کانون

نسخه‌ی کامل: مطالب خواندنی: جااالـــب ... علمییییی ... مفیـــــــــددد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
زني بود با لباسهاي کهنه و مندرس، و نگاهي مغموم وارد خواروبار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازهخواست کمي خواروبار به او بدهد. به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند کار کند و شش بچه شان بي غذا مانده اند.جان لانک هاوس، با بي اعتنايي، محلشنگذاشت و با حالت بدي خواست او رابيرون کندزن نيازمند، در حالي که اصرار ميکرد گفت آقا شما را به خدا به محض اين که بتوانم پول تان را مي آورمجان گفت نسيه نمي دهدمشتري ديگري که کنار پيشخوان ايستاده بود و گفت و گوي آن دو را ميشنيد به مغازه دار گفتببين خانم چه مي خواهد، خريد اين خانبا منخواربار فروش با اکراه گفت: لازم نيست، خودم ميدهم. ليست خريدت کو؟لوئيز گفت: اينجاست" ليست را بگذار روي ترازو. به اندازه وزنش، هر چه خواستي ببر."لوئيز با خجالت يک لحظه مکث کرد، از کيفش تکه کاغذي در ‏آورد، و چيزي رويش نوشت و ‏‏آن را روي کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند کفه ي ترازو پايين رفتخواروبار فروش باورش نشد. مشتري ازسر رضايت خنديدمغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در کفه ي ترازو کرد. کفه ي ترازو برابر نشد، آن قدر چيز گذاشت تا کفه ها برابر شدنددر اين وقت خواروبار فروش با تعجب و دل خوري تکه کاغذ را برداشت ببيند روي آن چه نوشته شده استکاغذ، ليست خريد نبود، دعاي زن بودکه نوشته بود:" اي خداي عزيزم، تو از نياز من با خبري، خودت آن را بر آورده کن "مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئيز داد و همان جا ساکت و متحير خشکش زدلوئيز خداحافظي کرد و رفتفقط اوست که ميداند وزن دعاي پاک وخالص چه قدر است .....
گران ترین خودروهای جهان
۱ – آسکاری ای ۱۰ – Ascari A10:
این ماشین طی ۲٫۸ ثانیه از سرعت ۰ به ۱۰۰ می رسد. آسکاری A10 انگلیسی است.
قیمت: ۶۵۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  Ascari-A10.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۲ – اس اس سی آلتیمیت آئرو – SSC Ultimate Aero:
این خودرو سومین ماشین سریع دنیاست که اجازه تردد در خیابان دارد و می تواند در ۲٫۷ ثانیه به سرعت ۱۰۰ برسد. SSC Ultimate Aero نصف یک بوگاتی ویرون قیمت دارد اما می تواند با آن مقابله به مثل کند!
قیمت: ۶۵۴,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  ssc-ultimate-aero-blue.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۳ – پاگانی زوندا سی ۱۲ اف – Pagani Zonda C12 F:
این خودرو توسط یک تولید کننده کوچک ایتالیایی تولید می شود و ۰ تا ۱۰۰ آن در ۳٫۵ ثانیه خواهد بود.
قیمت: ۶۶۷,۳۲۱ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  pagani-zonda-f-roadster-back-view.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۴ – فراری انزو – Ferrari Enzo:
این خودروی گران قیمت خیلی طرفدار دارد و فقط ۴۰۰ عدد از آن تا به حال ساخته شده است. ۳٫۴ ثانیه طول می کشد تا انزو بتواند از ۰ تا سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ثانیه برسد.
قیمت: ۶۷۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  ferrari-enzo-track-turn.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۵ – مک لارن اف ۱ – McLaren F1:
اولین سری این خودرو در سال ۱۹۹۴ تولید شد و در همان زمان هم گران قیمت ترین خودروی جهان شد. مک لارن اف ۱ می تواند ظرف مدت ۳٫۲ ثانیه از ۰ به صد برسد.
قیمت: ۹۷۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  mclaren-f1-doors-open.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۶ – زنوو اس تی ۱ – Zenvo ST1:
سرعت این خودرو می تواند در ۲٫۹ ثانیه به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت برسد. این خودرو را یک کمپانی دانمارکی تولید می کند بد. نیست بدانید از Zenvo ST1 تا به حال ۱۵ عدد ساخته شده است.
قیمت: ۱,۲۲۵,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  Zenvo-ST1-expensive-car.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۷ – میباخ لندولت Maybach Landaulet:
لندولت گرانترین خودروی سدان موجود در بازار است که می تواند در ۵٫۲ ثانیه از ۰ به ۱۰۰ برسد. این خودرو به درد کسانی می خورد که راننده شخصی دارند.
قیمت: ۱,۳۸۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  Maybach-Landaulet-top-view.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۸ – کوانیجسِگ آگرا آر – Koenigsegg Agera R:
آگرا آر ۰ تا ۱۰۰ را در ۲٫۸ ثانیه طی می کند.
قیمت: ۱,۶۰۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  koenigsegg-agera-r.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۹ – لامبورگینی رونتون – Lamborghini Reventon:
رونتون گرانترین خودروی لامبورگینی است که سرعت آن در ۳٫۳ ثانیه به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت می رسد.
قیمت: ۱,۶۰۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  lamborghini-reventon-side-view.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۱۰ – پاگانی زوندا چینکوئه رودستر Pagani Zonda Cinique Roadster:
این خودرو خیلی گران است!
قیمت: ۱,۸۵۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  pagani-zonda-cinque-roadster.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۱۱ – آستون مارتین وان ۷۷ – Aston Martin One 77:
این خودرو ۷۵۰ اسب بخار توان دارد و بسیار زیبا و جذاب به نظر می رسد.
قیمت: ۱,۸۵۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL][تصویر:  Aston-Martin-One-77-wht-Garage-Angle-Profile.jpg] [align=CENTER DIR=RTL]

۱۲ – بوگاتی ویرون سوپر اسپورت Bugatti Veyron Super Sports:
خوب! بالاخره به گران قیمت ترین خودروی جهان رسیدیم. این خودرو گرانترین خودرویی است که می تواند در خیابان تردد کند. این بوگاتی در ۲٫۵ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت می رسد.
قیمت: ۲,۴۰۰,۰۰۰ دلار
[align=CENTER DIR=RTL ID=YUI_3_2_0_1_1341988170312630][تصویر:  bugatti-veyron-main-post-1.jpg]


اینجوری به دانشجوهاشون آموزش میدهند!!!





این ساختمان در هلند ساخته شده و با سفر به درون آن می‌توان با بازدید از همه بخشها، از کارکرد درست یک بدن سالم آگاه شد و آموزش دید. ارتفاع این ساختمان که از نظر ظاهری پیکر انسانی نشسته است، 35 متر است.


[تصویر:  71017_246.jpg]

[تصویر:  71018_122.jpg]


[تصویر:  71021_356.jpg]
[تصویر:  71024_224.jpg]


[تصویر:  71025_955.jpg]


[تصویر:  71026_735.jpg]





[تصویر:  71028_549.jpg]


[تصویر:  71029_787.jpg]


[url=http://www.pichak.net/][/url]
سلام
رکورد دیدنی 850 زن و مرد با تشک های خود !+ عکس





[تصویر:  0.079483001341997096_taknaz_ir.jpg]





در یکی از ایالات متحده آمریکا به نام نیواورلئان ارنست ۸۵۰ تن از کارکنان و ساکنان یک مسافرخانه تصمیم گرفتند که یک رکورد جهانی گینس را با طولانی ترین زنجیره ای از انسان به وسیله تشکهای ایستاده به نمایش درآورند.




[تصویر:  0.115914001341997096_taknaz_ir.jpg]



به گزارش تکناز شرکت کنندگان در این مسابقه با ضربه وارد کردن به تشک ها, خود را یکی پس از دیگری روی زمین پرتاب می کردند، هدف آنها زدن رکورد قبلی دمینوی انسانی بود , که توسط ۵۵۰ نفر در بلژیک به نمایش درآمده بود.




[تصویر:  0.120606001341997096_taknaz_ir.jpg]


تشک های مورد نیاز در این مسابقه توسط شرکت سیمونز تامین شده است و پس از اتمام این نمایش آنها را سازمان های خیریه محلی اهدا خواهند کرد.




[تصویر:  0.124562001341997096_taknaz_ir.jpg]



[تصویر:  0.129609001341997096_taknaz_ir.jpg]



منبع : سایت تک ناز

یا علی







امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...
History Mystery
تاریخ مرموز

Have a history teacher explain this ----- if they can.
از یک استاد تاریخ بخواهید این حقایق را شرح دهد....اگر بتواند









Abraham Lincoln was elected to Congress in 1846.
John F. Kennedy was elected to Congress in 1946.
آبراهام لینکلن در سال 1846 به سنا را یافت

جان. اف. کندی در سال1946 به سنا راه یافت

Abraham Lincoln was elected President in 1860.
John F. Kennedy was elected President in 1960.
آبراهام لینکن در سال 1860
به ریاست جمهوری انتخاب

شد


جان. اف. کندی در سال 1960 به ریاست جمهوری انتخاب شد

Both were particularly concerned with civil rights.
Both wives lost their children while living in the White House.
هر دو توجه خاص به حقوق بشر داشتند.
همسر هر دو در زمان زندگی در کاخ سفید فرزندشان را
ازدست دادند

Both Presidents were shot on a Friday.
Both Presidents were shot in the head
هر دو رئیس جمهور در روز جمعه ترور شدند

تیر به سر هر دو رئیس جمهور اصابت کرد

Now it gets really weird.

حالا

واقعاً حیرت آور می شود
Lincoln 's secretary was named Kennedy.
Kennedy's Secretary was named Lincoln .
اسم منشی لینکلن کندی بود

اسم منشی کندی لینکلن بود

Both were assassinated by Southerners.
Both were succeeded by Southerners named Johnson.

هر دو توسط جنوبی ها ترور شدند


جانشین هر دو یک جنوبی به نام جانسون بودند
Andrew Johnson, who succeeded Lincoln, was born in 1808.
Lyndon Johnson, who succeeded Kennedy, was born in 1908.
اندرو جانسون که جانشین لینکلن شد در سال 1808 به دنیا آمده بود

لیندن جانسون که جانشین کندی شد در سال 1908 به دنیا آمده بود



John Wilkes Booth, who assassinated Lincoln, was born in 1839.
جان ویلکس بوتس که لینکلن را ترور کرد متولد 1839 بود


Lee Harvey Oswald, who assassinated Kennedy, was born in
1939.
لی هاروی اسوالد که کندی را ترور کرد متولد 1938 بود




Both assassins were known by their three names.
Both names are composed of fifteen letters.
هر دو تروریست دارای نام سه کلمه ای بودند

نام هر دو از 15 کلمه تشکیل شده بود

Now hang on to your seat.

حالا محکم روی صندلی بنشینید

Lincoln was shot at the theater named 'Ford'.
Kennedy was shot in a car called
' Lincoln ' made by 'Ford'.

لینکلن در تآتری به نام فورد ترور شد


کندی
در اتومبیلی به نام لینکلن ساخت کارخانه فورد ترورشد


Lincoln was shot in a theater and his assassin ran and hid in a warehouse.

لینکلن در تآتر ترور شد و قاتل

فرار کرد و در یک

انبار مخفی شد
Kennedy was shot from a warehouse and his assassin ran and hid in a theater.

کندی از داخل یک انبار ترور شد و قاتل فرار کرد و در یک انبار مخفی شد

Booth and Oswald were assassinated before their trials.

هر دو تروریست قبل از محاکمه ترور شدند




WHO FIGURED THIS OUT?
چه کسی می توانست اینها را تصور کند
INCREDIBLE
باور نکردنی ست




Creepy huh? Send this to as many people as you can, cause:
مو بر اندام آدم راست می شود. این مطلب را برای هر تعداد از دوستان خود بنویسید

Hey, this is one history lesson most people probably will not mind reading!
هی، این یک درس تاریخی است که اکثر مردم احتمالاً

زحمت خواندن آن را
به خود نمی دهند

تکراری ولی جالبه!!!4fvfcja4fvfcja4fvfcja


روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند.انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.همه پنهان شدند الا نیوتون ...

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انیشتین.انیشتین شمرد 97, 98, 99..100…

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.انیشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سك سك)

نیوتون بیرون( سك سك)

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!!... تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست .... . . . . . . . . . نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ...

که من رو،نیوتون بر متر مربع میکنه .........

و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشدبنابراین من "پاسکالم" پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سك سك) !!!
[تصویر:  xo8fytej8xdnh98vyy.jpg]
امروز مثل دیوانه ها... شاید هم فراتر از ان... مثل روانی ها... مثل زنجیری ها... مثل ... مثل همان ها که عقل وهوش درست و حسابی ندارند... شاید هم کمی ان طرف تر از انها...
مثل ادم های دیروزی... شاید هم پری روزی... نمیدانم... شاید مثل ادمهای خیلی وقت پیش که بلد بودند بخندند... مثل انها...
این روز ها خندیدن مد نیست... مد سال اخم است و اخم و اخم...
ورژن های جدید خستگی... رخوت... درد... بد حالی... عصبانیت ... پکری ... رنجوری... غمگینی... دردمندی... ناخوشی... مغمومی هر روز در بازار ادم ها موجود است... همه اش هم یک معنی میدهد...
خلاصه امروز مثل ادم های دیروز شاید هم پری روز نمیدانم ... شاید مثل ادم های خیلی وقت پیش که بلد بودند بخندند ... مثل انها... درست مثل انها... به همه لبخند زدم...
به هیزی ،میانسال که به من خیره بود لبخند زدم...
به پسرجوانی که گل می فروخت لبخند زدم...
به مادری که با غر ولند دست بچه اش را از جلوی مغازه ی اسباب بازی فروشی می کشید ومیگفت:عین ان را داری .... هم لبخند زدم...
به ان بچه که مصر بود عین ان را در خانه ندارد هم لبخند زدم...
به چشم بادامی ای در اتوبوس که با یک بچه به بغل جایم را به او دادم لبخند زدم...
کوله ام روی شانه سنگینی میکرد...
به زنی که تعارف کرد کوله ام را بگیرد لبخند زدم... به ان زنی که تعارف نکرد هم لبخند زدم...
به دختر دانشجویی که کلاسور سیاهش را به سینه چسبانده بود و سیم های هندزفری اش از زیر مقنعه ی کوتاهش بهم گره خورده بود هم لبخند زدم...
وقتی خواستم حساب کنم هم به راننده لبخند زدم... حتی گفتم:خسته نباشید...
چشمهایش چهار تاشد... لبخند زد گفت:ممنون...!
وقتی از خیابان رد شدم به پلیس سرچهار راه که جریمه میکرد لبخند زدم... میان ان همه دود و دم و رنگ سرخ ایستادن و هیاهو به ان راننده هم لبخند زدم... با ان همه کلافگی ...
به فروشنده ای که از اخم زیادی پیشانی اش خط افتاده بود... یک بسته خوراکی که دیروز از او خریدم فلان قدر و حالا همان را می فروخت دو تا فلان قدر هم لبخند زدم...!
به کسی که در یک سطل مکانیزه فرو رفته بود و قوطی های رانی و هایپ و رد بول را جمع میکرد هم لبخند زدم... !!!
به رفتگر کوچه که در سایه نشسته بود و چرت میزد هم لبخند زدم...!!!
یک وجه اشتراک بزرگ بود... ان مرد هیز لبخند زد... ان جوان گل فروش هم لبخند زد... ان مادر لبخند زد... ان بچه هم لبخند زد... ان چشم بادامی زیادی لبخند زد... ان که کوله را میخواست نگه دارد هم... ان یکی هم... ان دانشجو هم... ان راننده هم... ان پلیس.. ان راننده ی خاطی... ان فروشنده ی بد اخم... ان رفتگر چرت زن... همه هم...!
همه لبخند زدند...
انگار فقط منتظر بودند تا یکی به انها لبخند بزند و انها جواب لبخند بدهند... انگار هنوز یادشان نرفته است چطور میشد خندید!!!
درست مثل ادم های دیروزی... شاید هم پری روزی... نمیدانم... شاید مثل ادمهای خیلی وقت پیش که بلد بودند بخندند... مثل انها... عین انها... اصلا خود انها... خندیدند... یک لبخند کوتاه! شاید به دیوانگی من... شاید در جواب دیوانگی من... شاید در جواب لبخند من... نمیدانم...ولی میدانم انها خندیدند...!!!
هنوز یادشان نرفته است چطور میشود خندید... لبخند زد!
دلم میخواهد باز هم بروم ... بخندم... مثل دیوانه ها... ... شاید هم فراتر از ان... مثل روانی ها... مثل زنجیری ها... مثل ... مثل همان ها که عقل وهوش حسابی ندارند... شاید هم کمی ان طرف تر از انها...
خلاصه مثل ادم های دیروزی... شاید هم پری روزی... نمیدانم... شاید مثل ادمهای خیلی وقت پیش که بلد بودند بخندند... مثل انها... بخندم وخنده جواب بگیرم... انقدر بخندم که از خنده ی زیادی دورلبهایم خط بیفتد ... نه از اخم زیادی پیشانی ام خط ****انه و قائم وعمود ی را به رخ بکشد... کاش میشد خندیدن مد بود...!!!
شما هم بخندید... [تصویر:  -2-06-.gif]
داستان بسیار آموزنده " چرخه زندگی "

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.. اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم.” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
قدرت درک کودکان فوق العاده است .چشمان آنها پیوسته در حال مشاهده ، گوشهایشان در حال شنیدن . ذهنشان در حال پردازش پیام های دریافت شده است.اگر ببینند که ما صبورانه فضای شادی را برای خانواده تدارک میبینیم، این نگرش را الگوی زندگی شان قرار می دهند...
نکاتی جالب درباره سایتهای اجتماعی
1. هر دقیقه 13 ساعت فیلم بر روی Youtube قرار می گیرد.
2. 412/3 سال برای مشاهده تمام فیلمهای Youtube لازم است.
3. هر روز یک میلیارد بار فیلمهای Youtube مشاهده می شود.
4. 13 میلیون مقاله در Wikipedia در دسترس است.
5. سه میلیارد و ششصد میلیون عکس تا جون 2009 در Flickr آرشیو شده است. به ازای هر دو نفر از جمعیت زمین یک عکس وجود دارد.


6. نرخ رشد کاربران توییتر از ژانویه تا فوریه 2009 برابر با 1383% بوده است.
7. به طور متوسط هر روز سه میلیون توییت در توییتر منتشر می شود.
8. هر روز 5 میلیارد دقیقه در فیس بوک صرف می شود.
9. هر هفته یک میلیارد از انواع محتوی دیجیتال شامل لینک، عکس، مقاله، خبر و ... در فیس بوک به اشتراک گذاشته می شود.
10. باراک اوباما حدود 5 میلیون طرفدار در 15 سایت اجتماعی مختلف دارد.
11. فیلم معروف اوباما با نام "Yes we can " ("بله، ما می توانیم"، شبیه شعار کسیه که فکر کنم می شناسیمش) 14 میلیون و 200 هزار بار دیده شده
12. مبلغ شش میلیارد و پانصد میلیون دلار توسط سه میلیون نفر با استفاده از روشهای آنلاین در انتخابات برای کمک به اوباما، به او هدیه شد.
13. اگر فیس بوک یک کشور بود می توانست هفتمین کشور پر جمعیت جهان و بالاتر از ژاپن باشد.
14. 93% از کاربران سایتهای اجتماعی باور دارند که شرکتها باید در این سایتها نیز حضور فعال داشته باشند. این کاربران معتقدند که شرکتها نباید از این رسانه ها هم برای تبلیغ یک سویه استفاده کنن بلکه باید به گفتگوی دوطرفه با مشتریان بپردازند
پردرآمدترین خوانندگان ایرانی !!+ عکس




معیارها تغییر کرده اند. حالا دیگر شاخص استار بودن در موسیقی فروش بالای آلبوم یا هیت بودن آهنگ ها نیست.دیگر بیشتر از هر چیزی فروش بلیت های کنسرت شاخص و میزان محبوب بودن خواننده هاست. دیگر هنرمندان با تعداد سانس هایی که در تهران و شهرستان ها به روی صحنه می روند و قیمت بلیت هایشان برای هم کرکری می خوانند. به همین میزان مهمترین و پولدارترین تجارت در زمینه موسیقی هم کنسرت ها شده اند.

به گزارش تکناز تهیه کننده ها و هنرمندان دیگربیشتر ترجیح می دهند سرمایه شان را در برگزاری کنسرت بخوابانند تا آلبوم های موسیقی که آیا بفروشد یا نه و پس از چند ماه به سودآوری برسد. جدای از اجرای شهرستان ها که نمی تواند معیار خوبی در فعالیت و موفقیت هنرمندان موسیقی باشد، کنسرت های تهران المان بسیار مهمی در این مقایسه به حساب می آید. کدام خواننده ها اقبال بیشتری در کنسرت هایشان دارند؟ چرا؟

[b]


1) مازیار فلاحی

[تصویر:  0.100245001342359950_taknaz_ir.jpg]
یک آلبوم، 20 سانس کنسرت در تهران و تعداد زیادی هم کنسرت در شهرستان ها. این تقریبا یک رکورد در موسیقی پاپ محسوب می شود. البته ممکن است خواننده های دیگری مانند احسان خواجه امیری یا رضا صادقی هم توانایی زدن این رکورد را داشته باشند اما حداقلش این است که تا به حال کسی جرات انجام این کار را نداشته. اصلا خیلی ها فلاحی را به خاطر اجرای زنده اش دوست دارند. او از آن دسته خواننده هایی است که روی صحنه بسیار مسلط است و موسیقی تصویری دارد. اجرای زنده او به مراتب از اجرای استودیویی او بهتر است.



2) احسان خواجه امیری
[تصویر:  0.139060001342359950_taknaz_ir.jpg]
تک ناز:احسان خواجه امیری با آنکه به نظر خیلی از منتقدان اجرای زنده چندان خوبی ندارد اما در عوض طرفداران زیادی دارد، آنقدر که بلیت های کنسرت او در کمتر از چند روز به پایان می رسد و همیشه عطش زیادی برای کنسرت او در بین هوادارانش وجود دارد. خواجه امیری اجرای ارگانی زیاد اجرا می کند، برای همین خیلی از فرصت های اجرای زنده در تهران را هم از دست می دهد. معدود خواننده ای مانند او پیدا می شود که آنقدر آهنگ هیت داشته باشد که بتواند در تمام کنسرت مخاطبش را همراه خودش بکشد.


3) رضا صادقی

سال گذشته تنها کمی مانده بود تا به رکورد مازیار فلاحی در اجرای زنده برسد اما اختلاف های او با تهیه کننده اش باعث شد که نتواند به صورت منظم کارش را ادامه دهد. در تعداد طرفدار شاید رضا صادقی را بشود جزو سه تای اول قرار داد. بعد از او چند خواننده دیگر هم سعی کردند از سبک او برای شهرت و محبوبیت استفاده کنند اما به توفیق چندانی نرسیدند. رضا صادقی هم در اجرای زنده به خوبی اجرای استدیویی نیست. معمولا خیلی از آهنگ ها را متفاوت از آن چیزی که در استودیو ضبط شده اند اجرا می کند.


4) بنیامین بهادری
بنیامین بهادری بدون شک بهترین شومن موسیقی در کنسرت های پاپ است. او برای تمام حرکاتش روی صحنه برنامه دارد. برای هر کدام از آهنگ هایش حرکات متفاوتی را طراحی می کند. او حتی در مورد مدل لباسی که می پوشد و نوع رنگی که قرار است در صحنه اجرایش کار شود برنامه ریزی می کند. این باعث می شود تا خیلی از کسانی که حتی موسیقی او را هم دوست ندارندف بخواهند تا اجرای زنده او را تجربه کنند. برعکس خیلی از خواننده های دیگر، بنیامین خیلی کم روی صحنه صحبت می کند و بیشتر سعی می کند موسیقی اش برای تماشاگران هیجان انگیز باشد


.
5) محسن یگانه

اگر سال گذشته مشکلات ممنوع الفعالیت شدن برای یگانه پیش نمی آمد، او هم این شانس را داشت تا رکورد تعداد کنسرت در تهران را بزند. برگزاری کنسرت برای یگانه تقریبا صددرصد تضمینی است. ویژگی مهم محسن یگانه تک آهنگ های معروف اوست. چه تک آهنگ هایی که در زمان زیرزمینی بودنش خوانده و چه آهنگ های دو آلبوم رسمی اش که از پرفروش ترین آلبوم های بازار بودند. یگانه هم در یک سال گذشته بیشتر وقتش را به خاطر درگیری با مدیر برنامه ها و تهیه کننده از دست داد. به علاوه روی صحنه خیلی مسلط است و ارتباط خوبی را با مخاطبان کنسرتش برقرار می کند.

منبع : سایت تک ناز

یا علی
چهارمین جاده زیبای جهان در ایران واقع شده است + عکس

تا اواخر دوره قاجار، جاده ای بین کرج – چالوس وجود نداشته و تنها یک مسیر خاکی و مالرو، راه دسترسی به روستاهای این منطقه را تشکیل می*داده اما به گونه*ای نبود که ارتباط دهنده شمال و جنوب کشور باشد. این جاده در سال ۱۳۱۲ مورد بهره برداری قرار گرفت. از این زمان به بعد، انواع رستورانها و واحدهای اقامتی و پذیرایی در کنار این جاده شکل گرفت و با ساخت سد امیر کبیر (سد کرج) در سال ۱۳۴۰ به جاذبه*ها و زیبایی*های این جاده افزوده شد و در اندک زمانی این جاده به یکی از تفریحگاه*های مهم گردشگری ایران تبدیل شد.
[تصویر:  zfacctgr1edrr90ouql.jpg]
به گزارش تهران۹۸ به قل از افکارنیوز،به نقل از گفته*های شفاهی از مردم قدیم، کارگران را برای کندن این تونل در دل کوه (چون کندن تونل کندوان آنهم بدون تجهیزات کار بسیار سخت و دشواری بود) با یک سکه پنج ریالی که در آن زمان ارزشمند بودتشویق می*کردند و گفته می*شود به ازای هر کلنگ پول داده می*شده*است.
تونل کندوان در اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۴ شمسی ساخته شده و تونلی است به مسافت یک هزار و ۸۸۶ متر و عرض پنج الی هفت و ارتفاع شش متر که کار ساخت آن چهار سال طول کشید و در سال ۱۳۱۸ به بهره برداری می*رسد. با احداث این تونل ۱۳ کیلومتر از مسیر مرکز کرج به چالوس کاسته شد چون پیش از این برای طی این مسیر باید کوه دور زده می*شد. این جاده در دامنه سلسله جبال البرز مرکزی از دوره گذشته ساخته شده*است و امکانات و تاسیسات و اماکن گردشگری تفریحی و ورزشی که در حاشیه آن ساخته شده پس از این دوره بوده*است که بعدها نیز عنوان چهارمین جاده زیبای جهان را کسب کرد.
[تصویر:  zmiokwl9v0kv09ycz1o5.jpg]
این جاده قطر رشته*کوه*های البرز را می*پیماید. برای ساخت این جاده تونل*ها و پل*های طولانی بسیاری ساخته شده که با توجه به زمان ساخت آن*ها کار و رنج زیادی لازم داشته*است. بیشتر سفرهای گردشگری مردم تهران به کرانه*های دریای خزر به*ویژه در تابستان از طریق همین جاده صورت می*گیرد. اما به علت اینکه طراحی آن در گذشته انجام گرفته*است، برای سرعتهای بالا مناسب نیست.

هیچ چیز بی علت خلق نشده است !!!


سیب
ضد اسهال
بهبود كاركرد ریه
ممانعت از انسداد عروق
مراقبت از مفاصل
حفاظت از قلب











زردآلو
تقویت بینایی
ممانعت از ابتلا به آلزایمر
كنترل فشار خون
كندكننده روند پیری
ضد سرطان











كنگر فرنگی
تقویت قلب
تثبیت قند خون
كاهنده كلسترول
مانع آسیب*های كبدی
هضم غذا











آووكادو
جلوگیری از سكته
كنترل فشار خون
كاهنده كلسترول
نرم*كننده پوست
دشمن دیابت











موز
تقویت*استخوان*ها
كنترل فشار خون
درمان سرفه
ضد اسهال
تقویت قلب











حبوبات
كاهنده كلسترول
ضد سرطان
درمان همورویید
تثبیت قند خون
ضد یبوست











چغندر
تقویت استخوان*ها
محافظ قلب
ضد سرطان
كمك به كاهش وزن
كنترل فشار خون











زغال اخته
تثبیت قند خون
افزایش حافظه
محافظ قلب
ضد یبوست
ضد سرطان











كلم بروكلی
ضد سرطان
محافظ قلب
تقویت بینایی
كنترل فشار خون
تقویت استخوان*ها











كلم
كاهش وزن
محافظ قلب
ضد یبوست
درمان همورویید
ضد سرطان











طالبی
كاهنده كلسترول
ضد سرطان
كنترل فشار خون
تقویت سیستم ایمنی
تقویت بینایی











هویج
ضد یبوست
ضد سرطان
محافظ قلب
كمك به كاهش وزن
تقویت بینایی











گل كلم
تقویت استخوان*ها
بهبود كوفتگی و كبودشدگی
ضد سرطان سینه
محافظت در برابر امراض قلبی
جلوگیری از سرطان پروستات











گیلاس
درمان بی*خوابی
كندكننده روند پیری
ضد سرطان
محافظت در برابر آلزایمر
محافظ قلب











بلوط – شاه بلوط
كاهنده كلسترول
ضد سرطان
محافظ قلب
كنترل فشار خون
كمك به كاهش وزن











فلفل كوبیده
پاك*كننده سینوس*ها (درمان سینوزیت)
ضد سرطان
تسكین گلودرد
تقویت سیستم ایمنی
كمك به هضم غذا











انجیر
كاهنده كلسترول
ضد سرطان
جلوگیری از سكته
كنترل فشار خون
كمك به كاهش وزن











ماهی
حفاظت از قلب
ضد سرطان
افزایش*حافظه
كمك به سیستم ایمنی
محافظت از قلب











تخم كتان
محافظ قلب
كمك به سلامت ذهن
دشمن دیابت
افزایش ایمنی بدن
كمك به هضم غذا











سیر
ضد سرطان
كشنده باكتری*ها
كنترل فشار خون
ضد بیماری*های قارچی
كاهنده كلسترول











گریپ فروت
جلوگیری از سكته
ضد سرطان پروستات
كمك به
كاهش وزن
كاهنده كلسترول
جلوگیری از سكته قلبی











انگور
ضد سرطان
افزاینده گردش خون
دفع سنگ كلیه
محافظ قلب
تقویت بینایی











چای سبز
جلوگیری از سكته
كمك به كاهش وزن
كمك به هضم غذا
ضد آلرژی
التیام*دهنده زخم*ها











لیمو ترش (شیرازی)
كنترل فشار خون
نرم*كننده پوست
محافظ قلب
جبران كمبود ویتامین C
ضد سرطان











لیمو ترش
كنترل فشار خون
نرم*كننده پوست
محافظ قلب
جبران كمبود ویتامین C
ضد سرطان

















انبه
تنظیم غده تیرویید
كمك به هضم غذا
افزایش حافظه
محافظ در برابر آلزایمر
ضد سرطان











قارچ
كشنده باكتری*ها
ضد سرطان
كاهنده كلسترول
تقویت استخوان*ها
كنترل فشار خ











جو دو سر
دشمن دیابت
جلوگیری از یبوست
ضد سرطان
نرم*كننده پوست
كاهنده كلسترول











روغن زیتون
ضد سرطان
دشمن دیابت
كمك به كاهش وزن
نرم*كننده پوست
محافظ قل
داستان فوق العاده زیبا چند وقت پیش رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود ,,

ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم ,,

به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,,

خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ,,

ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم,,

ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده ,,

همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار ,,

من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور اب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ,,

ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت ,,

يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد
لطفا زود قضاوت نکنید!!!!!!!!
فرض کنيد:



به شما اين امکان رو ميدن که يه رئيس واسه دنيا انتخاب کنين ....


که قادر باشه به بهترين نحو ممکن دنيا رو رهبري و صلح و ترقي و خوشبختي رو براي بشريت به ارمغان بياره








سه نفر براي اين کار نامزد شدن..شما بگين بين اين سه داوطلب کدوم رو انتخاب ميکنين ؟؟؟
ولي اولش به يه سوال جواب بدين ..بعدش ميريم سراغ انتخابمون
فکر کنين شما يه مشاور و مدد کار اجتماعي بسيار کار آمدي هستين ..يه روز تو دفتر کارتون نشستين يه خانوم حامله به شما مراجعه ميکنه
که هشت تا فرزند داره ..از اين فرزندان سه تاشون ناشنوا ...دو تاشون کور و يکي از اون ها عقب افتاده هست..ضمنا خود اين خانوم هم به بيماري مهلکي دچار هست ..[
از شما مشورت ميخواد که سقط جنين بکنه يا نه؟
شما با تجاربي که دارين و صرف نظر از اعتقادات مذهبي .براي اين خانوم حامله چه پيشنهادي دارين..
سقط جنين يا خير؟؟
الان شد دو تا سوال
يه رهبر واسه دنيا
و مشکل اين خانوم حامله است
گفتيم که سه تا نامزد براي رياست دنيا داريم.
آقاي شماره يک:
با سياستمدارهاي بدنام و
رشوه خوار کار ميکنه..مشورتش با فالگير و رمال وغيب گو و منجم هست.به زنش خيانت ميکنه و روزي ده ليوان هم مشروبات الکلي صرف ميکنه..

آقاي شماره دو:
از محلهاي کار قبليش اخراج شده
تا 12 ظهر ميخوابه..در مدرسه چند بار رفوزه شده.ترياک ميکشيده و تحصيلات آنچناني هم نداره.
روزي يه بطري مشروب ميخوره و چاق و بي تحرک هست...

و اما آقاي شماره سه:
دولت کشورش بهش مدال شجاعت داده.گياه خوار و داراي سلامت کامل هست.اهل سيگار و مشروب هم نيست..و هيچگونه سابقه بدي هم تا بحال نداشته..


بــــــــــــــــــــه چــــــــــــــــــــــــ ــه کســــــــــــــــي راي ميدهـــــــــــــــــــــ ــيد؟؟؟؟


آقاي شماره يک:فرانکلين روزولت

آقاي شماره دو:وينستون چرچيل

آقاي شماره سه:آدولف هيتلر
*****


چه درسي ميگيريم؟؟؟؟
*****
راستي داشت يادمون ميرفت.....چي؟؟
اون خانوم حامله..

اگه به اون خانوم پيشنهاد سقط جنين دادين
ميدونين اون جنين کي بود؟؟که شما پيشنهاد کشتنش رو دادين؟؟


لودويک فان بتهون
************ *********
چه درسي گرفتيم؟؟
++++++++
پيش داوري
يعني کاري که همه ما ميکنيم
از بزرگترين اشتباهات بشريت هست
وصیتـی زیبـا و مانـدگار منسوب به آلبـرت انیشتیـن

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
[font=]آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند...
[/font]
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66