1390 بهمن 11، 15:35
بسم الله الرحمن الرحیم
هشام بن حَكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یكی از منكران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات كرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری.
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنكه دنیا كوچك شود، و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده
عبدالله: یك سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من كرد كه برای پاسخ به آن، تكیهگاهی جز خدا و شما كسی نیست».
امام: او چه سؤالی كرد؟
هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد كه دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بیآنكه دنیا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))
امام: كدام یك از این پنج حسّ، كوچكتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یك عدس، یا كوچكتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه كن، به من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه كرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها، كاخها، بیابانها، كوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی كه قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت كه میبینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
اصول كافی، ج 1، ص 79 و 80.[/b][/size][/font]
هشام بن حَكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یكی از منكران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات كرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری.
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنكه دنیا كوچك شود، و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده
عبدالله: یك سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من كرد كه برای پاسخ به آن، تكیهگاهی جز خدا و شما كسی نیست».
امام: او چه سؤالی كرد؟
هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد كه دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بیآنكه دنیا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))
امام: كدام یك از این پنج حسّ، كوچكتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یك عدس، یا كوچكتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه كن، به من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه كرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها، كاخها، بیابانها، كوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی كه قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت كه میبینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
اصول كافی، ج 1، ص 79 و 80.[/b][/size][/font]