کانون

نسخه‌ی کامل: مطالب خواندنی: جااالـــب ... علمییییی ... مفیـــــــــددد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
بسم الله الرحمن الرحیم

53Khansariha (8)
هشام بن حَكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یكی از منكران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات كرد و پرسید:

آیا تو خدا داری؟

هشام: آری.

عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟

هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.

عبدالله: آیا خدای تو می‌تواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بی‌آن‌كه دنیا كوچك شود، و درون تخم‌مرغ، وسیع گردد؟

هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده

عبدالله: یك سال به تو مهلت می‌دهم.

هشام، سوار شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من كرد كه برای پاسخ به آن، تكیه‌گاهی جز خدا و شما كسی نیست».

امام: او چه سؤالی كرد؟

هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد كه دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بی‌آن‌كه دنیا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟

امام: ای هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟

هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))

امام: كدام یك از این پنج حسّ، كوچك‌تر است؟

هشام: حسّ بینائی.

امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟

هشام: به اندازه یك عدس، یا كوچك‌تر از آن است.

امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه كن، به من بگو چه می‌بینی؟

هشام نگاه كرد و گفت: «آسمان، زمین، خانه‌ها، كاخ‌ها، بیابان‌ها، كوه‌ها و نهرها را می‌نگرم».

امام: خدائی كه قادر است همه آن‌چه را با آن‌همه وسعت كه می‌بینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، می‌تواند همه جهان را در درون تخم‌مرغ قرار دهد، بی‌آن‌كه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».

اصول كافی، ج 1، ص 79 و 80.[/b][/size][/font]



Khansariha (8)53
بسم الله الرحمن الرحیم



تست هوش:

سوال ها:

مسئله 1 - فرض کنيد راننده يک اتوبوس برقي هستيد . در ايستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس مي شوند ، در ايستگاه دوم 3 نفر بيرون مي روند و پنج نفر وارد مي شوند . راننده چند سال دارد ؟

مسئله 2 - پنج کلاغ روي درختي نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روي درخت باقي مي ماند ؟

مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حيوان به داخل کشتي موسي برده شد ؟

مسئله 4 - شيب يک طرف پشت بام شيرواني شکلي ، شصت درجه است و طرف ديگر 30 درجه است . خروسي روي اين پشت بام تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت مي شود ؟

مسئله 5 - اين سوال حقوقي است . هواپيمايي از ايران به سمت ترکيه در حرکت است و در مرز اين دو سقوط مي کند ، بازمانده ها را کجا دفن مي کنند ؟

مسئله 6 - من دو سکه به شما مي دهم که مجموعش 30 تومان مي شود. اما يکي از آنها نبايد 25 توماني باشد . چطور ؟


جواب ها :

مسئله 1 - راننده اتوبوس هم سن شما بايد باشد . چون جمله اول سوال مي گويد " تصور کنيد که راننده اتوبوس هستيد . "

مسئله 2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روي درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانيد دوباره محاسبات جلوي تفکرتان را گرفته است.)

مسئله 3 - هيچ . آن نوح بود که حيوانات را به کشتي برد و نه موسي ( "چه تعداد " جلوي فکر کردن شما را گرفته است.)

مسئله 4 - هيچ کدام . خروس ها که تخم نمي گذارند.اگر شما سعي کرديد جواب توسط محاسبات و مقايسه اعداد بدست آوريد ، شما دوباره به وسيله اعداد منحرف شديد.

مسئله 5 - بازمانده ها را دفن نمي کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسيله کلمات حقوقي و دفن کردن منحرف شده ايد.

مسئله 6 - يک 25 توماني و يک 5 توماني . به ياد بياوريد ( فقط يکي از آنها ) نبايد 25 توماني باشد و همين طور هم هست . يک سکه 5 توماني داريم . شما با عبارت " يکي از آنها نبايد … " فريب خورديد
بخونین درس بگیرین ..........و بگیرم.....1276746pa51mbeg8j


کارشناس شبکه تصویر ایران:

خود ارضایی مانع از اختلالات روانی!!!!1744337bve7cd1t81(آره جون عمه ت:smiley-yell:Khansariha (134))

در صورتی که غریزه جنسی ارضا نشود، در انسان اختلالات روحی و روانی ایجاد می‌کند. خود ارضایی یکی از روش‌های ارضاء شهوت است که از به‌وجود آمدن بسیاری از عقده‌های روانی و جنسی جلوگیری می‌کند!
[تصویر:  19557_553.jpg]به گزارش گرداب به نقل از جام نیوز، غرب به دلیل مشکلات عظیم در کوچک‌ترین نهاد اجتماعی‌اش یعنی خانواده در حال فروپاشی و انحطاط است. سیاست زیر سوال بردن هنجارها که روزی برای تامین درآمد کمپانی‌های بزرگ به هنجار تبدیل شده بود، امروز به مرزهای فرهنگی ایران اسلامی رسیده است و شبکه‌های ماهواره‌ای وابسته به غرب و کارشناسانش بسیار تلاش می‌کنند تا همان سیاست‌هایی که غرب را نابود کرد دامنگیر ایران و ایرانی کنند.
در همین زمینه عده‌ای با عنوان کارشناس در شبکه‌های لس آنجلسی تلاش می‌کنند بنیان خانواده ایرانی را به لرزه در آورند.
از همین رو "نهضت فرنودی"، کارشناس شبکه "تصویر ایران" در پایگاه اطلاع رسانی‌اش، وقتی دختر 30 ساله‌ای از وی می‌پرسد: "می‌خواستم بدانم اگر ازدواج کنم خود ارضایی بر ازدواجم تأثیر دارد یا خیر؟" در حالی که خود ارضایی را یکی از راه‌های جلوگیری از عقده‌های روانی می شمارد، جواب می دهد: هر کنشی یک واکنش دارد. هر غریزه‌ای یک پاسخ مناسب دارد. اگر انسان گرسنه یا تشنه شود باید گرسنگی و تشنگی خود را برطرف کند وگرنه زندگیش دچار اختلال می‌شود؛ غریزه جنسی نیز همین طور است.
در صورتی که غریزه جنسی ارضا نشود، در انسان اختلالات روحی و روانی ایجاد می‌کند. خود ارضایی یکی از روش‌های ارضاء شهوت است که از به‌وجود آمدن بسیاری از عقده‌های روانی و جنسی جلوگیری می‌کند!!
فرنودی به این هم اکتفا نکرد و آموزه‌های دینی در جلوگیری از انحرافات جنسی را "افکار دگم مذهبی" می‌خواند که "موجب اختلالات روانی می‌شود"! وی در این باره می‌نویسد: بنابراین بر اساس افکار دگم مذهبی شرایط بروز اختلالات روانی را در خود ایجاد نکنید و به هر روش مطلوب غرایض طبیعی خود را ارضا کنید.
فرنودی پاسخ خود را با ارمغانی که غرب به جوامع ارزانی داشته است، پایان داده و خاطر نشان می‌کند: خوشبختانه در کشورهای پیشرفته مسئله تعصبات و حسادت‌های جنسی حل شده است!
اظهارات غیرکارشناسانه کارشناس شبکه تصویر ایران درحالی است که علی رغم توصیه اندک پزشکان غربی در قرن 16 میلادی به خودارضایی، از قرن 17 به بعد این عمل از سوی اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان محکوم و از آن به عنوان عامل بسیاری از بیماری‌های روحی و جسمی یاد می‌شود. به طوری که ضررهای ناشی از خودارضایی تمام جسم و روح فرد را تحت تأثیر قرار داده و فرد را به سوی مرگ سوق می‌دهد. فهرست بیماری‌هایی که متخصصان غربی برای خودارضایی نام برده‌اند، بسیار طولانی است که اینها تنها نمونه‌ای از آنهاست: اختلالات مغزی و عصبی، دیوانگی، جنون، اختلالات استخوانی مثل راشیتیسم، اختلالات سیستم تنفسی نظیر سل، اختلالات قلبی، عروقی، گوارشی و...
یکی از پزشکان غربی (دکتر بورژ) حتی در مورد عواقب این عمل غیراخلاقی گفته است: «تعداد آدم هایی که این عمل زشت (خودارضایی) آنها را به کشتن داده است از آدم هایی که در جنگ و اپیدمی کشته شده‌اند، بسیار بیشتر است!»Tears1276746pa51mbeg8j
قدر 10 سال رو کی خیلی خوب می دونه ؟ زن و شوهری که بعد 10سال از هم طلاق گرفتن!

قدر 7 سال رو کی خیلی خوب می دونه ؟ بر وبچه ها ی فارغ التحصیل رشته پزشکی !

قدر 4 سال رو کی خیلی خوب می دونه ؟ بر و بچه های کارشناسی که مشروط شدن ، یا اخراج شدن !!

قدر 2 سال رو کی خیلی خوب می دونه ؟ سرباز فراری ها !! نه هر سربازی

قدر 1 سال رو کی خیلی خوب می دونه ؟ همین پشت کنکوری ها !!

قدر 9 ماه رو کی خیلی خوب می دونه ؟ مادرایی که بچه ی مرده ایی بدنیا می یارن !!

قدر 1 ماه رو کی خیلی خوب می دونه ؟ اونایی که 30 روز ماه رمضان و روزه می گیرن !!

قدر 1 هفته رو کی خیلی خوب می دونه ؟ سردبیرای مجله های هفته گی !!

قدر 1 روز رو کی خیلی خوب می دونه ؟ کارگرای روز مزد !!

قدر 1 ساعت رو کی خیلی خوب می دونه ؟ عشاق منتظر !!

قدر 1 دقیقه رو کی خیلی خوب می دونه ؟ کسانی که از اتوبوس و قطار جا موندن !!

قدر 1 ثانیه رو کی خیلی خوب می دونه ؟ اونایی که در تصادف رانندگی جان سالم بدر بردن !!

قدر 1/0 ثانیه رو کی خیلی خوب می دونه ؟ اونایی که در مسابقات المپیک ، نفر دوم شدن !!

قدر 1 دوست رو کی خیلی خوب می دونه ؟ اونی که در یه حادثه از دستش داده باشه !!
هر تیپا که می خوری گامی است که رو به جلو بر می داری ... 4fvfcjacheshmak
[highlight=#ffffff][highlight=#ffffff]
چند روز پیش دختر کوچولوی سه ساله‌ی یکی از دوستانم که اومده بود خونه ی
ما
با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ذوق کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند
مامانش گفت خونه جدیدمون پر از سوسک بود
وقتی این به دنیا امد برای اینکه اذیت نشه
هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیم و بازی کردیم. آوردیم

و آن‌ها را شریک کردیم در روزمرگی‌هایمان
گفتیم قانون خانه را عوض کنیم طوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و ناآرامی ما نباشد
[تصویر:  16483817116377752029.jpg]
ولی من چه؟؟هنوز...
ترس های کودکی ام پا برجاست
ناخوابی

های من
و شنیده هایی از
دیو و غول
کاش
بیشتر از صورت مهربان خدا
می گفتند
========================================
تصمیم دارم خودم برای فرزندم بگویم ریشه تمام ترس هایم را
خودم برای فرزندم می‌گویم. یک روزی می‌نشینم و همه‌ی این‌ها را برای بچه ام تعریف می‌کنم
وقتی این کار را می‌کنم که بچه‌ام هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا این‌ها را هضم کند
و بعد از یاد ببرد
[تصویر:  89576970651975572662.jpg]
فرصت داشته باشد بپذیرد اما فراموش کند لحظه‌ی پذیرش را
همان‌طور که احتمالا درد لحظه‌ی به دنیا آمدن را فراموش کرده است
[تصویر:  70043091764559726623.jpg]
اول از همه مرگ را برایش تعریف می‌کنم
پیش از این که عزیزی را از دست بدهد و رویارویی‌اش با نیستی خیلی شخصی باشد
پیش از این که ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوری و دلتنگی و شیون‌های شبانه بشناسد
برایش می‌گویم که مثل تاریخ مصرف پشت قوطی شیر و ماست می‌ماند
که زندگی در هر چیز و هر کس قرار است تمام شود
[تصویر:  04408700540192928978.jpg]
برایش می‌گویم که بداند روزی که با مرگی روبرو شود، احساس خشم و حقارت خواهد کرد
و این که آن اندوه ممکن است هیچوقت قلبش را ترک نکند
اما در همان روزگار هم پذیرفتن و فهمیدن نیستی
...
ساده‌تر از عمری ترسیدن از آن است
[تصویر:  14930873644918097517.jpg]
خودم برایش می‌گویم که بداند ترس، اصلا

فقط مال آدم بزرگ‌هاست
آنقدر که درآنها

هراس گرفتن دستی هست، ترس از گم شدن نیست
[تصویر:  36364667004297854200.jpg]
بداند که ترس‌های بزرگ ممکن است در لحظه‌ی تنهایی به سراغش بیاید
روزی که برای خودش آدمی شده باشد و حضور من نتواند دردی از او دوا بکند
آن روز یادش باشد که از ترسیدن خودش نترسد. برایش می‌گویم که ترسیدن یعنی ندانستن
یعنی مطمئن نبودن از ثبات و امنیت
[تصویر:  94329435482276357442.jpg]
دانستن این که ترس جزئی از طبیعت اوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت
شاید کمک کند که او خودش را وقت ترسیدن آرام کند
شاید کمک کند که ترسیدن غافلگیر و ناتوانش نکند و هنوز بتواند فکری بکند برای خوب کردن خودش
[تصویر:  75309993536355540711.jpg]
می‌خواهم بداند که گاهی حسادت

ممکن است به سراغ آدم بیاید
یعنی این که زمان‌هایی هست که دست آدم از چیزهای خوب دنیا کوتاه می‌شود
باید بداند که گاهی چیزهایی که دوست دارد و فکر می‌کند برای داشتنشان محق است را
به او نمی‌دهند و جلوی چشمش به دیگری می‌دهند
و دیدن دیگریِ خوشحال

برای بعضی ها کار ساده‌ای نیست و اگر آدم سعی‌اش را کرد و از پسش برنیامد
باید بداند که حسود است
حسود است و این به معنی محق بودنش نیست.

به معنی محق نبودن دیگری هم نیست
[تصویر:  46367356549636336886.jpg]
حسادت آن قدر تحملش سخت است که بد نیست آدم بشناسدش تا زیادی غصه‌اش را نخورد
شاید به جای این که زیر بارش بشکند سعی کند
از راه آن احساس

بزرگ‌تر شود و آزاده‌تر
[تصویر:  26434416491536860429.jpg]
می‌خواهم برایش بگویم که در دنیا ناامیدی هم هست
ناامیدی معنی‌اش خسته شدن از خوش‌بینی است
و اگر آدم دیگران را به ورطه‌ی تلخی ناامیدی‌های خودش نکشد
خسته شدن هیچ ایرادی ندارد
[تصویر:  13244559565948422142.jpg]
برایش می‌گویم که خسته شدن ایستگاه آخر نیست و او حق دارد گاهی خسته باشد
حق دارد پا شل کند، آه بکشد، اخم کند
ولی باید بداند که ناامیدی به کسانی که دوستش دارند دخلی ندارد
و خوب نیست کسی امید را از دیگری بگیرد به خاطر ناامیدی خودش
چون رسمش این است که آدم راه خودش را پیدا می‌کند
و امید می‌تواند هزار بار دیگر هم برگردد
[تصویر:  43829018013346144992.jpg]
می‌خواهم برای بچه‌ام بگویم وقتی که دیگر بچه نباشد چه روزهای زیادی احساس خواهد کرد
که دنیا آن‌طور که من می‌گفتم نبود
که من با هزاری آرزو و ادعا، احتمالا هیچوقت نخواهم نتوانست سوسکی را ناز کنم
و خودم هم خوب می‌دانم نصیحت‌های من نمی‌توانست فراتر از ترس‌ها و نا‌امیدی‌ها و حقارت‌های خودم برود
پس نمی‌توانست او را همیشه حفظ کند
همینطور که آرزوهای من شاید کوچک بودند برای او
[تصویر:  56880693060809462771.jpg]
می‌خواهم یک بار برای همیشه به او بگویم که از من آزاد است
که از من دِینی به گردن او نیست.
که او مسئول دلتنگی‌ها و حفره‌هایی که خودم عمری نتوانستم جبرانشان کنم نیست
برای من او آزاد است.
می‌خواهم بنشینم و ساعت‌ها برایش بگویم که من بهشت را زیر پای خودم نمی‌بینم
و همه‌ی عشقی که به پای او میریزم را برای لذت خودم می‌ریزم
[تصویر:  44259307909230259870.jpg]
و بالاخره حتما می‌خواهم برای او بگویم که این دنیا
بدون عشق نمی‌ارزد
حتی اگر من بگویم
.
.
.
لطفا اگر طولانیه بگید تا عکس ها رو حذف کنم .


[/highlight]




[/highlight]
ما که هستیم؟
یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد
او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟
دست ها بالا رفت.
او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم
اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.
او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟

او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد
بعد آنها را برداشت و گفت: مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟
بازهم دستها بالا بودند
سپس گفت: هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید
چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.

اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم،
مچاله می شویم

و با تصمیم هایی که می گیریم
و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .

و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم
اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده
یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار
شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.
ارزش ما در کاری که انجام می دهیم
یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟
هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید
دوستت دارم به 21 زبان زنده دنیا
....................................................
English : I Love You

Persian : To ra doost daram

Italian : Ti amo

German : Ich liebe Dich

Turkish : Seni Seviyurum

French : Je t'aime

Greek : S'ayapo

Spanish : Te quiero

Hindi : Mai tumase pyre karati hun

Arabic : Ana Behibak

Iranian : Man doosat daram

Japanese : Kimi o ai shiteru

Yugoslavian : Ya te volim

Korean : Nanun tangshinul sarang hamnida

Russian : Ya vas liubliu

Romanian : Te iu besc

Vietnamese : Em ye^ Ha eh bak

Syrian/lebanese : Bhebbek

Swiss-German : Ch'ha di ga"rn

Swedish : Jag a"Iskar dig

Africans : Ek het jou li
حسابرسی اداری



رییس باهوش + کارمند باهوش = سود


رییس باهوش + کارمند خنگ = تولید


رییس خنگ + کارمند باهوش = ترفیع


رییس خنگ + کارمند خنگ = اضافه کاری


ریاضیات خرید کردن


یک مرد بابت یک کالای 1 دلاری که نیاز دارد 2 دلار می پردازد


یک زن بابت یک کالای 2 دلاری که نیاز ندارد 1 دلار می پردازد



آمار و برابری عمومی


یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند

یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد


یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند


یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند


شادمانی

برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید


برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید



طول عمر


مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند


گرایش به تغییر



زمانی که یک زن با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود


زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند می خواهد که آن زن تغییر نکند ولی او تغییر می کند


ادبیات گفتگو



یک زن در بحث حرف آخر را می زند

بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است

این متن را برای یک زن باهوش که به خنده نیاز دارد و مردان باهوشی که میدانید می توانند آن را هضم کنند، بفرستید
دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: “ عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن.”
لا به لاي هق هقش گفت: “ اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟”
...
خدا گفت: “ آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد” ، آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: “ حالا برو و يک روز زندگی كن.”
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: “ وقتی فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم..”
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند
...
او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما
...
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد.
فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: “ امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست !
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟
چگونه عصبانیت خود را کنترل کنیم؟


مهارت‌های کنترل عصبانیت را بیاموزید تا استرس را در خود کاهش دهید. یکی از بزرگترین موانع در راه تحقق موفقیت شخصی و شغلی عصبانیت می‌باشد.

وقتی نمی‌توانیم عصبانیت خود را کنترل نمائیم از چند جهت دچار آسیب می‌گردیم:


▪ عصبانیت توانائی ما را برای خوشحالی از بین می‌برد، زیرا عصبانیت و خوشحالی در تضاد با یکدیگر هستند.


▪ عصبانیت موجب خارج شدن روابط خانوادگی و دیگر روابط از مسیر صحیح‌شان می‌گردد.


▪ عصبانیت موجب کاهش مهارت‌های اجتماعی، سازش و مصالحه شده و دیگر روابط را نیز در معرض خطر قرار می‌دهد.


▪ عصبانیت به معنای از دست دادن کار است، زیرا روابط را نابود می‌کند.


▪ همچنین عصبانیت به معنای شکست در کاری است که در صورت عدم عصبانیت و داشتن خلقی نرم‌تر می‌توان موفقیتی در پی داشت.


‌▪ عصبانیت منجر به افزایش فشار و استرس می‌گردد (و این رابطه دو طرفه است عصبانیت منجر به افزایش استرس و استرس موجب عصبانیت بیشتر است).


در هنگام عصبانی بودن ما دچار اشتباهات بسیار می‌گردیم، زیرا پردازش اطلاعات در آن هنگام برای ما مشکل می‌باشد.


▪ اکنون افراد از خطرات عصبانیت و نیاز برای مدیریت و کنترل آن با سوختن مهارت‌ها و راهکارهای لازم آگاهی یافته‌اند.


برای برخی از افراد مدیریت و کنترل عصبانیت آسان و راحت است.

آنها نیز عصبانی می‌کردند. در واقع همه افراد عصبانی می‌گردند، اما کنترل آن برای برخی آسانتر است. اکثر افراد نیاز به یادگیری و رشد مهارت‌های کنترل عصبانیت دارند.

● مهارت‌های کنترل عصبانیت را در خود رشد و توسعه دهید

افرادی که کنترل عصبانیت در آنها سخت و دشوار است نیاز به برنامه‌ای برای کنترل عصبانیت دارند. نکات زیر، مسائل مهمی می‌باشند که به شما در کنترل عصبانیت کمک می‌کنند. این نکات را به خاطر سپرده و به‌کار بندید.


۱) نکته اول در کنترل عصبانیت

این سؤال را از خود بپرسید: ”آیا این موضوع ده سال دیگر هم برایم مهم است؟“ به این وسیله می‌توانید مسئله را از دیدگاهی آرامتر بنگرید.


۲) نکته دوم در کنترل عصبانیت

از خود بپرسید: ”بدترین نتیجه مورد عصبانیت من چیست؟“ اگر کسی در پای صندوق فروشگاه از شما سبقت گرفت، سپری کردن سه دقیقه بیشتر، مسئله‌ای آنچنان مهم نمی‌باشد.


۳) نکته سوم در کنترل عصبانیت

تصور کنید که خود شما نیز همان کار (کاری که موجب عصبانیتان شده است) را انجام می‌دهید. با خود رو راست باشید. قبول کنید که گاهی اوقات شما نیز جلوی یک راننده دیگر درمی‌آئید… بعضی مواقع این مسئله تصادفی است. آیا نسبت به خود نیز عصبانی می‌شوید؟


۴) نکته چهارم در کنترل عصبانیت

از خود بپرسید: ”آیا طرف مقابل این کار را به‌طور عمدی نسبت به من انجام داده است؟“ در بسیاری از مواقع متوجه خواهید شد که این مسئله فقط در اثر بی‌دقتی و تعجیل رخ داده و کسی نمی‌خواسته شما را ناراحت کرده و بیازارد.


۵) نکته پنجم در کنترل عصبانیت

سعی کنید قبل از گفتن هر کلامی تا عدد ده بشمارید. انجام این کار رابطه مستقیمی با عصبانیت ندارد ولی می‌تواند صدمات ناشی از عصبانیت را به حداقل برساند.


۶) نکته ششم در کنترل عصبانیت

شمارش تا ده را با روش‌های جدید و بهتر انجام دهید مثلاً این کار را با یک تنفس که در عمق بین هر شماره عملی سازید. تنفس عمیق – از دیافراگم – به افراد کمک می‌کند تا احساس راحتی کنند.


۷) نکته هفتم در کنترل عصبانیت

می‌توانید سرعت شمارش اعداد را کندتر سازید. مثل شمارش شیوه قدیمی، یک کشتی بخار، دو کشتی بخار و … شاید شمارش کشتی بخار زیاد خوشایند نباشد، به‌جای آن می‌توانید بشمارید: یک شکلات، دو شکلات و .. و یا هر چیز دیگری که برای شما خوشایند و خنده‌دار باشد.


۸) نکته هشتم در کنترل عصبانیت

تجربه‌ای آرامش‌بخش را تجسم نمائید. چشمانتان را ببندید و در ذهن خود سفر کنید. این کار را در مکان‌های امیدبخش و به دور از استرس انجام دهید.

سلامت نیوز

گردآوری: مجله آنلاین روزِ شادی


.................
یا علی
از تو همسفر می خوام که تا اخرش رو بخوونی و بهش فک کنی...


شب ها زود بخواب.

صبح ها زودتر بیدار شو.

نرمش کن. بدو.

کم غذا بخور.



زیر بارون راه برو.

گلوله برفی درست کن.

هرچند وقت یکبار نقاشی بکش.



در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.

سفید بپوش.



آب نبات چوبی لیس بزن.

بستنی قیفی بخور.



به کوچکتر ها سلام کن.

شعر بخوان .

نامه ی کوتاه بنویس.

زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.



به دوست های قدیمیت تلفن بزن.

شمال برو . شنا کن.

هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.



خواب ببین .

شعر بخوان .

بدو .

چای بخور و برای دیگران چای دم کن.



جوراب های رنگی بپوش.
مادرت رو بغل کن.
مادرت رو ببوس .
مادرت رو بو کن.
به پدرت احترام بزار و حرفاش رو گوش کن.


دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن .

به برگ درخت ها دقت کن به بال پروانه ها دقت کن.

قاصدک ها رو بگیر و فوت کن.



خواب ببین.

از خواب های بد بپر و آب بخور.



بسم الله الرحمن الرحیم بگو .



به باغ وحش برو.

چرخ و فلک سوار شو.

پشمک بخور.

کوه برو.

هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.



خواب هات رو تعریف نکن.

خواب هات رو بنویس.



یک تسبیح گلی سی و سه دانه ای داشته باش.

بخند.

چشم هات رو روی هم بگذار. شعر بخون. سپید بپوش.



شیرینی بخر.

با بچه ها توپ بازی کن.



برای خودت برنامه بریز.

قبل از خواب موهات رو شانه کن.
به سر خودت دستی بکش.
خودت رو دوست داشته باش برای خودت دعا کن!
برای خودت دعا کن که آرام باشی.


وقتی طوفان می آید تو همچنان آرام باشی

تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.

برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند
و خورشید دوباره بتابد.
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی.
بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.
برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی
و چای آسمانی بنوشی.


برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛

چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.

ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.



برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛

آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است.

خیلی چاله چوله دارد؛

دام های زیادی در آن پهن شده است

و باریکه های خطرناکی دارد؛

پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.



برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی

چون هر جای راه بایستی مرده ای

و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدم بیاید، خیلی دردناک است.

هیچ وقت خودت را به مردن نزن.


برای خودت دعا کن که زنده بمانی.

زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!



برای اینکه زنده بمانی

نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از چیزی که نیاز داری بخوابی.

باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.

بیداری هایی آمیخته با روشنایی ، صدا ، نور ، حرکت.



تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی.

همیشه سهمت را بخواه.

و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی میشود
در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.


برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی

و نگذاری هیچ چیزی سینه ات را آلوده کند.



برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.

هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده

و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند.

دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را

و ببینند به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!



اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام میشود،

باید بروی پشت پنجره

و به آسمان نگاه کنی .

آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن

تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛

آن وقت صدایش کن؛

به نام صدایش کن؛

او حتماً برمیگردد و به تو نگاه میکند

و از تو میپرسد که چه میخواهی؟؟!



تو صریح و ساده و رک بگو.

هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه.

خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمیکند.



شادمان باش او به تو زندگی بخشیده است

و کمکت میکند که زنده بمانی .

از او کمک بگیر.

از او بخواه به تو نفس،

قدم زدن،

کوه،

دریا،

بستنی،

سجاده،

اشک،

توپ ،

لبخند ،

دویدن

و عشق بدهد.



آن وقت قدر همه ی اینها را بدان

و آن قدر زندگیت را ادامه بده

که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!
همه میدانیم که جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد. جذابیت و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی است و آگاهانه و یا ناآگاهانه کسب میشود. و اما در مورد راههای کسب جذابیت شخصیتی :

۱ – وضع ظاهری آراسته و مرتبی داشته باشیم

مرتب و تمیز باشیم، هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه باعث جذب مردم می شود. البته باید دقت شود که لباس های عجیب و غریب باعث جذب نمی شود. تمیزی و اطوی لباس، موهای مرتب، دهان خوشبو باعث جذب است. اما آراستگی ظاهری فقط پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرفهای زیبا، جملات مثبت، اعمال درست نیز باعث جذب است.

۲ – سکوت را تمرین کنیم

بعضی افراد می پندارند که هر چه شلوغتر و پر صداتر باشند بیشتر جذب می شوند ولی اینطور نیست. سکوت تاثیری ذهنی در افراد می گذارد. هنگام سکوت، در اطارف خود ایجاد خلاء می نماییم و این باعث جذب است.

ضمن اینکه سکوت انسان را عاقلتر و با تجربه تر نشان می دهد، زمینه ای مناسب برای صمیمیت است. البته سکوت ناشی از ترس و عدم اعتماد بنفس، باعث کاهش جذابیت است.

۳ – نرم و ملایم صحبت کنیم

این هم، مانند مورد قبلی باعث ایجاد خلاء پیرامون می شود و باعث جذب شدن است. جیغ، داد و هوار، بلند صحبت کردن و خشن و عصبی بودن باعث قطع اعتماد مردم می شود.

۴ – فرد محترمی باشیم

به خود و دیگران احترام بگذاریم. بی ادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت بسیار می کاهد.باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود. شخص مودب و متین و محترم بی تردید جذاب تر از بی ادبان است. هتاکی و ناسزا گفتن حتی به افراد بدصفت و بی شخصیت و همچنین تحقیر و تمسخر و غیبت و بدگویی مخالف با احترام است.

۵ – از شوخی زیاد بپرهیزیم، اما خنده رو باشیم

شوخی فراوان انرژی ذهنی را کاسته و جذابیت را از بین می برد. چراکه شوخی بتدریج پرده های حرمت را پاره کرده و کم کم موجب بی احترامی می شود. با این حال تبسم به چهره جذابیتی عمیق می بخشد. در تبسم سنگینی و متانت موج می زند ولی در خنده زیادی و شوخی سبکی و کاهش جذابیت نهفته است.

۶ – قاطعیت = جذابیت

سست عنصر نبودن و پای تصمیمات و تعهدات ماندن موجب جذابیت است. افرادی که شخصیتی قاطع دارند هدفهای مشخص و ارزشهای معینی و برنامه های مدونی دارند و بلااستثنا جذابند. قدرت “نه” گفتن به درخواست های بی ارزش دیگران موجب رویش جذابیت است. بعضی افراد خود را فدای این و آن می کنند و هرکار مثبت یا منفی را قبول میکنند و اینطور می خواهد در دل دیگران رخنه کنند که نمی شود. جذابیت یعنی مصمم بودن و قاطعیت در رفتار و گفتار.

۷ – مراقب امیال و غرایز شخصی خود باشیم

افراد دارای شخصیت مسلط و چیره بر غرایز و امیال، دارای تسلط بیشتری هستند. کسانی که بر میل جنسی، میل غذا خوردن، عواطف و هیجانات خود مسلط هستند، جذابیت معنوی دارند. تاثیر روانی گذاشته و انرژی مثبت از وجودشان فوران می کند.

کسانی که غریزی و هوی هوسی هستند و مدام در پاسخ به امیال خود به سر می برند و نمی توانند خود را کنترل نمایند و خصوصا به زبان و نگاه خود مسلط نیستند، هیچ جذابیتی ندارند.
Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
مصاحبه با خدا

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

[highlight=#ffffff]پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.[/highlight]

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.


دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟


خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"


Khansariha (8)Khansariha (8)Khansariha (8)
هفت‌ ‌راز جهانی افراد خوش شانس!

همگی ما افرادی را دیده‌ایم که همیشه خوش‌شانس هستند. این افراد کسانی هستند که همواره موانع را ‌از پیش‌پا برداشته و بسیار کمتر از دیگران ناامید می‌شوند و به نظر می‌رسد که موفقیت، راحت‌تر به سمت ‌آنها می‌آید. گویی موقعیت‌های خوب مرتبا به آنها روی می‌آورد البته آنها سخت کار می‌کنند، اما این توضیح ‌کاملی در مقابل رفتار روزگار با آنها نیست، چراکه خیلی از مواقع به نظر می‌رسد که لیاقت و شایستگی یک ‌سری افراد دیگر از آنها بیشتر است. ‌شاید برخی تصور کنند که این افراد از بدو تولد به اصطلاح "پیشانی‌نوشتشان" خوب بوده، اما ‌خوشحال باشید چراکه چنین چیزی صحت ندارد و سرنوشت کسی از بدو تولد رقم نمی‌خورد بلکه ‌افراد خوش‌اقبال تنها ۷ راز ساده دارند که شما هم می‌توانید آنها را در زندگی خود به کار ببندید و شانس و ‌اقبال را در زندگی تجربه کنید.

▪ راز اول: افراد خوش‌اقبال به شانس اعتقادی ندارند! اخیرا محققی با ۱۰ تاجر موفق به منظور تالیف ‌کتابی درخصوص "نقش شانس در موفقیت" مصاحبه کرد. تقریبا هیچ یک از آنها به شانس اعتقادی ‌نداشتند، بلکه تنها راجع به جریانی از اتفاقات غیرمنتظره صحبت می‌کردند که به صورت روزمره در زندگی آنها ‌رخ می‌دهد. به نظر می‌رسید که آنها دوست نداشتند از کلمه "شانس" استفاده کنند چراکه در این صورت ‌راهی برای کنترل آن وجود ندارد، اما آنها یاد گرفته‌اند که کنترل این جریان غیرمنتظره ممکن است. مهم ‌نیست که این جریان را چه می‌نامید بلکه مهم این است که این جریان برای شما هم رخ دهد.‌

▪‌ راز دوم: اتفاقات بد برای آنها هم رخ می‌دهد. چند راه برای خوش‌شانس بودن وجود دارد. مفیدترین و ‌معمول‌ترین راه، یافتن فرصت در درون مشکلات است. همیشه در دل مشکلات، معجزه‌ای وجود ‌دارد. همه شانس‌های ‌بزرگ در حل مشکلات بزرگ نهفته هستند. به نظر می‌رسد که تشخیص مشکلات و نیازهای اساسی و ‌تبدیل آنها به یک فرصت بهترین تعریف برای شانس باشد.

▪ راز سوم - بیشتر افراد به خاطر ترس از شکست، کار را رها می‌کنند. اگر ندانید که درصد موفق ‌شدنتان چقدر است تا چه حد حاضر به شروع یک کار و ادامه آن هستید؟ خیلی از مواقع رخ می‌دهد که ‌برخی چیزهایی که ما از آنها به عنوان شکست یاد می‌کنیم در واقع زود رها کردن آن کار بوده است. قبل از ‌اینکه واقعا شکست بخوریم در اکثر مواقع ما به قدر کافی تلاش نمی‌کنیم و هرگز در کل زندگی‌مان ‌شکست واقعی را متحمل نمی‌شویم، فقط کار را زود رها می‌کنیم و به تلاش خود ادامه نمی‌دهیم.آیا با ادامه تلاش و نترسیدن از شکست احتمالی، ‌امکان موفقیت بیشتر نمی‌شد؟ مطمئن باشید که با این طرز تفکر، زندگی‌تان شروع به تغییر می‌کند و درصد ‌موفقیت‌تان بالا می‌رود و بالطبع شانس‌تان بیشتر می‌شود.‌

▪ راز چهارم - شرط‌بندی روی بازنده‌ها، شما را بازنده می‌کند.افراد خوش‌شانس دوردست‌ها را دیده و ‌شرط‌بندی می‌کنند؛ اما یک شرط‌بندی حساب شده! این افراد، محکم و سرسخت هستند اما می‌دانند که ‌چگونه باید موقعیت‌ها را تشخیص داده و طبقه‌بندی کنند.چه چیزی یک موقعیت خوب را می‌سازد؟ اول باید ببینید که کارتان باعث یک مشکل شایع و گسترده می‌شود؟ ‌دوم اینکه آیا افرادی که آن مشکل را دارند حاضرند پول کافی برای حل مشکل‌ خود‌ بپردازند؟ ‌سوم اینکه آیا ارتباط با افرادی که آن مشکل خاص را دارند راحت است؟ ‌چهارم اینکه آیا راه‌حل مورد نظر واقعا مفید است؟اگر نتوانستید به تمامی این سوال‌ها پاسخ دهید باید ‌بدانید که خواهید باخت و شانس به شما روی نخواهد آورد‌.

▪ راز پنجم- بهترین موقعیت‌ها و شانس‌ها از طریق دیگران به شخص روی می‌آورند. شانس خوب ‌تقریبا هرگز در تنهایی به سراغ ما نمی‌آید. مطمئنا تعداد زیادی از مردم مقدار قابل‌توجهی پول را در خیابان یا ‌در باغچه حیاط‌شان پیدا نمی‌کنند یا در قرعه‌کشی‌ها برنده نمی‌شوند. در عوض، شانس اغلب در قالب ‌فرصت به افراد روی می‌آورد. اغلب یک ایده مناسب که منجر به یک شانس خوب می‌شود، به خاطر ناراضی ‌بودن دیگران از شرایط، در ذهن شما شکل می‌گیرد.‌

▪ راز ششم - شانس خوب به سراغ کسانی می‌رود که آمادگی لازم را دارند. فرض کنید که شما به ‌عنوان یک بازیگر آماتور در یک تئاتر محلی مشغول به نقش آفرینی هستید. یک تولید‌کننده بزرگ سینما بر ‌حسب یک اتفاق تصمیم می‌گیرد که به دیدن نمایش شما بیاید و بعد چیز خاصی را در بازی شما کشف ‌می‌کند که منجر به قرار ملاقات با شما و سپس پیشنهاد یک تست سینمایی می‌شود. آیا شما برای یک ‌چنین موقعیتی آماده شده، تحصیل‌کرده یا مهارت خاصی را آموخته بودید؟ نه؛ شما تنها مسیری را آغاز کرده ‌بودید. اگر شما کاری را آغاز کنید احتمال اینکه آن را خوب انجام دهید وجود دارد. در واقع شما یک گام به ‌سمت رویاهایتان برداشته‌اید. اما اگر این کار را آغاز نمی‌کردید، خوب موقعیت‌های بعدی هم مسلما برایتان ‌رخ نمی‌داد.‌
▪ راز هفتم - شما هم می‌‌توانید چیزهای خوب را جذب کنید.تمام حرف سر این مطلب است که سعی ‌کنید در درون حوادث بد، فرصت‌ها را بیابید و مهارت‌هایتان را بهبود دهید. همه افراد موفق، همواره روی آنچه ‌می‌خواهند تمرکز می‌کنند و با تلاش زیاد به آنچه می‌خواهند می‌رسند، بنابراین موفقیت و شانس‌شان ‌تصادفی نیست. اکثر افراد موفق، صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوند چند دقیقه را صرف فکر کردن به اهداف ‌و ارزش‌هایشان می‌کنند. سعی کنید مسئولیت موارد بد و نامطلوب در زندگی خود را بر عهده بگیرید. اگر ‌اکنون درموقعیت ناراحت‌کننده‌ای به سر می‌برید هرگز توان تغییر آن را نخواهید داشت مگر اینکه واقعیت‌ را ‌بپذیرید که اتفاقات بد ایجاد شده را، شما خلق کرد‌ه‌اید. به خود بقبولانید که شما هم مشکلاتی را ایجاد ‌می‌کنید، در این هنگام است که شما می‌توانید آن شرایط را تغییر دهید.
منبع : سایت فکر نو
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66