: اصلا به تو چه که تو دعوایه ما دخالت میکنی..سومی گفت : همین که گفتم.اگه بخوای زبون درازی کنی گوشت رو میکنم..و همین کارو هم کرد...

اولی این صحنه رو دید و به رگ غیرتش بر خورد و به تازه رسیده گفت : اصلا تو کی هستی و چی میگی ؟
سومی گفت : ببین چه آدمایه جاهلی هستنا . اومدم آشتیشون بدم حالا دست به یکی کردن میخوان بزنن منو...

خلاصه جر شدو این 3تا افتادن به جونه هم ... بعد از گذشت مدتی از زد و خورد این 3تا ... سومی گفت : من میرم از شما شکایت میکنم فکر کردید شهر هرت است..دیوان بلخ همین نزدیکی هاست .. آن 2تا هم گفتند: برو شکایت کن. تو مارو کتک زدی. برو تا نشانت بدهیم..


آمدن پبش قاضی و شکایت داشتند . این میگفت : آن مرا زده ...و ان میگفت : این مرا زده..
قاضی گفت :قضیه چیست؟؟.. و آنها هم تمام ماجرا را شرح دادند .. وقتی قاضی تمام حرف ها را شنید گفت :باید تمام گوسفند ها و میش ها و شتر ها و فیل ها را حاظر کنید تا حکم دیوان بلخ را صادر کنیم....

گفتند : آخر این ها که گفتید در کار نیستند .همه ی اینها آرزویه ما بود.. قاضی گفت: خیلی خب آرزو بر جوانان عیب نیست..ولی کار ما حساب دارد.شما کتک کاری کرده اید یا باید هر سه به زندان بروید یا باید ضامن بدهید و تمام آثار جرم را حاضر کنید تا رسیدگی کنیم و بی گناه را از گناه کار بشناسیم..

گفتند به زندان میرویم ..قاضی گفت:خیال کردید.زندان ما نان مفت ندارد به کسی بدهد. باید خودتان ضامن یکدیگر شوید و بروید گوسفندها و میشها را بیاورید تا برایتان آش درست کنند. گرگ و شتر و فیل ها را هم به شما تخفیف میدهیم
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66