سلام
پیچک خانم من اومدم...
امتیازها:
هفته ی اول: 7.7
هفته ی دوم: 8.3
هفته ی سوم: 8.3
هفته ی چهارم: 8.3
هفته ی پنجم: 8.3
همش شد 8.3... نمی دونم چرا...
--------------------------------------------
برآورد:
خواب: در حد خوبی انجام شد. اکثرا 10:30 خواب بودم.
پاره ای از موارد که مانعم شد: تلویزیون - دیراومدن از شرکت - سر زدن شبانگاهی به کانون - برنامه ها و موارد خاصی که از سمت سایرین ناچار به اجرای اون ها بودم
کنترل فکر: شاید جزء پایین ترین نمره هام بود - روزهایی که خوب بودم در حد قابل قبول اما تو روزهای سردرد عملا فاجعه انگیز!
کنترل هیجان: هر چی جلوتر رفت، آرمین هیجانی کمتر هیجان زده شد. و اگر هم شد، سریع کنترلش کرد. عالی...
هنوز هم هیجان زده میشم اما خوبیش اینه که سریع کنترل میشه....
کنترل چشم: با تمام وجود از آرمین ممنونم بابت کنترل این یه مورد.
هنوز نفسم راحتم نذاشته اما همین که کنترل رو تونستم انجام بدم، شاید یه روزی هم بتونم این نفس رو از درون بکشم!
با یاد خدا وضو گرفتن: قبلاها کمتر پیش میمود سر نماز بایستم و شک نداشته باشم که وضو گرفتم یا نه. اما الان دیگه این طور نیست. خدا رو شکر. هرچند که هنوز هم فکرم گاها هزاران جا هست...
وضوی صبح تا ظهر و ظهر تا عصر: تقریبا تمام روزهایی که شرکت بودم، انجام شد. اما روزهایی که خونه بودم، فراموش!
خوب جویدن غذا و آرام تر غذا خوردن: خیلی بهتر از قبل. اما جای کار بسیار دارد...
نماز اول وقت: جالب بود که دقت داشتن به نماز اول وقت، باعث شد خیلی جاها که فکرش رو نمی کردم، نماز بخونم و نمازم رأس امور باشه. منی که کمتر پیش میومد نماز جماعت بخونم، چندین جا این توفیق نصیبم شد.
مشارطه: برنامه ی روزانه بود. اما شاید وقت کافی براش نذاشتم...
4 لیوان مایعات در طول روز: جز این چند روز آخری که سرماخورده بودم، در تمام روزها انجام شد.
دعا: وقت کافی براش نذاشتم اما برنامه ی هر روزم بود...
قرآن: به طرز معجزه آسایی عالی انجام شد. روی قرائت 10 سوره کار کردم. کتاب تجوید تهیه کردم و آموزش رو اصولی و به طرز صحیحش شروع کردم.
10 دقیقه مطالعه روزانه کتاب: به طور خاص بیش از 100 صفحه کتاب «راندمان بالا در زمان کم» رو خوندم همراه با دو خط خلاصه روزانه. 100 صفحه هم از کتاب های دیگه.
کانون: خیلی بیشتر از ماه های گذشته تونستم تو کانون حاضر باشم.
محاسبه: کار هر شبم بود؛ حتا اگه خیلی خسته و درمونده بودم...
ورزش: اصلا برای زمان بندی فشرده ی من مناسب نبود. در مقطعی به ناچار اضافه ش کردم و در مقطعی به ناچار حذف!
----------------------
در یک برآورد کلی،
خیلی بیش از حد تصورم، این برنامه ریزی برای من موفقیت آمیز بود.
اما سخت گذشت... خیلی سخت گذشت...
کار هنوز خیلی مونده...
مثلا حتا اون کنترل چشمی که خیلی بهتر شده، کم کم باید به سمتی بره که وسوسه هاش از بین بره...
من قدم اول رو جلو اومدم... قدم های بعدی هنوز خیلی مونده...
اما
آیا با این همه تغییر، زندگی جدیدی برای من ساخته شده؟
قطعا نه!
اما گوشه ی چشمی از یک زندگی جدید به روی دیدگانم باز شده...
چیزی که جالب بود روزهایی که خونه بودم، عملا خیلی ضعیف تر به برنامه ام عمل می کردم...
با این که فشار کمتری روم بود...
همینه که میگن هر چی شرایط سخت تر باشه، جنگندگی آدم بیشتر میشه... موفقیت ها و دستاوردهاش هم بیشتر...
برای رشد و پیشرفت خیلی نباید منتظر آینده موند...
آینده ی بهتری اگه باشه، ناشی از همین تلاش های امروزه...
تو همین شرایط سخت و نفس گیر...